قطار کودکی روي ريل سينما

سینمای کودک از بعد ازسالهای طلایی فیلمهای کانون پرورش فکری کودکان وآثار شاخصی از کارگردانانی که امروزه جزو استادان هنر هفتم ما محسوب می شوند،عملا درجا میزد. شاید در سالیان دراز، چند عنوان به تعداد انگشتان دست در سینمای کودک تولید شد که قابل ستایش بودند ولی دیگر خبری از آثار بینظیری چون بچههای آسمان و دونده و باشو و... نبود. از نظربيشتر دستاندرکاران سینما، فیلم کودک و نوجوان مصادف بود با مسخرهبازی و کمدی اسلپ استیک به شیوه مضحک و گریمهای عجیب وغریب. بعضی از کارگردانان نیز با ساخت آثاری چون تاران و آهوی پیشونی سفید و... قصد ورود به حیطه ژانر فانتزی نوجوانان را داشتند که به علل مختلف با بنبست مواجه شدند و شکست سنگینی را تجربهکردند.اگرواقع گرایانه به موضوع بنگریم باید بپذیریم هنر سینمای هر اقلیم و کشوری مختص ادبیات و زبان هنر همان کشور است. ژانر فانتزی در ایران هنوز آن پتانسیل لازمه را برای اجرا ندارد. همانگونهکه تا چند سال پیش، ژانر انیمیشن این پتانسیل را نداشت و خوشبختانه به تازگی مشغول باز کردن راه خودش در بین سینمادوستان است. سینمای کودک موفق کشور ما نيز متعلق به ژانر درام کودک است. ژانری که مثل آن در هالیوود نیست و شبیه به فیلمهای کودک کشورهای اروپای شرقی است.البته استثنائاتی همیشه وجود دارند و دوگانه شهرموشها و کلاهقرمزی و بهصورت کلي سینمای عروسکی ما نیز نسبتا در ژانر کودک، خوب عمل کردهاست.
بازگشت سیمای کودکی به سینما
متاسفانه سینماگران ما فراموش کرده بودند که سرگرمی و تفریح مختص کودکان نیز هست ولی توجه دوباره به این سبک از فیلمها در همین 6 ماهه اول سال، نشانه خوبی است. فیلم بيستويك روزبعد، توانسته حال و هوای فیلمهای دهه 60 و اوایل 70 سینمای کانون پرورش فکری را برای تماشاگر تداعی کند. امری که چندی پیش فیلم نفس نیز در آن سربلند بیرون آمده بود. فیلم مبارک را نيز در این بازه زمانی نباید از یاد برد که هرچند با ایراداتی همراه بود ولی به علت اهمیت دست اندرکاران آن به سینمای کودک برای شخص بنده قابل احترام است و همچنین آخرین فیلمنامه کیارستمی با عنوان مشق شب محسوبميشود. تمام این آثار، سینمای کودک را مورد هدف اصلی قرار دادند و جملگی با کمی ارفاق آثار خوبی در این ژانر به حساب می آيند. این روند شروع دوباره رسیدن به دوران طلایی فیلمسازی سینمای کودک ایران و پرواز ققنوس از خاکستر این ژانر در کشور ماست و من از این بابت خرسند هستم.
فیلمنامه بيستويك روز بعد، قصه بسیار ساده ای دارد. نوجوانی به اسم مرتضی با بازی مهدی قربانی که پیش از این شاهد بازی خوب او در فیلم ابد و یک روز بودیم، عشق فیلم و فیلمسازی دارد. پدر او از دنیا رفته و او با برادر کوچکتر و مادرخود با بازی سارهبیات در خانهشان در یکی از محلههای پایین شهر زندگی میکند. مادر سرطان دارد و طي یک سری اتفاقات پسر قهرمان فیلم میفهمد که او باید آمپولی را به خود بزند تا تومورهایش پیشرفت نکنند و منجر به فلجی وی نشود. قیمت این آمپول يك میلیون تومان است. قهرمان فیلم با کمک دوست اهل جنوبیاش به فکر می افتند که چگونه این يك میلیون تومان را جور کنند.
