بدبینی،ناباوری و بیاعتقادی درونمایه دیستوپیای«شیشلیک» است
فیلم«شیشلیک» از دیستوپیایی برمی خیزد که حامل آدمهایی است که در یک مدینهٔ فاسده ای ،ساکنانش در یک کارخانه مشغولند و با تلاش مضاعف و قناعت با دستمزد حقیرانه خوکردهاند.زمانی این اتش زیر خاکستر شعله ور و عیان می شود که فرزند یکی از کارگرها هوس شیشلیک می کند و این خواسته باعث قلیان نیازها و سرکوب شان میشود .
محمد حسین مهدویان و امیر ژوله تصور کرده اند در جهت نقد و تغییر جامعه کنونی و رسیدن به اتوپیای مفروضشان در تلاش بودهاند، اما در رسیدن به این مسیر، ناپایدار و متزلزل بوده و شهر آرمانیشان را به ویرانشهر تبدیل کرده و به تصویر کشیدهاند.
تخیل و توهمزدگی،بدبینی،تقدیرگرایی،ناباوری و بیاعتقادی از بن مایه های دیستوپیاست و مضمون و درونمایه« شیشلیک»همین مضامین است. مسئله اصلی این فیلم و نمونه های مشابه اش دورشدن فیلمساز از اهداف آرمانشهر مورد علاقه خود و مخاطبانشان، و رسیدن به مدینهٔ ضاله ناخواستهِ واقعی در ادوار گوناگون تاریخی است.
این فیلم می خواهد با یک درام نمادپردازانه ومنتقدانه با نقب زدن به سیاست و اجتماع ،تضاد طبقاتی و ظلم طبقه بالادست را بر فرودستان نمایش دهد اما درعمل با تخریب شانیت انسانی این طبقه، به تریبونی برای نمایشگری و هجویه عاری از کرامت طبقه کارگر می شود .
می خواهد از تقابل و تعارض شعار با عمل انتقاد کند ، می خواهد ظلم طبقه بورژوا و حاکم را به نظام درمانده پرولتاریا وعاری از مواهب قدرت و اندیشه ، سرزنش و منکوب کند اما فیلمساز خود نیز با نگاهی متکبرانه و بالا به پایین دچارهمان شعار و شورمی شود و بیش از صاحبان قدرت ،خود کرامات را ضد انسانی می کند .
مسئله مهم شیشلیک وضعیت متناقضی است که بر جهانِ فیلم و جهانِ فیلمساز آوار شده است ،از سویی تحول شخصیتها قرار است باعث خروج و نجات از این موقعیت اسفناک تباه شهرشود و از سوی دیگر برتأیید دیدگاه صاحبان قدرت و کار صحه می گذارد وضعیتی که خود تراژدی است اما در عمل گروتسکی است که بیشتر به جلب تماشاگر و گیشه می اندیشد.
تفاوت سینمای شیشلیک با دیگر کمدی های تجاری بدنه در این است که هر چند از قصه ای مبتنی بر شوخیهای روزمره و شکواییه های تلخ تلگرامی کنشگران ،نشات می گیرد اما می خواهد با طنز عمیق و زخمزننده یک بیانیه اپوزیسیونی ارائه کند که درعمل فقط پیشینه فیلمساز او را با فیلم های همتایش جدا می کند.
در جامعه شناسی، فقر را معمولاً «برآورده نشدن نیازهای اساسی بشر به حد کفایت» تعریف کردهاند .مهدویان عامدانه یا سهوا با آگاهی از این که تعیین نیازهای اساسی انسان امری استاندارد و معین نیست و از فرد تا فرد، از جامعه تا جامعه، از زمان تا زمان و مکان تا مکان متغیر است می خواسته از شاخصی برای تعیین نیازهای اهالی بهره گیرد که بر«شیشلیک» دست می گذارد .اما این پارامتر برای این طبقه با آن پرداخت های شخصیت و معرفی اتمفسر کاریکاتوری بعمل آمده و فقر را که از بنیادیترین مشکلات و ناهنجارترین دردهای زندگی است را به نمایش تمسخر آرزوها و آمال انسانی و کاسبی روز را به تجارت رویاها و عزت نفس مبدل کرده است.