11 فیلم و سریال که بعد از جدایی و شکست عشقی باید دید
اختصاصی سلام سینما - جدایی سخت است. حتی اگر رابطه به شکلی دوستانه تمام شود، باز هم تاریخ انقضای احساسات در همان زمان به سر نمیآید. احساسات دوست دارند کنارمان بمانند و ما را یاد آنچه داشتیم و آنچه میتوانست اتفاق بیفتد بیاندازند. بعضی از فیلمها و سریالها هم مثل یک آهنگ جدایی خوب میتوانند باعث خالی شدن و آرامش ما در طول پروسه ناراحتیمان شوند؛ به ما یادآوری میکنند که جدایی یکی از بخشهای نرمال زندگی است و احساساتی که از آن به جا میماند همیشگی نیستند – حتی اگر به نظر برسد تا آخر عمر با ما همراه خواهند بود.
لیست زیر شامل 11 فیلم و سریال عالی برای بعد از جدایی است:
1- یک فرد عالی (Someone Great | 2019)
«یک فرد عالی»(Someone Great) بیش از هر چیز دیگری، تجلیلی از دوستان و روابط دوستانه است. درست قبل از اینکه جنی (جینا رودریگز) برای شغل جدید خود از نیویورک به سان فرانسیسکو نقل مکان کند، دوستپسرش بعد از نه سال او را ترک میکند.
او که از ترک شهر مورد علاقه و دوستان خود ناراحت است، یک روز کامل را صرف خوردن شراب و شیطنت میکند که در نهایت از فستیوال موسیقی نئون کلاسیک سر در میآورد. در طول روز متوجه میشویم که دوستان صمیمیاش ارین (دواندا وایز) و بلیر (بریتنی اسنو) مشکلات خاص خودشان را در روابط دارند.
ارین از تعهد به دوستدخترش واهمه داشته و بلیر هم فهمیده است که دیگر در رابطه بلندمدت خود خوشحال نیست. «یک فرد عالی»(Someone Great) در ایجاد تعادل بین مکالمات عاطفی درباره روابط و رشد کردن، لحظات پرآشوب و خندهدار و فلشبکهایی از رابطه جنی و نیت (کیت استنفیلد) بسیار خوب عمل کرده است.
همراه شدن با این سه نفر در ماجرای یک روزهشان به آدم احساس آرامش میدهد – انگار که فیلم خودش مثل یک دوست پایه آماده کمک به آرام کردن قلبتان است.
2- پرندگان شکاری (Birds of Prey | 2020)
«پرندگان شکاری و رهایی فانتزی یک هارلی کوئین»(Birds of Prey and Fantabulous Emancipation of One Harley Quinn) ستایش زنان شلخته در همه جای جهان است. راوی و ستاره فیلم، هارلی کوئین (مارگو رابی)، سعی دارد بفهمد خارج از رابطه با جوکر، میتواند چه کسی باشد.
پس از آنکه با منفجر کردن یک کارخانه شیمیایی به صورت عمومی جداییشان را اعلام میکنند، اکنون هارلی کوئین هدف تمام کسانی شده است که در طول این سالها به آنها بد کرده بود. یکی از این آدمها پادشاه جرم و جنایت، رومن سایونس (ایوان مکگرگور) خودشیفته است که قصد تصرف شهر گوتهام را دارد. هارلی در نهایت با هلنا برتینلی (مری الیزابت وینستد)، دینا لنس (جرنی اسمالت) و رنی مونتویا (رزی پرز) تیمی تشکیل میدهد تا سایونس را شکست داده و بچهای که گروگان گرفته است یعنی کاساندرا کین (الا جی باسکو) را نجات دهند.
تمام این زنها، از جمله کاساندرا، به هارلی کمک میکنند بفهمد که میتواند بدون محافظت جوکر روی پای خود بایستد. «پرندههای شکاری»(Birds of Prey) درباره پیدا کردن قدرت و اعتماد به نفس خارج از یک رابطه است. هارلی، هلنا، دینا و رنی به شما ثابت میکنند که میتوانید همزمان هم مجرد و هم خفن باشید.
