نقد فیلم جدائی نادر از سیمین
فیلم جدائی نادر از سیمین جدالی است بر سر حق خواهی جدالی که آئینه تمام نمای ما ایرانی ها است یا به روایتی کلی تر ما جهان سومی ها ، جدالی که هر روز با آن دست به گریبانیم و از کودکی آن را آموخته ایم که برو بقیه پولت را بگیر . اینجا جهان سوم است اینجا قانون حق ما را نمی دهد همانگونه که نتوانست حق حجت را از کارفرمایش در کفاشی بگیرد یا به داد راضیه برسد و یا خواسته سیمین را برآورده کند. پس خودمان باید عدالت شخصیمان را برقرار کنیم یا مانند سیمین از ایران برویم تا حقمان را بدهند یا مانند حجت شیشه ماشین نادر را بشکنیم تا دلمان خنک شود.
اینجا هیاهوی حق خواهی است اینجا اگر نخوری خورده می شوی دادگاه های مملو از مردان و زنان ناراضی از آنچه که هستند دون توجه به اینکهاین بی عدالتی ها ریشه در رفتارها و اعتقادات غلط خودمان دارد ، دروغ می گوئیم همانگونه که نادر ، راضیه ، خانم معلم و ترمه دروغ مصلحتی می گویند ، پنهان کاری می کنیم همانگونه که راضیه از همسرش کارکردن و تصادف کردنش را از همه پنهان می کند و به دخترش هم یاد می دهد که پنهان کاری مصلحتی کند ، وابستگی شدید به خانواده داریم همانگونه که نادر به پدرش و مادر زنش وابسته است ، جدال بیفایده بر سر استقلال زبان فارسی از عربی می کنیم در حالی که عربی جز لاینفک زبان فارسی امروزی است مانند نادر که متعصبانه به ترمه یاد می دهد که لغت عربی به کار نبرد ، یکدیگر را محکوم می کنیم و بسیاری مطالب دیگر که اگر خودمان هم در جایگاه هر یک از کاراکترهای فیلم قرار می گرفتیم همان کارهای غلط را انجام می دادیم.
اینجا از قانون نمی ترسیم به قاضی دروغ می گوئیم مانند راضیه ، نادر ، ترمه و دیگران و در آخر نه از ترس قانون و نه از ترس مردن انسانیت و اخلاقیات بلکه از ترس عواقب حرام خواری راستش را می گوئیم مانند راضیه که تا وقتی که فتوای مال شبه دار را به او نداده بودند مصرانه دروغ می گفت. تا کارد به استخوان نرسد دین یکدیگر را ادا نمی کنیم وقتی هم به آنچه که خواسته شخصیمان است نمی رسیم قهر می کنیم ، جدا می شویم ، دعوا می کنیم ، تهدید می کنیم و در آخر شیشه ماشین نادر ها را می شکنیم.
در تمامی این جنجال ها پدربزرگ نماینده نسل قبل و سمیه نماینده نسل بعد با کم ترین دیالوگ ها فقط نظاره گرند پدربزرگ می بیند و فراموش می کند و سمیه می بیند و یاد می گیرد. نمی دانیم باید چه چیزی را عوض کنیم و چه چیزی را انتخاب کنیم فقط می توانیم به حال خودمان گریه کنیم همانطور که ترمه در جایگاه انتخاب کننده فقط اشک می ریزد.