فمنیسم به توان ابدیت

سینما،رسانه ای آزاد برای بیان عقاید یک فرد با هر گرایش فکری ست،اما بیان عقاید و عرضه ی تفکر،هیچگاه به معنای تخریب شخصیت ها،جنسیت ها و یا اصولا زیر پا گذاشتن موازین اخلاقی و دیدگاه های مخالف نیست.ما تنها موظف و مسئول در عرضه ی دیدگاه های خودمان میباشیم،فی الجمله اگر نقدی هم بر دیدگاه مخالف وجود داشته باشد باید در قالب فکری ما و با لحن و ادبیات گرایش فکری ما عرضه شود.شیفت شب ساخته ی بانو نیکی کریمی،از جمله فیلم هایی ست که رسانه را دستمایه ی تفکر مخرب خود کرده است، وی در تمام مدت فیلم در ارائه ی محتوای خود به صریح ترین حالت ممکن مردان را موجوداتی ظالم و در عین حال بی مسئولیت و مخل بنیان خانواده و اسیر زنان و محصول حمایت زنان نشان میدهد.این فیلم به صراحت یک سیاه نمایی اجتماعی در زمینه ی اخلاقی و تبعیض میان جنسی است.
آنچه روال معمول نقدهای حقیر است،فیلم را در دو بعد فنی و جامعه شناختی تحلیل و بررسی میکنیم.اما پیش از آن لزوم ذکر این نکته را واجب میدانم که در مقام یک منتقد هیچ دیدگاه ضد زن یا احیانا نگرشی از بالا به پایین به جنس مخالف نداشته و تنها نگرش اجتماعی فیلمساز محترم را در این حوزه محکوم به افراط گرایی میکنم.
هنگامی که از نقد یک فیلم آن هم در حوزه ی فنی صحبت میکنیم،ابتدا به امر باید به سراغ فیلمنامه یعنی پی ریزی و بنیان یک فیلم برویم. شیفت شب،در مقام ایده یک داستان روایی مناسب است،اما در مقام پرداخت، روایتی گسسته از چند فراز و نشیب و یا بعبارتی گسست انتظار در فیلم نامه میباشد.روایت داستان روایتی خطی ست،در روایت های خطی داستان حول محور اشخاص میگردد،و اتفاقات کنش میان یک شخص با جامعه یا یک شخص با خودش است.زوایای پرداخت محدود است اما وسعت پردازش شخصیت ها در روایت خطی یک فیلم نامه میتواند بسیار گسترده باشد.در شیفت شب،این شخصیت پردازی بسیار محدود و گنگ انجام میشود و تنها شخصیت ناهید (لیلا زارع) پرداختی متوسط و پرسوناژی قابل قبول به خود پذیرفته است.و نویسنده فرم را اسیر محتوای فمینیستی خود کرده،و متاسفانه در آن قسمت نیز موفق نبوده و با لکنتی سرشار از سیاه نمایی و افراط تنها به بزرگنمایی و اغراق مسائل دست زده است. از فیلم نامه که بگذریم،یقینا مسئله کارگردانی به میان میآید.شیفت شب،میتوانست حاصل کار یک هنرجوی سینما بعنوان یک پایان دوره و یا یک پروژه ی میان ترم سینمایی ارائه شود، اما در قامت یک فیلم آن هم برای کارگردانی که خود روزی بازیگری مطرح بوده و تجربه ی سینمایی و حتی کارگردانی را پیش از این پشت سر گذاشته است،از لحاظ کارگردانی بسیار متوسط و ناشیانه است.میزانسن های نامشخص، عدم برقراری ارتباط تصویری با موضوع و دیگر مسائلی که اشاره به آنان تنها ارزش کار کریمی را زیر سوال میبرد. اما بازیگران در مقام بازیگری یقینا بازی قابل قبولی ارائه دادند،بازی ستودنی خانم زارع هر چند در سبک یک کپی برداری از بازی لیلا حاتمی یا نگار جواهریان و یا در قالبی فراتر ساره بیات است اما بسیار تاثیر گذار و دارای دید خاصی نسبت به سوژه ها میباشد.محمدرضا فروتن هیچگاه از قالب ثابت خود بیرون نیامد و سینمای فروتن از ابتدا تا انتهای دوران بازیگری وی همیشه به یک منوال بوده است.
اما در یک نتیجه گیری کلی،فیلم چه محتوایی را به مخاطب عرضه میکند؟فیلم مخاطب را ساده لوحانه به یک امیدبخشی سطحی در انتهای فیلم میرساند که به مدد انفاس قدسی چند صد میلیون ناگهان نزول اجلال میکنند بر کرسی مشکلات این خانواده و خانم ناهید نیز در نقش یک زن به مثابه کوه تمام مشکلات خانواده را حل میکند و شوهر محترم ایشان هم با تفنگ ساچمه ای موش میکشد.میتوان این فیلم را عکس نقیض یک کمدی تراژدیک فرض نمود.