3- گالری قلبهای شکسته (Broken Hearts Gallery | 2020)
بعضیها دوست دارند پس از تمام شدن یک رابطه از شر تمام چیزهایی که آنها را یاد آن فرد میاندازد خلاص شوند. احساسی که ما به وسایل پیدا میکنیم میتواند آنقدر قوی باشد که بخواهیم هر چه زودتر از جلوی چشممان برداشته شوند، حالا چه از طریق بخشیدن آنها چه سوزاندنشان. بعضیها، مثل لوسی (گرالداین ویسونافن) در فیلم «گالری قلبهای شکسته»(Broken Hearts Gallery)، هیچ چیزی را دور نمیریزند.
یادآورندههای فیزیکی میتوانند آنقدر خاطره و احساس در خود جای دهند که نگه داشتن یک ته بلیط یا کراوات آسانتر از اعتراف این موضوع است که این شخص دیگر در زندگیتان نخواهد بود. گرچه به نظرِ تمام کسانی که لوسی را میشناسند کالکشن او فقط یک مشت آت و آشغال است اما لوسی زیبایی خاطرات رابطهشان را در آنها میبیند.
او پس از یک جدایی به شدت عمومی و زجرآور اکنون دلش میخواهد یک نمایشگاه هنری به نام "گالری قلب شکسته" راه بیندازد. این نمایشگاه جایی میشود برای لوسی، و بقیه، که خاطرات روابط گذشتهشان را به یاد آورده و در عین حال با توجه به شرایط و موقعیت خودشان آنها را فراموش کنند.
4- صورتعروسکی (Dollface | 2019)
پس از آنکه دوستپسر جولز (کت دنینگز) پس از پنج سال ناگهان او را ترک میکند، جولز احساس رهاشدگی و تنهایی دارد. او متوجه میشود که آنقدر بر این رابطه تمرکز داشته است که دوستان صمیمیاش مدیسن (برندا سونگ) و استلا (شی میچل) را از یاد برده و آنها هم بدون او به زندگی خود ادامه دادهاند.
«صورتعروسکی»(Dollface) درباره ماجرای تلاش جولز برای برقراری ارتباطی دوباره با مدیسن و استلا و پیدا کردن خود بیرون از رابطه با جرمی (کانر هاینز) است. این سریال از صحنههای سورئال مانند بازی FOMO استفاده میکند تا بر ماهیت عجیب و غریب و پیچیده انتظارات جامعه از زنان و روابط آنها تأکید کند.
این عنصر واقعاً سریال را بین دیگر سریالهایی که درباره دوستیهای زنانه هستند، متمایز میکند. هروقت احساس کردید به خندیدن و یادآوری این موضوع نیاز دارید که روابط عاشقانه تنها روابط مهم زندگیمان نیستند، «صورتعروسکی»(Dollface) بهترین چیز برای تماشا است.
5- زندگی عاشقانه (Love Life | 2020)
این سریال به ما یادآوری میکند که دلشکستگی میتواند در نهایت منجر به پایانی زیبا شود. «زندگی عاشقانه»(Love Life) ماجراهای عاشقانه کاراکترهای مختلف هر فصل را دنبال میکند. فصل اول بر داستان داربی (آنا کندریک) و فصل دوم بر زندگی مارکِس (ویلیام جکسون هارپر) تمرکز دارد. هر قسمت مثل نمایشی کوتاه از روابط مهم زندگی این کاراکترها است.
مارکس و داربی مجبور میشوند بارها و بارها قلبهای شکستهشان را با شروع یک رابطه و پایان آن در طول سالهای زندگیشان ترمیم کنند. این دقیقاً خلاف آن چیزی است که در بخش "هایلایت"های روابط قرار میگیرد اما دیدنش مهم است.
ما این فرصت را خواهیم داشت که رشد کردنشان را ببینیم و بفهمیم چه چیزهایی را از شریک زندگی خود میخواهند و نمیخواهند تا بتوانند با خوشحالی عاشق شوند. «زندگی عاشقانه»(Love Life) به ما یادآوری میکند که دلشکستگی احساسی همیشگی نخواهد بود. این هم مثل روابطمان میآید و میرود.
