مصاحبه با لیلی رشیدی و مهدی چاکری در مورد نمایش باغ بیآلبالو: دنیای نوجوانان امروز خیلی بزرگتر از دنیای ماست

اختصاصی سلام سینما – مهین بهزادی: نمایش «باغ بیآلبالو» برگرفته از «باغ آلبالو»ی آنتون چخوف است که مهدی چاکری نگارش آن را بر عهده داشته است. لیلی رشیدی و محمد عاقبتی نیز در مقام کارگردان این اثر را روی صحنه بردهاند. با این همه نخستین موضوعی که در این نمایش جلب توجه میکند، نه صرفا اقتباس بهروز و هوشمندانه از نمایشنامه چخوف، بلکه حضور گروهی از نوجوانان هنرجو و بااستعداد روی صحنه است.
بیشتر بخوانید:
نگاهی به نمایش باغ بیآلبالو و نوجوانان غبطهبرانگیزش
لیلی رشیدی و مهدی چاکری در گفتوگوی اختصاصی با سلام سینما درباره اهداف و دغدغههای این تجربه، ارتباط آن با شرایط امروز و همچنین ویژگیهای نسل جوان صحبت کردند. آنچه میخوانید چکیدهای از این گفتوگوست.
دلیل انتخاب باغ آلبالو نوشته چخوف
رشیدی: بچههایی که امروز اجرایشان را دیدید، تقریبا دو سال و نیم یا در مورد بعضی حتی سه سال است که در دورههای آموزشی که من و محمد عاقبتی با هم داشتیم شرکت میکنند. بعد از حدود یک سال و نیم، به بچهها گفتیم نمایشنامههای چخوف را بخوانند. نمایشنامههای «سه خواهر»، «مرغ دریایی»، «باغ آلبالو»، «ایوانف» و «دایی وانیا» را خواندند. بعد از آشنایی نسبی آنها با نمایشنامهها و صحبتهایی که با هم داشتیم، قرار شد بهعنوان پایان یکی از دورهها، پردههای مختلفی از این نمایشها را انتخاب و اجرا کنند. حاصل این کار دو شب اجرا در باغ کتاب، بدون بلیتفروشی و برای خانوادهها و دوستانمان، بود. ولی از همان زمان دوست داشتیم که بچهها حضور در یک اجرای حرفهای روی صحنه را تجربه کنند و افرادی جز خانوادههای آنها هم کارشان را ببیند. چون فکر میکنم همین بودن روی صحنه از هر کلاس درسی بهتر است.
اینجا بود که آقای چاکری به کمک ما آمدند. آن زمان فکر میکردیم که شاید بتوانیم خط ربطی بین صحنههای این نمایشها پیدا کنیم اما با حرفهایی که زدیم به این نتیجه رسیدیم که ابتدا روی نمایش «باغ آلبالو» کار کنیم.
چرا نوجوانان؟
رشیدی: در صحبتهایی که با بچهها داشتیم سعی کردیم دغدغه امروز بچههای ما را بفهمیم تا آنها را پررنگ کنیم. من، مهدی چاکری و محمد عاقبتی نمیخواستیم مسئله خودمان را در این نمایشها بیاوریم بلکه میخواستیم مسئله بچهها معلوم شود. وقتی با بچهها حرف زدیم متوجه شدیم که تقریبا مسئله همه آنها رفتن و مهاجرت بود که یا خودشان درگیر این قضیه بودند یا خانوادهشان یا دوستانشان؛ اینکه خانوادهها و جمعها دارد روز به روز کوچکتر میشود مسئله بچهها بود و به همین خاطر خواستیم این موضوع را در نمایشنامه پررنگ کنیم.
چاکری: همانطور که خانم رشیدی گفتند از سمت ما هیچ توضیحی نبود که چیز خاصی بگویند یا موضوع را جور خاصی مطرح کنند. سعی کردیم دیدگاههای خود بچهها خیلی خالصانه و در دنیای نوجوانیشان بازتاب داده شود. من، در کنار خانم رشیدی و آقای عاقبتی، فقط کمککننده این بودیم که این بازتاب قویتر و زیباتر باشد.
