ياداشتي بر واكنش ابراهيم حاتمي كيا در جشنواره ي فيلم فجر
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آینه شکستن خطاست
"دهه ات گذشته مربی. اگه اون اسلحه دستت نباشه کی به حرفت گوش میده؟ اینه که برات زور داره، یه دهه حرف زدی ساکت بودیم، کرکری خوندی ساکت بودیم، گرفتی ساکت بودیم، پس دادی ساکت بودیم،حالا اجازه بده ما حرف بزنیم، خانوما آقایون دوست دارین یکی از این کشورها دوبار ه به ما حمله کنه؟ دوست دارید جنگ بشه؟ ثبات، دهه ما دهه ثباته، امنیت، این کشور کی باید روی امنیت رو ببینه؟ کی باید روی ثبات رو ببینه؟اون پسر تو کی باید بتونه برای آینده اش برنامه ریزی کنه؟ دهه من هم نیست! ( آژانس شیشه ای-نویسنده و کارگردان: ابراهیم حاتمیکیا محصول:۱۳۷۶)
شاید برای نوشتن درباره صحبت های اخیر ابراهیم حاتمی کیا روی سن جشنواره فیلم فجر هیچ چیزی گویا تر از دیالوگ خود حاتمی کیا نباشد! حاتمی کیا که فیلم های و سکانس های بیاد ماندنی زیادی در کارنامه خود دارد، دیروز روبروی نسل جدید سینمای ایران از کوره در رفت و انگشت اتهام به طرف همه گرفت! صحبت هایی که واکنش های زیادی را برانگیخت. اما به راستی چرا حاتمی کیا اینگونه برآشفت؟ اینگونه با تضمین گرفتن حاج قاسم سلیمانی، اوف فرستاد به صورت منتقدان و کسانیکه درباره فیلمش نقد کردند. حاتمی کیا که فیلمش در هیچ ردیفی مهمی کاندید نشد، جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کرد! بعد هم با خشم و هیاهو روی سن امد و از این سخن گفت که همه ی جهان به وی ظلم کرده اند! جوری رفتار کرد که جوانان حاضر در جشنواره مبهوت شدند. گفت که افتخار می کند که فیلم ساز مستقل نیست! افتخار می کند که برای نظام و سپاه و بچه های جنگ فیلم میسارد،گفت که حاج قاسم سلیمانی با دیدن فیلمش گریست! گفت که افتخار می کند که رزق تیم فیلم برداری را می دهد!!! و سر آخر هم شکایت به خدا برد !
آقای حاتمی کیا عزیز! کجاست آن صبوری های حاج کاظم آژانس شیشه ای؟ آن بی ادعایی عباس بچه مشهد که با خمپاره ی در گردن، حتی دفترچه ی بیمه هم نصیبش نشده بود؟ کجاست آرامش سعید که از کرخه تا راین را پیمود و سر اخر در اشک های خواهر تمام شد! چرا از گفتارت بوی پیراهن یوسف نمی آید؟ مهاجرت کجا رفته است که اینگونه بیقراری می کنی؟ چه به سرتان آمده است آقای حاتمی کیای عزیز! بگذارید شما را با همان فیلم ها و سکانس های بیاد مادنی در ذهن داشته باشیم. باور کنید ما هم همانند شما برادر داده ایم، پدر داده ایم، دوست داده ایم و عزیز داده ایم. همه ی ما در جنگ بوده ایم و خطی، یادگاری، تیشه ای از آن در جان خود داریم. اصلا مگر جنگ و جبهه و شهادت و سپاه و بسیج فقط مال یک عده خاص است که اینگونه برآشفته فریاد می زنید؟ چرا بین خودتان و دیگران خط می کشید! چرا شما که اهل قلم و اندیشه هستید اینگونه همه را با چوب می زنید! کمی فکر کنید که شاید به قول حافظ:
"چو پرده دار به محنت می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند"
شما مسئولید مربی! شاید شما از این برآشفتید که نسل تان گذشته است مربی! سالیان سال شما ساختید ( مستقل یا غیر مستقل! با پول خود یا با پول نظام فرقی نمی کند بحث در این نیست) و ملت تماشا کردند، کف زدند، لذت بردند، سینماها را پر کردند و فیلم هایتان را آرشیو نمودند! اما جامعه عوض می شود، سلیقه عوض می شود، ارزش ها عوض می شوند! این برآشفتگی ندارد مربی عزیز! شما نخواستید عوض بشوید و به قول خودتان بر ارزشهایتان ماندید. دست مریزاد. دمتان گرم اما جامعه نخواست بماند. تغییر کرد. امروز جامعه نگاه شما را به جهان ندارد. جور دیگر و از منظر دیگر به وقایع نگاه می کند. این برآشفتن ندارد! شما می توانید همانگونه که فکر می کنید بسازید و مخطبان خود را سرشار از صحنه های ناب و پیام های زیبا بکنید! همانگونه که نسل جدید این حق را دارد. مخاطب هم این حق را دارد انتخاب کند. این برآشفتگی ندارد. حتی این سوال مخاطب که چرا شما در این روزهای بد اقتصاد ایران، با مخاطب حداقلی بودجه های حداکثری میگیرید و فیلم های سفارشی می سازید هم برآشفتگی ندارد! ملت حق دارد بداند حقشان کجا خرج می شود. اینکه فیلم می سازید بی آنکه نه دغدغه سرمایه داشته باشید و نه دغدغه فروش، جای برآشفتگی منتقدان را دارد نه شما ! البته سالهاست جای قاضی و محکوم در کشور ما عوض شده است! گویی هرکه بیشتر داد می زند صدایش بیشتر شنیده می شود! اما از شما این انتظار وجود ندارد مربی! یادم می آید روزی مسعود ده نمکی تصمیم گرفت چوب و چماق را کنار بگذارد و برود قلم بردارد و نظراتش را به جای داد با قلم بگوید! اتفاق عزیزی بود. هرچند هیچوقت از فیلم های ایشان لذت نبردم و خط فکریشان را در نشریاتی که قلم میزد نمی پسندم، اما همواره بر شجاعتش و بر درایتش آفرین گفتم.
آقای حاتمی کیای عزیز! جامعه یک موجود زنده است و همواره در جریان. اینکه سینمای حال حاضر ایران نوع نگاه شما را نمی پسندد نشان نمی دهد که این مردم شهدا و جانفشانی ها را از یاد برده اند. اتفاقا تشویق چند دقیقه ای حضار برای خانواده شهید مرزبانی که روی سن آمدند، نشان می دهد که هنوز این ملت با خون و جان خود از سربازان شان قدردانی می کنند. هنوز فرهنگ شهادت شریف و عزیز است فقط نوع نگاه تغیر کرده است. شما برای شادی روح شهدا صلوات می دهید، آنها دو دقیقه مدام کف می زنند. هر دو نشان احترام است . هر دو عاشقانه است. هر دو با حلقه های اشک در چشم مان همراه است.
آقای حاتمی کیای عزیز از شما که نامه حاج کاظم را برای فاطمه نوشتید بعید بود. ممکن است دهه ی همه ی ما بگذرد مربی! خاصیت جامعه این است! برآشفتن ندارد. آرام باش برادرم. ما تصویر آرام شما را با فیلم ها و یادگارهای فوق العاده تان بیشتر دوست داریم.
E(�7��(