بی حس کنندگی به جای حس آفرینی

(کندوکاوی برای پاسخ به این سوال که چرا فیلمهای مبتذل، این روزها خوب میفروشند)
مدتی است گونه ای از فیلم های به اصطلاح کمدی (که البته سال هاست ساخته میشوند) دوباره پرمخاطب و پرطرفدار شده اند و صدر جدول پرفروش ترین فیلم های سینمای ایران را تسخیر کرده اند. به طوری که در سال 97 فروش های بسیار رکوردشکن و بالایی از این فیلم ها ثبت شد و سال جدید هم با جولان این فیلم ها آغاز شد. همواره وقتی به این فیلم ها و ضعیف بودنشان اعتراضی می شود و در معرض تیغ برنده نقد قرار می گیرند این گزاره مطرح می شود که: «اگر این فیلم ها بد و ضعیف هستند پس چرا این قدر خوب می فروشند؟» در این مطلب سعی می کنیم در پی دلیلی قانع کننده برای وقوع این پدیده باشیم.
بگذارید ابتدا به این موضوع بپردازیم که اساسا چرا سینما می رویم؟ طبیعتا دلایل مختلفی وجود دارد. در همه جای دنیا بر اساس طبقات اجتماعی معمولا دلایل مختلفی هم وجود دارد مثلا قشر بورژوا دغدغه های خاص خودشان را دارند و قشر متوسط و ضعیف هم دلایل خودشان را. هر چند در ایران به آن معنا طبقه بندی دقیقی در جامعه نداریم اما بهرحال قشری داریم که سینما را به عنوان کالایی فرهنگی می بینند که از آن لذت می برند و شاید چیزی هم از آن یاد می گیرند. گروهی هم سینما را جدی به عنوان یک هنر دنبال می کنند و دوست دارند از هنر روز عقب نباشند. عده زیادی هم طبیعتا سینما را به مثابه تفریحی کم هزینه (نسبت به سایر تفریحات پرهزینه که البته در جامعه امروز ما تعدادشان زیاد نیست!) دنبال می کنند.
می دانیم کمدی سرحال و درست، در لایه درونی خود اتفاقا به شدت جدی است و نقد بسیار جدی به اوضاع وارد میکند. سینمای خوب رویا می سازد. پیشنهاد جدید می دهد. حس می آفریند و با حس درگیر میکند. اما چیزی که در فیلم های معروف به کمدیِ این روزها (که اساسا توهین به لغت کمدیاند) ابدا وجود ندارد همین کار کردن با حس و داشتن نقد یا موضع است.
باید در نظر بگیریم که در سینمای چند سال اخیرمان، موج فیلمهای به اصطلاح اجتماعیِ تلخ و گاه سیاهی را تجربه کردیم که با ادعای بازنمایی وضع روز جامعه ساخته می شدند و البته مورد استقبال هم قرار میگرفتند. قاعدتا این حجم از تلخی و گزنده بودن بر روی ذائقه و طبع مخاطب، اثر منفی گذاشته و باعث شد که به یک زدگی از این گونه فیلم ها برسد. در این شرایط مخاطب سینما در شرایطی قرار داشت که می توانست به گونه ای دیگر از فیلم ها پناه ببرد. شاید این اتفاق باعث شد میل به تماشای فیلم کمدی تشدید شود.
البته دلیل بالا فقط یکی از دلایلی است که می توان در مورد روی آوردن مخاطب به سینمای کمدی برشمرد. باید به این موضوع توجه کنیم که فشارهای اقتصادی و اجتماعی هم روی انتخاب مخاطب تاثیر می گذارد. مخاطبِ با وضع اقتصادی نامناسب نمی تواند هزینه زیادی برای سینما بگذارد و انتخاب محدود دارد در نتیجه تصمیم می گیرد فقط کمدی را انتخاب کند تا حداقل ساعتی خوش باشد. اینجاست که میتوانیم بگوییم مخاطب از سینما به مثابه پناهگاه استفاده می کند. البته سینما از دیرباز پناهگاه امنی برای آدم ها بوده است. زمانی پناهگاه برای فرار از واقعیت و تجربه عمیق «خیال کردن» و برای جامعه تحت فشار امروز ما، پناهگاهی برای ساعتی فراموش کردن دردها و مشکلات.
