دینامیتی که در حد یک ترقه عمل نمیکند!

اگر پژمان جمشیدی یا احمد مهرانفر در «دینامیت» حضور نداشتند یا ژانر فیلم کمدی (بخوانید شبهکمدی) نبود، توان فروش چند میلیونی هم نداشت.
تازهترین ساخته مسعود اطیابی نکته جدیدی برای ارائه ندارد؛ اثری که اگر موقعیتهای زمانی یا مکانیاش را نادیده بگیریم فیلمی است در ردههای آثار شانه تخممرغی دهه ۸۰! اساساً اطیابی در کمدی که قطعاً به چارچوب و اساس آن مسلط نیست، متکی به بازیگر چهره است و به همین دلیل تجارت در این ژانر را بیشتر از ایجاد یک اثر استاندارد و ماندگار یا حتی متوسط دوست دارد، دینامیت با همان الگوهای تکراری و کلیشهای با بهرهگیری از عنصر تضاد شخصیت و موقعیت شکل گرفته است. محمدحسین و هادی دو جوان شبهارزشی سر از بالای شهر درمیآورند و در ساختمانی سکونت میکنند که دو همسایه آنها از نظر عقاید با این دو جوان تضاد دارند. مشکل اصلی دینامیت نداشتن فیلمنامه است؛ همه چیز در سطح میگذرد و خبری از اتفاق و موقعیت کمدی نیست و دیالوگها انگار بداهه گفته میشوند. هادی و محمدحسین تیپهایی هستند به ظاهر مذهبی سفت و سخت، اما تمامی رفتار و ریاکشنهای این دو همان تیپهای تکراری است که از فیلمهای دیگر وام گرفته شده و در اینجا به شدت کاریکاتوری است. آدمهای این فیلم بیهویت و اختهاند، فقط دیالوگ میگویند؛ دیالوگهایی که لوس هستند و نمیتوانند از مخاطب خنده بگیرند.
تکلیف فیلمساز با اثر مشخص نیست و محوریت موضوع مجهول است، هیچ اتفاقی در فرآیند قصه رخ نمیدهد و انگار اطیابی سعی داشته مخاطبش را با استفاده از بازیگرانی مثل جمشیدی، کیایی و مهرانفر گول بزند، حتی وجود این سه بازیگر هم نتوانسته کمدی ایجاد کند چراکه دینامیت با یک طرح نیمبند خطی شکل گرفته و این مشکل بزرگ قطعاً برای فیلمساز به چشم نیامده است. اینکه دینامیت سانسور شده یا نه را نمیدانم، اما آنچه به نظر میرسد اینکه فیلم خیلی چیزها کم دارد. دینامیت وابسته به اتفاقهای کلیشهای و تکراری است.
نقش هادی یا محمدحسین به شدت باسمهای و سطحی شکل گرفته است که حتی جمشیدی و مهرانفر نیز نتوانستهاند از پس آن بربیایند.
شوخیهای دمدستی با مذهب همراه با تیپهای همیشگی نه تنها نمیتواند برای مخاطب جذاب باشد بلکه به هیچ وجه نتوانسته است در یک شکل و فرم جدی در قالب ژانر قرار بگیرد، به همین دلیل هادی نتوانسته است شخصیت باشد و به موازات آن محمدحسین بنا بر مصلحتاندیشی و خویشتنداری در جاهایی از فیلم تا حدودی توانسته است از نظر تفکر در کنار هادی تعادل بهوجود بیاورد، اما کافی نیست چراکه اطیابی بیش از اینکه حواسش به شخصیتپردازی باشد، سعی بر طنازی بازیگران داشته، اما اگر دینامیت بر اساس فیلمنامهای منظم و منسجم نوشته میشد، میتوانست در عین کمدی بودن یک اثر جدی هم باشد، اما در دینامیت هادی و محمدحسین جدی گرفته نمیشوند و به همین دلیل باورپذیر نیستند. نمیشود از پایانبندی فیلمی ایراد گرفت که ابتدا و میانه آن به شدت مشکل دارد. از نظر اجرا اتفاقی در فیلم دیده نمیشود.
تفاوت یا پیشرفتی از «خروس جنگی» تا دینامیت در کارنامه اطیابی به چشم نمیآید. همانطور که گفته شد مجموعه بازیهای این فیلم یکی از صدها نکته منفی آن است. ساخت فیلم سرگرمکننده قطعاً باید متر و معیار مشخصی داشته باشد، فروش بالای یک فیلم دلیلی بر بینقص بودن آن نیست. دینامیت متشکل از نقصهایی است که حضور بازیگرانش (نه بازی آنها) مخاطب را به سینما میکشاند و اینکه مخاطب با چه حسی از سالن سینما خارج میشود، قابل بررسی است.