قصه غم انگیز یک قهرمان
داستان همانگونه که خواندید، غم انگیز است و حتی شاید بتوان با توجه به پایانبندی آن برچسب سیاهنمایی نيز بهآن زد.ولی با وجود داشتن یک قهرمان، مساله ای که این روزها در فیلم هایمان کم میبینیم، این سیاهنماییها کمتر خود را نشان میدهند. بازی تمام بازیگران کودک فیلم، تماشایی است و ساره بیات نيز مثل همیشه در نقشآفرینی خودش درخشیدهاست. درسکانس اول فیلم، بسیار مصنوعی و بد بازی می کند و بعد که فیلم وارد فاز اصلی قصه می شود، سطح مهارت بازیگریاش را به رخ میکشد. امیر حسین صدیق با اینکه نقش کوتاهی در فیلم ایفا می کند ولی حضورش در فیلمی با ژانر کودک، بسیار مایه دلگرمی است؛چراکه این بازیگر را با این نوع آثار شناختیم. فیلم بيستويكروز بعد، با وجود خوانندهای چون مهدی یراحی در نقش خواننده تیتراژ آن، از پس موسیقی خود به خوبی برآمده و توانسته فضای غمانگیز فیلم را در روح موسیقی آن نیز بدمد.
فیلم دارای مشکلاتی نیز هست که به سبب این ایرادات، نمی توان به آن لقب یک شاهکار داد. اولین نقطه ضعفی که در فیلم وجود دارد، طراحی پوستر سینمایی آن است. نکته ای که شاید آنچنان نيز به مسائل سینمایی ربط نداشته باشد ولی این طراحی پوستر برای فیلمی در این ژانر، کار اشتباهی است. اصولا تیم تبلیغات فیلم، سعی بر سرپوش گذاشتن بر ژانر کودک فیلم کردهاند؛ شايد این تفکر را داشتند که این موضوع بر فروش فیلم لطمه وارد میکند. جدا از این بحث، مشکل فیلمنامه، همین قطار است که در فیلم سمبل و نماد محسوبميشود؛ بهگونهاي که استند قطار در بعضی از سینماهای پخشکننده فیلم قرار گرفته است و در تبلیغاتو... از این وسیله حملونقل به عنوان نماد فیلم یاد میشود. اما درحقيقت قطار، نماد هیچ چیز خاصی در فیلم نیست. صحنههای رد شدن قطار به خوبی فیلمبرداری شده و به این ماشین غول پیکر، حالت مهیب و ترسناکی داده است. این ترسناکی نشانه چیست؟ می شود بهسختي به قطار نمادهای گوناگونی اطلاق کرد. نمادهایی همچون بیماری مادر، سختیهای زندگی،گذران زندگی،تکنولوژیو... اما همه اینها چیزی که باید باشد، نیست. در همان سکانس اولیه فیلم نيز، این سوال مطرح می شود که فلانی چرا قطار را نگه میداشت؟ و همین سوال تا آخر فیلم باقی میماند. بعضی از ایرادات دیگر فیلمنامه، قابل اغماض نیستند. مثل زمانی که یک طلبکار چکی را از بدهکارش می گیرد و میگوید تا پول منرا نیاوری، چک را به تو بازنمیگردانم! یا هدیه دادن دوربین فیلمبرداری توسط پدر سینا در انتهای فیلم، سکانسی است که بود و نبودش در چارچوب پایانی فیلم فرقينميكرد. چرخش ناگهانی کاراکتر سینا با توجه به بچه لوس و ننر بودنش نیز، از دیگر مشکلاتیاست که شاید یککودک مخاطب، آنها را چندان مهم نشمارد ولی مخاطب بزرگسال از این موارد غافل نمیشود.
قهرمانی از جنس کودکی
نباید اینگونه فکر کنیم که دیدن آثاری چون21روز بعد، برای کودکان ما مضر و زیانآور است و باعث افسردگی در بین کودکان میشود. کودکان ایران با سینمای کشورشان نيز می توانند انس بگیرند و آن را بفهمند. قهرمان می تواند نه بال داشته باشد و نه قدرتهای ماورایی بلکه مثل مرتضی، رویای نگهداشتن یک قطار را در حال حرکت داشته باشد. این رویا همواره برای کودکان وجود دارد و رسیدن به آن، مستلزم رد کردن سختیهای بسیاری در تک تک مراحل زندگی است. سختیهایی که با وجود هرچه تمامتر آنها را می چشد و تماشاگر با او همدردی میکند. ساخت آثاری چون بیستویک روز بعد برای سینما و کشور لازم است و سید محمدرضا خردمندان در اولین فیلم خود، توانسته قدم خوبی بردارد. آینده سینمایی او روشن به نظر می آید؛ همانگونه که آینده سینمای بیمار کودک رو به بهبودی است.در انتها کاش بازیگری مثل مهدی قربانی را دریابیم تا به سرنوشت بازیگران فیلم های دهه 70 ما دچار نشودواز پتانسیل این افراد در بزرگسالی شان نیز بتوان استفاده کرد.