پیام وجوه ناتورالیستی ابد و یک روز برای سینما ایران

آنتونن آرتو، نظریه پرداز عرصه تئاتر در نظریه «مرگ متن» تئاتر را از شیوه داستانگویی جدا میکند تا در جدالی که بین سینما و تئاتر وجود دارد، تئاتر با وجه تمایز دارای برتری باشد. آنچه آرتو در ذهن برای تئاتر تدارک میبیند شیوه اجرایی مستقل از ادبیات نمایشی است. سینما در دوران آرتو جایگاه خاصی برای متن قائل بود و آرتو با ارجحیت دادن به شیوه اجرایی توانست تئاتر را بر سینما مسلط کند، حاصل این نگاه فیلم «صدف و مردروحانی» بود که به نویسندگی او لقب اولین فیلم سورئال را زودتر از «سگ آندلسی» به خود اختصاص داد. میراث آرتو برای دورههای بعد، کاستن ادبیات متن، دوری از داستانگویی ارسطویی و انتخاب استراتژی برای موضوع بود. از جمله پیروان آرتو، کانتور بود که شکل تئاتر آرتو را با نظریات خود تکمیل کرد. کانتور معتقد بود، شیوه اجرایی باید با استراتژی همراه باشد که کارگردان و نویسنده از یک واقعه دارد. به عبارتی تفسیر از واقعیت ملموس، این تفسیر جنبه رئالیستی به تئاتر میبخشید، تصویری واقعی از دردهای جامعه اما با استراتژی شیوه اجرایی، اینگونه آثار قهرمانی رنج کشیده را نشان میدهد که میخواهد جامعه را نجات دهد و در انتها با تفسیر ذهنی کارگردان به زندگی ادامه میدهد. در قبال اینگونه تئاتر که پس از مرگ آنتونن آرتو در اروپا فراگیر شده بود. در آمریکا، ادبیات نمایشی با قلم تنسی ویلیامز و آرتور میلر جان دوبارهای یافت. ویلیامز و میلر، انتقادات آرتو بر ادبیات را پذیرفته و وجه رمانتیک متن را به فراموشی سپردند. حرکت ملودرام به سمت تراژدی مدرن برگ بنده ادبیات برای تئاتر و سینما بود. «اتوبوسی به نام هوس» و «مرگ فروشنده» مصداق بارز تراژدی مدرن بودند. میلر در «مرگ فروشنده» دردهای جامعه آمریکا را که غرق در رویای آمریکایی بود به نقد کشید با این تفاوت که فیلتر تفسیر را از میان برداشت. جزئیات زندگی قهرمان خود را لحظه به لحظه برای مخاطب تصویر کرد و در انتها قهرمان خود را به در میان تقدیر تراژیک خود تنها گذاشت. وجوه ناتورالیستی آثار ویلیامز و میلر لازمه بازگشت متن را به تئاتر فراهم کرد. در این بین سینما نیز برای دور نبودن از برتری تئاتر دنباله رو موجهای تئاتری بود. سینما رئالیستی شاعرانه فرانسه و نئورالیستی ایتالیا حاصل نگاه آرتویی و سینما ناتورالیستی کازان حاصل نگاه به میلر و ویلیامز بود.
