برف روی کاج ها را بمب می روبد
برای اولین بار سینمای ایران نسبت به هشت سال جنگ نگاهی منطقی از خود بروز داد . «بمب یک عاشقانه» دومین اثر بلند پیمان معادی در مقام کارگردان نگاهی بدون موضع و انسانی به دفاع مقدس دارد . فیلم روایت تنهایی آدم است . آدم هایی که شدیدا نیاز به دیالوگ دارند . دیالوگی عاشقانه تا دردهایشان قابل تحمل شود . النی کاریندرو جایگاه ویژه ای در این دیالوگ بازی می کند . موسیقی در این اثر نقش مهمی در ارائه جنبه عاشقانه فیلم بازی کرده و بار احساسی فیلم قبل از هر چیزی بر دوش موسیقی آن است . اما موسیقی ایرانی نیست و شاید بزرگترین ایراد فیلم این باشد که موسیقی با نگاهی خارجی برای جنگ ایران ساخته شده . هرچند که مولف با اهنگساز بر سر موسیقی چانه بزند اهنگساز باید در آن شرایط رشد کرده باشد تا احساس درستی نسبت به حوادث ارائه دهد .
*من انگلو پلوس نیستم
باید یاد آور این نکته شوم که موسیقی و تم سینمایی اثر هر مخاطب فیلم دیده ای را به یاد اثار تئو انگلو پلوس یونانی می اندازد ، فیلم سازی که عاشقانه های اندوهناکش یک شعر بی بدیل سینمایی است . اما همین یادآوری باعث می شود فیلم از هدف خود فاصله بگیرد . فیلم ساز به شدت می خواهد عاشقانه را با تراژدی آن دوران تلفیق کند . در سینما نمی توان با یک اثر دو معنا تولید کرد . می توان از معانی مختلفی به معنای حقیقی مولف رسید اما بیان همه معانی به طور کامل غیر ممکن است . پیمان معادی سعی می کند از انسانیت حرف بزند ؛ در عین حال می خواهد یک عاشقانه را از دل انسانیت کشف کند . این کشف در یک اثر عملا غیر ممکن است . در واقع روند سینمایی یک فیلم ساز است که یک معنا را (فرض بگیریم انسانیت) به معناهای دیگر الصاق می کند . به نظر من برای این کار معادی نیاز به یک سه گانه دارد . نه معادی نه هیچ فیلم ساز دیگری قادر به ساخت فیلمی جامع نخواهد بود . به عنوان مثال اگر فیلم سازی انگلو پلوس را زیر ذره بین قرار دهیم در همه آثار وی زخم هایی از جنگ بر صورت شخصیت ها نمود پیدا کرده اما در نهایت هر کدام ، عشق ، انسانیت و ... است که بیان می شود . در «بمب یک عاشقانه» حرف توی حرف می آید . فیلم ساز با استفاده از هیاهوی دفاع مقدس یک هیاهوی احساسی – انسانی را نشان می دهد که این هیاهو ترجمه درستی از داستانی که می خواهد عاشقانه باشد نیست .
*نگاه نو
از جنبه فعالیت سینمایی بازیگران ، میزان سن ، شخصیت پردازی و حتی نگاه بی پرده دوربین به موقعیت های کمتر دیده شده از جنگ ثابت می کند فیلم توسط یک کارگردان مسئله دار ساخته شده . و به لحاظ روانشاسی فیلم در کنار مردم است . خیلی خوب موقعیت های بحرانی را به تصمیمات نسنجیده گره می زند که در زمان خود شاید درست باشند . سینمایی که معادی از جنگ به تصویر می کشد شاید در ابژه هایی آن هم به طور سطحی با اخراجی های ده نمکی هم کلام باشد اما حوادث ، دیالوگ ها ، مسئله شخصیت ها و ... آن برای مخاطبان امروزی سینمای ایران قابل باورتر است . مخاطب امروزی از سینمای دفاع مقدس فقط شهادت و خون ریزی و اسارت نمی خواهد . سینما باید ضد جنگ باشد و بر علیه هر جنگ تحمیلی برخیزد . کاری که معادی در این اثر می کند این است که جنگ را از زبان خانواده های ایرانی روایت می کند . و این روایت کاملا انسانی شده اما هنوز تا ایجاد معناهای دیگر مانند تنهایی ، عشق و ... فاصله دارد . به نظرم «بمب یک عاشقانه» سینمای شاعرانه ای دارد اما نه به قدرت موسیقی کاریندرو . درواقع سایه یک موسیقی خارجی که نگاهی از بیرون به دفاع مقدس دارد همواره بر سر فیلم افتاده است . اگر کاریندرو به خوبی با شعر انگلو پلوس در برابر جنگ می ایستد به دلیل جغرافیایی است که در هنگام زایش هنر به خارج هجرت نکرده و در همان یونان و برای یونان نواخته است . بهتر بود بمب عاشقانه اش را که نقش مهمی در روایت بازی می کند به دست مجید انتظامی و یا هر اهنگساز دیگری می داد تا ایرانی بودن اثر با گوشت و خون از طرف مخاطب احساس شود . «بمب یک عاشقانه» را باید هر ایرانی ببیند . فیلمی که با زبان امروزی از گذشته حرف می زند . فیلمی که شاید همه حرفش در این دیالوگ باشد : باید برای رفع مشکلات با یک دیگر دیالوگ کنیم ، باشد و این معنا که بیشتر از معناهای دیگر به چشم می اید می خواهد نه تنها جغرافیا و اجتماع خود را بلکه جهان را پای میز مذاکره دعوت کند . در این وانفسا که سینمای ایران با آثاری چون : وای آمپول ، هزار پا ، عشقولانس و یا هر اثر بی هویت دیگری مرده به حساب می آید «بمب یک عاشقانه» می تواند سینمای ایران را احیا کند .