6- وفادارانه (High Fidelity | 2020)
وقایع سریال «وفادارانه»(High Fidelity)، محصول شبکه هولو، یک سال پس از سختترین جدایی راب (زوئی کراویتز) در زندگیاش اتفاق میافتند. این صاحب فروشگاه موسیقی هنوز در فکر این رابطه است و تصمیم میگیرد به پنج تا از بزرگترین جداییهای خود رجوع کند تا ببیند اشکال کار کجاست.
راب در طول این سریال 10 قسمتی متوجه میشود که اگرچه ممکن است مسئول از بین رفتن تمام این روابط نباشد اما سابقه خودبدانگاری و ترس از تعهد دارد. کراویتز دوگانگی دلشکستگی را در راب به خوبی به تصویر میکشد. ما ظاهر خشن و خسته راب را میبینیم – زرهی که پس از سالها احساس طردشدگی ایجاد شده است – اما همچنین شاهد آسیبپذیری کاراکتر او از طریق شکسته شدن دیوار چهارم خواهیم بود.
واضح است که این روابط و پایان آنها بر روان او تأثیر گذاشتهاند. تماشای «وفادارانه»(High Fidelity) شاید به شما انگیزه دهد که وارد مسیر خوداندیشی و بهبود خودتان شوید، اما لطفاً این را بهانهای برای ارتباط با دوستدختر/پسر سابق خود نکنید.
7- نیمه تابستان (Midsommar | 2019)
«نیمه تابستان»(Midsommar) شاید تنها فیلم ترسناک این لیست باشد، اما به من اعتماد کنید؛ جایش همینجا است. دنی (فلورنس پیو) پس از یک مصیبت خانوادگی ناگهانی، برای حمایت بر دوستپسرش کریستین (جک رینور) تکیه میکند.
با اینکه دوستان کریستین فکر میکنند دنی بیش از حد به او وابستگی دارد، و کریستین هم نسبت به رابطهشان مطمئن نیست، دنی را به سفرشان به یک روستای سوئدی و شرکت در جشنواره تابستانه آنجا دعوت میکنند.
این اجتماع دنی و کریستین را بیش از پیش از یکدیگر دور میکند – کریستین درگیر گرفتن تأیید بزرگترها برای نوشتن تز دکتری خود در جشنواره است و دنی در این بین احساس تنهایی کرده و بار از دست دادن خانواده بر دوشش سنگینی میکند. علیرغم آیینهای مرگبار و عجیبی که مجبور به تماشایشان میشوند، دنی موفق میشود در جوار زنان روستا کمی آرامش خود را به دست آورد.
آنها توقع ندارند او احساساتش را پنهان کند و حتی او را بغل کرده و با او گریه میکنند، البته به شیوهای مغشوشکننده. اما پس از تماشای رفتار بیتفاوت کریستین با او در طول فیلم، نمیشود با او همدل نشد وقتی که میبینی دوباره کوچکترین ذره شادی را پیدا میکند. پایان انتقاممحور فیلم برای برخی افراد به نوعی خشن است اما اگر کوچکترین حس بدی نسبت به یار سابق خود دارید، قطعاً «نیمه تابستان»(Midsommar) ارزش دیدن را دارد.
8- ما جدا شدیم (We Broke Up | 2021)
لوری (آیا کش) و داگ (ویلیام جکسون هارپر) از یکدیگر جدا میشوند چون درباره آینده رابطهشان با هم توافق نظر ندارند. داگ به شکلی غیرمنتظره از او حین خوردن غذا خواستگاری میکند و لوری هم بالا میآورد. با اینکه او داگ را دوست دارد اما نمیخواهد سرعت رابطهشان تغییری کند. متأسفانه این دو نمیتوانند سریع جدا شده و هر کدام راه خودشان را بروند چون آخر هفته عروسی خواهر لوری است و آنها هم دعوتاند.