به طور مشخص در سینما ایران آنچه مورد توجه فیلمسازان قرار گفت سینما رئالیستی شاعرانه فرانسه بود. سینمایی که آرمانگرا و شعاریی است و تفسیر ذهنی نویسنده و کارگردان همواره زاویه دید مخاطب را مشخص میکند. اینگونه سینما هیچگاه اجازه روبهرو شدن بی واسطه مخاطب را با موضوع نمیدهد، زیرا توان پرداخت به جزئیات را ندارد. سینما رئالیستی هرچند که فاصله خود را در اندازه استاندارد با موضوع و مخاطب حفظ میکند اما قضاوت صاحب اثر همواره سایهای بر اثر دارد و مخاطب با تفسیر واقعیت روبهرو میشود نه خود واقعیت. برعکس سینما ناتورالیستی برپایه متن شکل میگیرد، و حضوری بی واسطه برای مخاطب است. سینما ناتورالیستی متن را محوری برای نشان دادن جزئیات، روابط، شرایط جغرافیایی و پایان تراژیک قرار میدهد و زبان بیشترین کارکرد را برای رسیدن و نشان دادن تمام ابعاد عهده دار میشود. سینما ناتورالیستی معتقد است نسبت به سینما رئالیستی تصویر واقعیتری از زندگی را نشان میدهد، این اعتقاد به دلیل پر حوصله بودن آثار آن است. جامعهشناسی هنر، آثار هنری را با دو رویکرد تقسیم بندی میکند، رویکرد بازتابی و شکل دهی، سینما رئالیستی به دلیل وجه قضاوت کردن در دسته شکل دهی قرار میگیرد که سعی در تزریق هژمونی برای جامعه دارد و سینما ناتورالیستی به مانند آینه آنچه در جامعه است را بازتاب میدهد. سینماگران آرمانگرا و ارزشی و همچنین منتقد با انتخاب سینما رئالیستی همواره سعی در انتقال اندیشه و دیدگاه خود به جامعه دارند. این نوع سینما، وجه غالب سینما ایران است، از جمله سینما ارزشی و آرمانگرای حاتمیکیا و سینما منتقد سالهای دور بیضایی یا سالهای نزدیک فرهادی، اما بروز یک فیلم در سینما ناتورالیستی که برپایه متن و زبان است مخاطب را بدون واسطه با جزئیات زندگی خود مواجه میکند و این موج را میشکند و نیاز سینما را به این چنین آثاری نشان میدهد. «ابد و یکروز» به مانند آینهای است که تمام زوایای زندگی جنوبشهری را دقیق روایت میکند، فیلمنامه به وضوح تحت تاثیر نمایشنامههای اسماعیل خلج و علیرضا نادری است که خود وامدار ویلیامز و میلر هستند. متنی که جبرمحیطی بر آن حاکم است. روند داستانگویی مدرنی دارد اما زبان محور بودن فیلم به جای داستان روابط بین شخصیتها را تعریف میکند. از ویژگیهای آثار ناتورالیستی، جنبه تاکید بر شخصیت است، شخصیت از نگاه رابرت مککی با کنش ساخته میشود، از این حیص نیز فیلم با تکیه بر کنش کلامی پیش میرود و جبر جغرافیایی حاکم بر فضا وجهای تقدیرگونه برای داستان و شخصیتها رقم میزند. از سویی آثار ناتورالیستی زندگی را خرد میکند و در آن انسان مسئول اعمال خود نیست. اعمال و کنش شخصیتها بر اساس جبر محیطی و وراثتی شکل میگیرد که شخصیتهای «ابد و یک روز» به وضوح تحت تاثیر همین فضا هستند. البته گاهی آثار ناتورالیستی به رئالیسم نزدیک میشوند. این وجه را میتوان در پایان بندی فیلم مشاهده کرد که داستان را از وجوه تراژیک ناتورالیستی دور و تفسیری از دیدگاه صاحب اثر ارائه میدهد. اما مخاطب با سادگی و حضور بی واسطه خود در اثر جذب و همراه آن میشود. این وجه فیلم خود حاوی پیامی برای سینما ایران است. که مخاطب و سینما ایران سیراب از آثار رئالیستی آرمانگرا و ایدئولوگ و تشنه برای آثاری ناتورالیستی و بازتابی است. این جنس سینما، سینمای پرحوصلهای است که نسل جوان سینما امروز به سمتش گرایش پیدا کرده در حالی که نسل قبل سینما ایران کماکان در پی آرمانگرایی و تجویز نسخه برای جامعه است.