معادله یکمجهولی

شاهد اکران یکی از نابترین «کمدیهای ناخواسته» هستیم. فیلمی که در بهترین حالت میتوان برچسب «غیر سینمایی» و «غیر استاندارد» به آن زد. عنوان فیلم ظاهراً قرار است مخاطب را با روابطی چند مجهولی و قصهای پیچیده مواجه سازد امّا داستان فیلم «دلتا ایکس» از همان ابتدا که «سیاوش» در شهربازی، نام ِ «بیتا» را میشنود لو میرود و مخاطب میفهمد که داستان حول ِ مثلث عشقی «سیاوش»، «بیتا» و «الناز» میچرخد. (با این حساب، معادله چند مجهولی، در فصل نخست فیلم حل میشود). «سیاوش» ادعا میکند که دروغ نمیگوید امّا کارگردان در کلیشهایترین حالت ممکن، با ایده «ترس از آب» ِ او چنین ادعایی را نفی میکند؛ و وقتی در نقطه اوج ِ داستان، زمانی که «الناز» از «سیاوش» درباره عشقش نسبت به «بیتا» میپرسد، همه میدانند که جوابش منفی است و دروغ میگوید.
فیلم در جغرافیای شمال کشور میگذرد؛ زیرا فیلمساز برای تداعی نشانهی همیشگی ِ «آب»، به «دریا» نیاز داشته تا بتواند مضمون «دروغ» را از طریق کارکرد نشانهها به تصویر دربیاورد امّا متأسفانه یا خوشبختانه این عمل را در بهترین شکل سینماییاش، در «درباره اِلی» دیدهایم و این بار شاهد تقلیدهای واضحی از «درباره اِلی» در «دلتا ایکس» هستیم.
ایده غرق شدن ِ کودک «رضا» با دیالوگی که چند صحنه بعد بین «رضا» و «الناز» رد و بدل میشود که درباره «خشم ِ دریا»ست، کاملاً به هجو خودش تبدیل میشود و آدمهای پاک و بد سرشت را مشخص میکند (هرچند از ابتدا مشخص بودند) و قابل حدس است که در آخر ِ فیلم، لنگه کفش ِ دیگر دختر «رضا» در ساحل پیدا شود. صحنهها یکی پس از دیگری فیلم را به پایینترین سطح کیفی میرسانند و صحنهای که «بابک» تمامی افراد را دور هم جمع میکند و درباره فیلمی که در موبایل «سیاوش» دیده آشوب بپا میکند، نزول فیلم به اوج خود میرسد. پس از این صحنه سؤالهایی مطرح میشوند: «سیاوش» چطور نفهمیده بود که گوشی موبایلش اشتباهاً به دست «بابک» افتاده است؟ چرا «بابک» باید کنجکاو شود و فیلمهای شخصی «سیاوش» را جزء به جزء نگاه کند؟ اصلاً چرا «الناز» باید از «سیاوش» در آن لحظه فیلم بگیرد؟ و سؤال مهمتر؛ صحنهی جمع شدن ِ افراد و هیاهوی «بابک» چرا باید برای مخاطب جذاب باشد؟ مخاطب که میداند «الناز» از رابطه تمام شدهی «سیاوش» با «بیتا» باخبر است. جواب این سؤالها اینجاست: کارگردان به هر طریقی که شده باید یک فیلم بلند بسازد و در این راه حتّی اگر مسیر «درباره اِلی» را تقلید کند، حتی اگر نقطه اوج ِ دراماتیکی برای فیلمش در نظر نداشته باشد و حتّی اگر مضمون فیلم، از طریق نوع ِ روایت ِ فیلم، به هجویه خودش تبدیل شود، اصلاً مهم نیست. تنها چیزی که اهمیت دارد تعداد ِ فیلمهای کارنامه یک کارگردان است. صحنههای آخر فیلم (پس از هیاهو) را به یاد بیاورید و با واپسین صحنههای «درباره اِلی» مقایسه کنید تا عمل تقلید را حتّی در کارگردانی نیز مشاهده کنید.
ایده مادر ِ سرگردان (همسر «رضا») در فیلم از طریق کارکرد نشانهشناسانه «دریا» قابل دریافت است و کارگردان قصد داشته تا از طریق «سرگردانی مادر» که به دنبال جنازه کودکش در «دریا» میگردد، کنایهای به انسانهای بد طینت داستان بزند امّا متأسفانه چنین ایدهای در فیلم «دلتا ایکس» به عکس ِ خود تبدیل شده است؛ در واقع وقتی راه حل فیلمساز، دروغ گفتن برای ایجاد آرامش است، رویکرد این مادر ِ سرگردان به یک اقدام کمیک تبدیل خواهد شد.
درباره بازیهای غیراستاندارد فیلم هم نمیتوان نظری داد. از «مرتضی اسماعیل کاشی» انتظار بیشتری میرفت و با این فیلم مشخص شد که بازی عالیاش در فیلم «ارغوان» طبق مناسبات نقش ِ اغراقآمیزش شکل گرفته. حتی «سیامک صفری» هم نتوانسته بود از پس نقش سادهاش بر بیاید.
در آخر باید گفت که عنوان فیلم «دلتا ایکس» نه معادله چند مجهولی بلکه یک «معادله یک مجهولی» را یادآور میشود که مجهولش پشت جهل فیلم پنهان شده است.