بنابراین آخر هفته را صرف متقاعد کردن خانواده و دوستانشان میکنند که همه چیز خوب است و در عین حال سعی دارند بفهمند قدم بعدی چیست. آیا باید با تفاوتهای خود کنار آمده و همه چیز را حل کنند؟ یا باید قبول کنند که زمان پایان دادن به رابطه فرا رسیده است؟
9- دیوانهوار (Like Crazy | 2011)
«دیوانهوار»(Like Crazy) داستان آنا (فلیسیتی جونز) و جیکوب (آنتون یلچین) را روایت میکند که تنها چند ماه پس از شروع رابطه عاشقانهشان، مجبور به داشتن رابطه از راه دور میشوند. آنا بیش از مدتزمان ویزای خود در لس آنجلس میماند و پس از سفر کوتاهی به کشور خود دیگر نمیتواند به لسآنجلس برگشته و جیکوب را ببیند.
آنها نمیخواهند اجازه دهند این رابطه به خاطر چیزهایی که در کنترلشان نیست از بین برود، اما در نهایت فاصله باری را بر دوش رابطهشان میگذارد که با هم ماندن برایشان سخت میشود و همانطور که زندگیهای جداگانه خود را پیش میبرند، به این فکر میکنند که آیا احساسشان برای نگه داشتن رابطه کافی است یا وقت جدایی رسیده است.
تماشای رابطه گرم و سرد آنها دلخراش است چرا که بسیاری از مشکلاتشان ناشی از مسائل خارج از کنترل آنهاست. اما در عین حال، دانستن اینکه گاهی اوقات ممکن است همه چیز بدون اینکه کسی مقصر باشد به پایان برسد، اطمینانبخش است.
10- 500 روز سامر (500 Days of Summer | 2009)
«500 روز سامر»(500 Days of Summer) از دیدگاه تام (جوزف گوردون لویت) روایت شده و نگاهی به خاطرات مختلف او با سامر (زویی دشانل) میاندازد که با هم آشنا میشوند، صمیمی میشوند، جدا میشوند و دوباره کمی ارتباط برقرار میکنند. ساختار این فیلم نشاندهنده این است که چگونه بیشتر مردم تمایل دارند خود را قهرمان یا کاراکتر اصلی داستان عاشقانهشان بدانند.
ما واقعاً فقط دیدگاه تام را میبینیم و روزها و لحظاتی که در این رابطه برای او مهم هستند. اما گاهی نیاز داریم در احساسات بدمان نسبت به فرد مقابل احساس اعتبار داشته باشیم، حتی اگر لزوماً تضمینشده نباشند و «500 روز سامر»(500 Days of Summer) به ما این اجازه را میدهد که با احساسات خود تنها باشیم تا زمانی که بگذرند.
11- ولنتاین غمگین (Blue Valentine | 2010)
«ولنتاین غمگین»(Blue Valentine) فیلمی است که باید آن را زمانی تماشا کرد که واقعاً نیاز به گریه کردن دارید. این فیلم مثل برخی دیگر از فیلمهای لیست امیدوارکننده نیست اما میتواند باعث خالی شدنِ بسیار لازم احساسات شود چون رابطه دین (رایان گاسلینگ) و سیندی (میشل ویلیامز) خیلی واقعی به نظر میرسد.
بخش اصلی «ولنتاین غمگین»(Blue Valentine) بر رابطه این دو به عنوان یک زن و شوهر تمرکز دارد که درحال از دست دادن گرمایی است که روزی بینشان بود. آنها دائماً در حال جر و بحثاند، و سخت است فهمیدن اینکه چرا هنوز با هم ماندهاند.
اما بعد، بین این لحظات پرتنش، صحنههایی را میبینیم که در آنها جوان و عاشق بودهاند، و در نتیجه آسانتر میفهمیم که چرا اینقدر جدایی برایشان سخت است. حتی با وجود از بین رفتن گرمای عشق، گاهی فکر دوباره تنها شدن ترسناکتر از ماندن در یک رابطۀ ناراحتکننده است.
منبع: Collider