بدون او به شدت با بدون تو فرق دارد!
-
سالها پیش فیلم #مثل_بچه_آدم را دیدم و جزو کوتاههای محبوبم شد، پیرنگ سادهای که در پایان با یک توییست جانانه حال فیلم راجا میآورد، و درست به خاطر همان فیلم #بی_رویا را توی جشنواره دیدم! و البته تنها فیلمی که دیدم و از سر کنجکاوی زیاد.
و همان موقع مبهوت ایده جذاب و شجاعت فیلم در مشخص کردن موضع دراماتیکش شدم، اما پایان فیلم با یک پارگراف چند خطی روی تیتراژ که بیماری ای روانی را توضیح میداد، تمام لذتم از فیلم را تبدیل به یک خاطره کوتاه کرد، تا آنجا که خود #آرین_وزیردفتری اعتراف کرد که آن جمله فقط برای اکران توی فستیوال نوشته شد و هیچ ربطی به ایده کلی فیلم ندارد و چه جذاب که در نسخه این روزهاخبری از آن توضیح چند خطی مسخره نیست، که فیلم مشخصا درباره آدمهای نرمال، و هویتی است که هر لحظه آماده دزدیده شدناست و آیا تو با آدمهای اطرافت تعریف میشوی یا آنچه هستی، ذاتا و مستقل؟
و سوال بزرگ «بی رویا» قطعا همین است...
در لایهدوم فیلم مهاجرت عیناً موضوعی است که به شدت هویت را با این رویکرد باز تعریف میکند: من همان آدم قبلی ام اما با اطرافیانجدیدی که از من هویت جدیدی می سازند و قطعا مهمترین مسأله ترک آنچه داشتهای ، حال چه در مهاجرت، که ترک خانواده یا تغییرشغل همین است، اما فیلم یک پله بالاتر میرود، اینکه انطباق پذیری تو با تغییر شرایط میتواند برگ برندهات باشد، چرا که در دنیاییزیست میکنیم که قطعا کسی در جایگاه واقعی خودش نیست! و مهمتر از آن همه اینها بخشی از انتخاب های خودت هستند.
فیلم گهگاه #رمان_میرا #کریستوفر_فرانک را به یادم میآورد؛ شهرِ قراردادیای که فرار از نقش تعریف شدهات ممکن نیست!
#بی_رویا برای من به شدت فیلم شجاعانه ایست، چون روی حرفش میایستد و هیچ اعتقادی به معلق نگه داشتن مخاطب توی آری یاخیر ندارد، یک ساختار مدرن در درام که درست ضد نمونههای مشابه عمل میکند، به یاد بیاورید فیلمی مثل #شاترآیلند #اسکورسیزی را که یک تریلر کلاسیک است و در پایان مخاطب را با یک شک بزرگ تنها میگذارد، شکی که به نظر من با تلاقی پایانی، فیلم را یک فیلمیک بار مصرف برای تماشا میکند، در حالی که فیلمهایی مثل بی رویا تمام واقعیت را عریان میکنند و تو را در یک شک طولانی مدت برایدرک دنیایی که ساخته اند تنها میگذارند، سکانس میانی فیلم در راه پله و رویارویی «زیبا» و «رویا» در یک نورپردازی و میزانسنیمتناسب و دوربینی آشفته حال که مناسب فضاست، همه آنچه لازم است بدانید را آشکار میکند و بعد میرود سراغ قضاوت خودت از اینرویارویی و انتخاب، به یاد بیاورید سکانس بیمارستان که بابک (#صابر_ابر ) به رویا( #طناز_طباطبایی) میگوید: انتخاب کن!
... و بنگ.... تو خودت انتخاب کردهاید کجا باشی و چگونه، لایه بعدی فیلم دقیقا درباره همین انتخاب است و بستری که بی آنکه بدانی ازآیندهات ساخته ای!
سراغ گزینههای تحلیلی سیاسی فیلم نمیروم که البته بیشک؛ انتخاب و بحران هویت در پله بالاتر توسط صاحبان حکومت برایمانتعریف میشوند!
اولین فیلم بلند آرین وزیر دفتری، در استفاده از نورپردازی و چیدمان صحنه و حتی قابها درخدمت روایت است و در بسیاری از صحنهها سریال #کابوی_کپنهاگ #نیکلاس_ویندینگ_فین را به خاطر میآورد، طراحی لباس «زیبا» (#شادی_کرم_رودی) و نجاتدهنده بودنش(وقتی بابک را از افتادن لوستر رویش نجات میدهد)، و مهاجرت به کپنهاگ، هم تلاقیهای جذابی از این دو اثر هستندکه بماند برای کارگردانها :)
سینمای ایران فیلمهای شجاع بیشتری لازم دارد، فیلمهایی که در محتوا و فرم از خارج شدن از جعبه روتین تعیین شده سینما نترسند.
پانوشت: موسیقی فیلم میتوانست نقش بسیار پررنگتری در خط سیر روایت داشته باشد و مثل نوای پیانویی که در برخی از صحنه هااستفاده شده، از یک موسیقی پس زمینه بودن فراتر برود.