اما گمان میکنم این فیلم در حوزه ی اجتماعی حرف های بیشتری برای گفتن دارد، زمانی که آغاز این سطور را رقم میزدم،به دنبال تیتری مناسب برای این نقد میگشتم،نمیدانشتم میان رنج های یک زن و مشکلاتی که در طی یک زندگی تقبل میکند، سر به نشانه ی تاسف تکان بدهم یا آنکه این افراط در تخریب مرد را مورد انتقاد قرار بدهم،در هر حال بدان نتیجه رسیدم که بخشی از فیلم را بعنوان واقعیت بپذیرم،اما به بخشی دیگر نقد وارد کنم که یقینا همان سیاه نمایی یا از نظر بسیاری روشن فکری ست.(البته که هیچگاه روشن فکری و سیاه نمایی در کنار یکدیگر همنشینی مسالمت آمیزی نخواهند داشت).آنچه واقعیت فیلم است،تلاش یک زن برای حل مشکلات شوهر و خانواده ی خویش است،در واقع مدلاسیون یک زن ایرانی هر چند هم که مدرنیته در او تاثیر گذاشته باشد و اسیر شبکه های ماهواره ای بنا بر آنچه در فیلم شاهد آن بودیم_باشد،باز هم یک زن با غیرت ایرانی ست و برای حل مشکلات خانواده و آرام کردن جو خانواده دست به هر کاری میزند.اما اینکه یک زن با آن صلابت سه ماه از نزدیکترین فرد در زندگی خود بی خبر باشد،در حالی که در نزدیک ترین شرایط روحی و جسمی با او قرار دارد،نکته ی عجیبی ست که جای بسی تامل دارد.از یک سو بحرانی را به تصویر میکشد که حاصل آن گسست درون خانوادگی ست،اما از یک سو بسیار اغراق آمیز زن ایرانی را درون گرا نشان میدهد،در حالی که زن ایرانی به حدی برون گراست که نمیتوان کرانی برای آن تعیین نمود.مگر میشود ناهید با آن همه مشکل با مادر و خواهرش حتی مسائلش را در میان نگذارد؟این مدل یک زن ایرانی نیست،اصلا و ابدا این مدل یک زن نیست،این شخصیت چه چیزی را با سکوت خود ثابت میکند؟همبستگی از ارکان یک خانواده ی ایرانی ست.تلاش این زن ستودنی ست اما چرا اینقدر دیر؟
فروتن و بازی وی در این فیلم واقعا مرا یاد جمله ی خودش در جشنواره می اندازد: " دیگر خسته شدم از بس در فیلمهایم زن ها را کتک زده ام". فروتن در این فیلم چه میکند؟ به راستی او یک پدر است یا یک مرد است؟ این شکاف میان وی و همسرش از کجا نشات میگیرد؟ما در فیلم شاهد آن هستیم که وی هیچ محبتی نسبت به فرزند خودش نشان نمیدهد.آیا یک پدر و یا اصولا یک مرد در خانواده ی ایرانی همچین جایگاهی دارد؟
اما یکی از دردناک ترین صحنه های این فیلم که به نظرم جای تامل و حرف بسیار دارد،لحظه ی کتک زدن ناهید توسط همسرش است و اینکه میخواهد وی را با شالش خفه کند.خشونت علیه زنان امری واقعی ست.خشونت در خانواده های ایرانی از مرز هشدار نیز گذشته است.این مسئله و حمایت از حقوق زنان مسئله ی مهمی ست.اما سینما کات دارد.لزومی بر نشان دادن این بیرحمی مرگبار در این صحنه از این فیلم نبود،تنها یک استیصال و یک حمله بسمت ناهید میتوانست پایان این سکانس را رقم بزند.
شیفت شب،مخاطب را سردرگم میکند.نیکی کریمی رنج را درک نکرده است.نیکی کریمی جنس بدبختی را نمیفهمد._تا غمت پیش نیاید،غم مردم نخوری_.این سبکبارانه ترین مسئولیت اجتماعی یک فیلمسار است که در حدود یکساعت و اندی حال کمی بیشتر یا کمتر مخاطب را حداقل دچار یک تحول سطحی کند.اما شیفت شب،مخاطب را تنها به سخره میگیرد.تجربه های سینمایی پس از انتشار کارنامه ی فکری یک سینماگر را رقم میزنند،نیکی کریمی با ساخت این فیلم در ذهن مخاطبان وی،یک کارگردان افراطی در مسئله ی حمایت از زنان است.هر چند که ما بر آن باوریم که جایگاه زنان در این مملکت کمی تا قسمتی نادیده گرفته شده است اما رشد های اخیر زنان ایرانی هیچگاه در قاب دوربین کارگردانان به ظاهر حامی زنان قرار نگرفته است.کمی خوش بینانه گره از انبان عقایدمان باز کنیم.