روایتی پلیسی از کارگردانی اجتماعی
فیلم در که با آهنگ و تم همیشگی اصغر فرهادی شروع میشود که زمزمه فیلم تمام اجتماعی را می دهد. تعریف داستان چنگی به دل نمیزند داستان کند و بدون خطی مشخص در حال تعریف است. در حالیکه ناگهان ماجرایی پلیسی رخ میدهد!!! مجرمانه !
داستان خواب آور به ناگاه شما رو متعجب میکند. انگیزه و دلایل ربایش کودک کم کم با حرفهای پدر آغاز میشود اما عجیب و عجیب تر میشود. در نهایت در یک سوم انتهایی فیلم باز هم متعجب تر میشوید. کارگردان به وضوح بدون هیچ مقدمه ای دزدان را نشان میدهد!!!! که هیچ ارتباط قبلی از نظر داستانی و انگیزه ای برای کار آنها تعریف نشده بود.
از نقطه نظر من تعریف داستان فیلم دچار اشکال هست. دزدی کودک بهانه ای است برای تعریف داستانی اجتماعی دیگر که در دل داستان مخفی شده و ان رابطه قدیمی شخصیت اول مرد فیلم و شخصیت اول زن فیلم در زمان قدیم و بچه دار شدن آنهاست.
از نظر من همه میداننند تعریفی ازدوباره از داستان درباره الی است. ابتدا با یک داستان شاد آغاز میشه در وسط فیلم پلیسی میشه و در انتها مبهم (البته اینجا کمی) به انتها می رسه.
روایت کند و سرد و عدم استفاده مناسب از موسیقی های مناسب در متن شاید فیلم را کسل کننده تر و بیشتر همان هنری کرده است.