، غیرت قابل فروشنده گی نیست
سومین سینماییِ مهدویان می توانست بدترین فیلم عمر او باشد. ولی نبود. و این نشان دهنده نبوغِ جوان 35 ساله سینمای ایران است. «لاتاری» آن قدر خوب بود که بدون عذاب وجدان آن را در مقام قیاس با ساخته های «اصغر فرهادی» قرار دهم. و ترجیح میدهم فیلم قریب المضمون لاتاری را ذکر کنم ، «فروشنده». لاتاری برای من همان فروشندۀ واقع گرا بود با تمام اِلِمان های رئالیستی اش، تمام داستان جذابش، تمام شخصیت پردازی های هوشمندانه اش، تمام بازی های درخشانش، و تنها یک فرق که البته اختلاف 180 درجه ای را می سازد. دقیقاً همان عنصری که دهان اسکار و کن را آب انداخت برای اینکه جوایزشان را به پایش بریزند. این که « غیرت فروشی نیست.»
فیلم همان تهران همیشگی را نشانمان می دهد. با همان پایین شهر خاکستری و مردمان در حال جنب و جوش و صدای موتور سیکلت کاربرات سوخته و صدای محمود کریمی ایام محرم. و جوانی در لابه لای همه این شلوغی ها که مثل خیلی های دیگر دل به رؤیاهایش خوش کرده است. امیرعلی که خوشبختی اش خلاصه می شود در یک زندگی آرام به همراه دختری به نام نوشین در خارج کشور.
داستان بسیار ملموس است و راحت می توان با آن ارتباط گرفت. و تا جاییکه نوشین برای کسب خرج مجبور میشود همراه فردی به نام سامی سرمایه دار که دوستی با پدر دست فروش نوشین دارد به خارج کشور برود. در این جا شاهد ناراحتی امیرعلی هستیم که این اتفاق در بسیاری فیلم های خارجی و داخلی معمول است. با این تفاوت که این رخداد مذموم قلمداد میشود و به آن میگویند «حسادت». اما اینجا تفاوت ها ساخته می شوند. همه در اینجا درباره احساس امیرعلی از لفظ متفاوتی استفاده میکنند. «غیرت». آن زمان پای مردی مسن با ریش فراوان و از نظر عامه اصطلاحاً موجیِ جنگ به میان می آید. و اتفاقاً نکته ویژه فیلم همینجاست که لفظ غیرت در روح بیننده فیلم ضبط شده و او دیگر مجبور نیست که خودش را در قالبی دیگر فرض کند و نظرات انتلکتئولیستی بدهد.
کلافگی امیرعلی در طی مدت زمان خروج نوشین از کشور تا زمانی که خبر مرگ او میرسد کاملاً طبیعی است ،علاوه بر اینکه نباید از هنرنمایی ساعد سهیلی به راحتی گذر کرد. از این جا به بعد با روندی متفاوت رو برو میشویم. فیلمفارسی عاشقانه این جا تبدیل به سمفونی غیرت می شود. چه زمانی که برادر نوشین خبردار از بطن ماجرا می شود و چه هنگام ورود مستقیم حاج موسی برای کمک به امیرعلی.
نوع برخورد موسی به اتفاق از نظر بعضی نقادان غیر منطقی میرسد ولی باید به ابراهیم امینی و حسین مهدویان جهت شخصیت پردازی هوشمندانه شان تبریک گفت. برخورد موسی کاملاً متناسب با شخصیت جبهه ای اوست حتی اگر زمانه او را مجبور به یک زندگی بی دغدغه کرده باشد. درباره شخصیت امیرعلی هم باید گفت که تغییر موضع او و آتشی که روز به روز در وجودش زبانه می زند اقتضای فیلمی ست که قرار است هنجار شکنی محتوایی انجام دهد. تا جایی که چاقو به دست تمام دوبی را برای انتقام گرفتن از شخصی میگردد که حتی درست نمیداند که اتفاق از چه قرار بوده. و به قول خود مهدویان قهرمانان همیشه در سینما کارهای نامتعارف می کنند. این جریان تا اتمام فیلم هم صدق می کند.
جریان فیلمنامه دارای سرعت متعارفی است و اگر هم گاهی شتابزدگی حین روایت ها و نقطه عطف ها حس می شود باید آن را تابع ژانر رئال فیلم و نیز تجربه اول کارگردان در ورود به این سبک دانست.
بازی ها از سطح بالایی برخوردار است و در این میان باید دوباره به ساعد سهیلی اشاره کرد که از نظر بسیاری عدم نامزدی او در جشنواره فجر امسال عجیب ترین اتفاق ممکن بود. بازیگری جواد عزتی در همان مقطع کوتاه هم اثبات کننده توانمندی بالای او در کارهای غیر کمدی است. احتمالاً بعدها از زیبا کرمعلی 19 ساله هم خواهیم شنید.
برخی نکات تکنیکی هم مکمل فیلمنامه نسبتاً غنی فیلم می شود. از بین آن ها چشمگیر و خاص ترین ویژگی فیلمبرداری هادی بهروز و ترکیبات تازه اوست که در سینمای ایران بی نظیر است. هم چنین باید به موسیقی متن و نیز موزیک شنیدنی روزبه بمانی اشاره کرد. فراموش نکنیم که بعضاً موزیک های تیتراژ و یا موزیک حین فیلم می تواند آن اثر را بسیار ماندگار کند.
در کل می توان گفت تنها دلیلی که میتواند باعث بستن چشمان به روی تمامی نکات مثبت فیلم شود پشتوانه سیاسی محکمی است که خودش در کلام تلفیق سیاست و هنر را نهی می کند!
���H���>�y���