جستجو در سایت

1397/10/01 00:00

فقدان تصویر

فقدان تصویر

 

فیلم را به خاطر آنکه در short list  اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان حضور داشت، تماشا کردم. هر چند که، به احتمال زیاد، در بین نامزدهای نهایی وجود نخواهد  داشت. در ضمن، برخوردم با فیلم در بکرترین حالت ممکن بوده؛ نه از سابقۀ فیلمساز خبری  داشتم –پیش‌تر، حتّی یک فیلم هم از «گوستاو مولر» ندیده‌ام– و نه بازیگری  در فیلم را می‌شناختم. 

فیلم با شروع‌اش، بسیار امیدوارم کرد. فیلم به خوبی با این ایدۀ پرداختن به شغل دراماتیکِ یک پلیسِ پشتِ تلفن که به اقضای شغلش تنها می‌تواند گوش کند و حرف بزند، جلو می‌رود. امّا، هر چه پیش‌روی بحران بیشتر می‌شود و طبعا کنش‌های دراماتیک بیشتری شکل می‌گیرند فیلم آنچنان موفق عمل نمی‌کند. و فیلم هر چه بیشتر به سمت خنثی‌سازی موقعیت فعلی و حتّی گذشتۀ خود برمی‌آید. «گناهکار» دو مشکل بسیار اساسی دارد: اول، یک نمایشنامۀ رادیویی است و مطلقا از تصویر بی‌نیاز است. دوم، فیلمنامه به سبک فرهادی، پر از غافلگیری‌های بی‌خاصیت است.

عدّه‌ای از منتقدان نادانِ ایرانی –و نه حتّی بی‌سواد؛ که ای کاش، لااقل، همان بی‌سواد بودند!- همچون امیر پوریا، معتقدند که دیگر دوران وابستگی سینما به تصویر گذشته. به طور خاص، امیر پوریا، منتقدانِ معتقد به ارجحیت تصویر به صدا را عقب‌مانده می‌داند. حال، من بسیار دوست دارم، آن دانایِ کل(!) بیاید و این فیلم را تماشا کند. فیلمِ گناهکار از لحاظ ساختارهای آکادمیک، فیلمنامۀ شسته‌ورفته‌ای دارد که در عین ایجاز، به معرفی شخصیت‌ها و کنش‌های‌شان در جای دقیقِ خودشان می‌پردازد. امّا، مخاطب فیلم، در انتها، از خود خواهد پرسید این‌ها واقعی بود؟ کسی این بابا رو سر کار نگذاشته؟ یا با نگاهی محتاطانه‌تر مخاطب فیلم، بعد از مدّتی، به راحتی این فیلم را از یاد خواهد برد. در واقع، این عدمِ موفقیتِ فیلم در ارائۀ موقعیتی باورپذیر، نشئت گرفته از نقشِ کم‌اهمیت تصویر است. البته، در اینجا ممکن است این موضوع مطرح شود که شغل فرد ایجاب می‌کرده است که تنها از طریق «صدا» قضاوت بکند، تصمیم بگیرد و ... امّا، این موضوع هم نمی‌تواند توجیه مناسبی باشد. چرا که قطعا انتخاب این چنین موقعیتِ تئاتری‌ای از حداقل وظایف فیلمساز است. از طرفی، فیلم حداقل می‌توانست راجع به خود شخصیت اصلی با تصویر، کمترین اطلاعاتی از وی به مخاطب بدهد؛ که در این امر هم، فیلم تنها به دیالوگ‌های رد و بدل شده بسنده می‌کند. 

برای بیانی بهتر، بیاید به دسته‌بندی افراد پشتِ تلفن روی بیاوریم؛ یک دسته آنانی که اسگر هولم، شخصیت اول فیلم، آنان را می‌شناسد و دستۀ دیگر آنانی که اسگر هولم آنها را نمی‌شناسد. فیلم با وجود فیلمنامه‌ای که به سختی می‌توان از آن انتظار اثر سینمایی خوبی داشت، حداقل، با یک سری تمهیدات تصویری می‌توانست به نتیجه‌ای بهتر برسد. بیشتر این مشکلات، تحت شعاع دستۀ اول مخاطبان اسگر هولم است. اطلاعاتی از پشت گوشی بین شخصیت‌ها رد و بدل می‌شود ولی صرف اینکه این اطلاعات -به خصوص اطلاعات راجع به زندگی شخصی هولم-  چیست، به کار فیلم نمی‌آید. بلکه، چگونگی آن نیز مهم است. هولم با پیش‌آگاهی و داشتن تصویر و اطلاعات از شخصیت‌های پشتِ تلفن به فهم می‌رسد و به کنش دست می‌زند، امّا، مخاطب باید بنا به چه کیفیتِ اطلاعاتی واکنش نشان دهد؟ گویا این بخش به تخیل مخاطب واگذار شده. این اتفاق کم و بیش راجع به دستۀ دوم نیز صادق است. فیلمساز، علی‌رغم تلاش برای شناساندن شغل این پلیس به مخاطب، همچنان ناموفق است. چرا که این پلیس‌ها نیز با پیش‌ تصویر قبلی از جامعه و آدم‌هایش دست به تلفن ایستاده‌اند، ولی، مخاطب بی‌هیچ شناختِ حداقلی از آن طرف تلفن تنها به دیالوگ‌های فیلم دل‌خوش است. به بیان دیگر، فیلم گناهکار به دلیل فقدان تصویر به اثری خنثی و بسیار کلّی بدل شده که توانایی خاص شدن و ماندگاری را ندارد.

راجع به غافلگیری‌های گاه‌ و بی‌گاه فیلم هم، تمام ایراداتی که به فیلم‌های فرهادی وارد است، به این فیلم هم وارد است. هر چند که به عقیدۀ من این فیلم ساختار درست‌تری از فیلم‌های فرهادی دارد و اهمّ این برتری هم از رعایت بی چون و چرایِ نقطه نگاه در فیلم می‌آید. مخاطب، در فیلمِ گناهکار، به اندازۀ شخصیت اولِ فیلم اطلاعات دارد؛ نه بیشتر، و نه کمتر. ولی، با این ساختار، فیلم با مدد فرمولِ فرهادی و اطلاعات دادنِ عمدتا متناقض، روندِ پرداخت شخصیت‌ها را مختل کرده. به همین خاطر، تحول انتهای فیلم بسیار باسمه‌ای و نه‌چسب به نظر می‌آید. از طرفی فیلمساز با توسل به نسبی‌انگاری اخلاقی در صدد تطهیر شخصیت فیلم برمی‌آید که موضعی است بسیار به دور از اخلاق- البته، از یک نسبی‌انگار نباید توقعی بیش از این داشته باشیم-. به همین دلیل آن قاب انتهایی فیلم و پدیدار شدن نور بر بدنِ شخصیت فیلم را یک تقلب بزرگ قلمداد می‌کنم. امّا، به هر حال این موضوع با این یک پاراگرف قابل حل نیست. تنها، می‌توانم وعدۀ یادداشتی مفصل راجع به فیلم جدید فرهادی را دهم که این موضوع –نسبی‌انگاری اخلاقی- را در آنجا مبسوط بررسی خواهم کرد.