ارجاعات باغ بیآلبالو به حوادث اخیر اجتماعی
چاکری: خاصیت تئاتر به زندهبودنش است؛ به اینکه در لحظه بتواند به هر چیزی در جامعه اتفاق میافتد واکنش نشان دهد و این واکنش هم باید صادقانه باشد. وقتی این واکنش از سمت بچهها بیاید احتمالا درصد صداقتش بالاتر میرود. این نوجوانان هر لحظه در معرض آسیب (آسیبهای اجتماعی و آسیبهای روانی) هستند. آنها یک جنگ را پشت سر گذاشتهاند؛ جنگی که هر چند کوتاه اما بر آنها بسیار مؤثر بود. سعی کردیم این را هم لابهلای این متن عجیب و غریب چخوف بگنجانیم. خیلی جالب بود که تمرینات ما با جنگ مواجه شد. تا قبل از آن مسئله جنگ برای ما مطرح نبود اما وقتی بچهها برگشتند و نوعی افسردگی را (که در خودمان هم بود) در بچهها دیدیم، احساس کردیم این مسئله هم علاوه بر مهاجرت، خانواده، وطندوستی، خاک و مواردی از این دست که رگ و ریشههایش در متن چخوف وجود دارد باید برجسته شود. سعی کردیم این کار ضمن اینکه بر مبنای اثر چخوف است، خودش هم باید شخصیت و کاراکتر داشته باشد.
رشیدی: این نوجوانان دو، سه سال کنار هم بودند اما اگر اشتباه نکنم در 6 یا 7 ماه اخیر، بیشتر با هم بودن را تجربه کردند. میخواهم بگویم صحنه تئاتر به نوجوانان ما این امکان را میدهد که خیلی از مسائل زندگی را یاد بگیرند. نمیدانم چند تن از این 25-6 نفری که امروز روی صحنه بودند تئاتر را ادامه میدهند ولی مطمئنم تأثیری که این اجرای تئاتر و بودن کنار هم روی آنها گذاشته، هر جای دنیا و دنبال هر کاری که بروند با آنها خواهند ماند: اینکه کنار هم و مواظب هم باشند، و روی صحنه به هم کمک کنند تا نفر روبهروی آنها دیده شود، همه اینها را تئاتر میتواند به آدم یاد بدهد. امیدوارم صاحبان فرهنگ و هنر مملکت یا حتی آموزش و پرورش دنبال این باشند که حضور نوجوانان را روی تئاتر افزایش دهند.
در مورد تفاوت نسلها
رشیدی: ما خیلی چیزها از نوجوانان و بچههای الآن یاد میگیریم. ولی نمیخواهم آرمانگرا باشم. فراموش نکنیم که برای این نسل، مملکت، دنیا و زندگی خیلی بزرگتر از نوجوانی ما است. اگر من در جوانیام کسی بودم که دلم برای کشورم میتپید یا فکر میکردم باید اینجا باشم، دنیای این نسل خیلی بزرگ است و اتفاقا فکر نمیکنند حتما باید اینجا باشند تا به چیزی برسند. رفتن و دل کندن برای آنها خیلی راحتتر شده است. شاید به خاطر اینترنت و فضای مجازی است که همه جا به هم نزدیک شده اما این یک واقعیت است. شاید من در جوانیام دلم میخواست اینجا کاری انجام دهم اما بچههای الآن فکر میکنند اینجا هم اگر نشد، جای دیگر. وابستگیهایی که شاید در نسل من تعریف شده بود، الآن کمرنگ شده و فکر نمیکنم این محدود به بچههای ایران باشد بلکه جهانی است. جایی جملهای به نمایش اضافه کردیم با این مضمون که: «خدا را شکر داریم میرویم. آن موقعها وقتی میخواستیم برویم فکر میکردیم باغمان را چه کار کنیم ولی الآن دیگر باغی نداریم. با خیال راحت میرویم». این، جایی است که مسئولان باید مواظب باشند. چون خیلی راحت داریم جوانهایمان را از دست میدهیم.
نقش پردیس تئاتر و موسیقی دکُر در اجرای باغ بیآلبالو
رشیدی: باید از پردیس تئاتر و موسیقی دکُر تشکر کنم که به ما این امکان را دادند که این مدت در این مکان کلاسهایمان را برگزار و مدت طولانی تمرین کنیم. واقعا قدردانشان هستیم. فکر میکنم آنها هم اهمیت نوجوانان را فهمیدند. آقای مهرداد احمدزاده اهمیت آنها را متوجه شد و فهمید که باید کنار آنها و بعضی جاها حامی آنها باشیم تا بتوانند خودشان را نشان دهند. فکر میکنم هر جایی این امکان را پیدا نمیکردیم که بتوانیم کاملا مثل یک اجرای حرفهای با بچهها کار کنیم.