پس در چنین شرایطی که جامعه نیاز به کمدی دارد این نیاز باید به گونه ای پاسخ داده شود. منتهی ما این روزها کمدی به معنای واقعی نمی بینیم و این نیاز با فیلم هایی به شدت عقب افتاده و ضعیف، به جای صرفا تسکین داده می شود. آنچه که از پس دیدن این فیلم ها برای مخاطب سینما اتفاق می افتد یک جور بی حسی است. در این مورد تماشاگر با پدیده ای همراهی می کند که خودش آگاهانه می داند چیز بی ارزشی است اما از سر استیصال ترجیح می دهد به آن بخندد.
می دانیم کمدی سرحال و درست، در لایه درونی خود اتفاقا به شدت جدی است و نقد بسیار جدی به اوضاع وارد می کند. سینمای خوب رویا می سازد. پیشنهاد جدید می دهد. حس می آفریند و با حس درگیر میکند. اما چیزی که در فیلم های معروف به کمدیِ این روزها (که اساسا توهین به لغت کمدی اند) ابدا وجود ندارد همین کار کردن با حس و داشتن نقد یا موضع است. حداکثر اگر موضعی هم داشته باشند موضع نه سیخ بسوزد نه کباب است! بعضی هاشان از بودجه ای دولتی و شبه دولتی ارتزاق می کنند تا از خود همان دولت و گروه انتقاد کنند طبیعی است که بسیار نمایشی و مزورانه اند. فاقد هر گونه مساله ای. فیلم های مبتذل و عقب افتاده ای که اساسا سینما نیستند. حتی شوخیهایشان از خیلی شوخی های کوچه بازاری به مراتب پایین ترند. الگوهایی مشخص و کلیشه ای دارند که دستشان همان اول پیش همه رو شده است. فیلمهایی که حتی بسیار عقب افتادهتر از آثار قدیمی معروف به فیلمفارسی هستند.
طبیعتا اگر کمدی خوب و جاندار در سینمای ایران ساخته شود مورد استقبال قرار می گیرد و امروز در غیاب کمدی مناسب و استاندارد است که مخاطب مجبور شده به تحمل شوخی های ناچیز و مبتذل این گونه فیلم ها تن دهد.
خیلی ها می گویند فیلم های گیشه پسند و تجاری البته همه جای دنیا وجودشان لازم است، بسیار خوب ما هم مشکلی با این موضوع نداریم اما وقتی از فیلم تجاری حرف میزنیم انتظار داریم یک حداقل هایی رعایت شود. فیلمی که از اول تا آخرش نه یک نمای درست دارد، نه قصه ای نه فرمی نه دغدغه ای نه شخصیتی و فیلمسازش کوچکترین زحمت و ذوقی صرفش نکرده است اساسا فیلم نیست که بخواهیم درباره لزوم وجود داشتن یا نداشتنش حرف بزنیم. ببینید ما یک زمانی بر سر بودن یا نبودن پاپ آرت و عامه پسندها حرف می زدیم. طبیعتا ادبیات و سینما و موسیقی و به کلی هنر عامه پسند گونه ای از هنر به حساب می آیند که میشود با ملاحظاتی وجودشان را پذیرفت اما به نظر می رسد امروز در دوره ای قرار داریم که با ناادبیات، ناسینما، ناموسیقی و اساسا ناهنر روبرو هستیم. اینجا دیگر نمی توان ملاحظه ای در نظر گرفت.
فیلمی که اساسا توهین به شعور مخاطب، توهین به مردم و توهین به سینماست چگونه می تواند فیلم قابل تحملی باشد. این را در نظر بگیریم که طبیعتا اگر کمدی خوب و جاندار در سینمای ایران ساخته شود مورد استقبال قرار می گیرد و امروز در غیاب کمدی مناسب و استاندارد است که مخاطب مجبور شده به تحمل شوخی های ناچیز و مبتذل این گونه فیلم ها تن دهد. شوخی هایی که حتی به عنوان شوخی کلامی هم جالب و باکیفیت نیستند چه رسد به اینکه اساسا کمدی موقعیت باشند یا از پس ابژه بودن درآمده باشند. بنابراین فیلمها به مرور جوک های یک کانال تلگرامی شبیه می شوند که بیننده دو ساعتی انتخاب می کند پایشان بنشیند. همان قدر ناچیز و بیاثر.