جستجو در سایت

1396/07/07 00:00

دگرگونی به دست مارول

دگرگونی به دست مارول

مرد عنکبوتی، سال هاست که یکی از محبوب ترین شخصیت های ابرقهرمانی در تمام دنیاست؛ چه در قالب کتاب های کمیک، چه انیمیشن، و چه سری فیلم های سینمایی. نوجوانی باهوش و تا حدودی شوخ طبع به اسم پیتر پارکر، که در حالی که گفتارِ علاقه مندی به یکی از دختران مدرسه است، درگیرِ مبارزه با آدم های خبیث و نجات جهان میشود، و اتفاقاً به پیروزی هم میرسد. و گاهاً در روندی تراژدیک یک فرد مهم در زندگی اش را هم از دست میدهد. و نهایتاً همه ی این اتفاقاتِ ریز و درشت، در انتهای فیلم او را به مسئولیت پذیری میرساند. از همان روزی که سم ریمی پس از ساخت چند فیلمِ نه چندان جالب در حدود آغاز هزاره دوم، در سال 2002 شروع به ساخت اولین سری از مردعنکبوتی کرد، درک جذابیت های این داستان کار سختی نبود. اما این داستان به همین اندازه که جذاب است، زمانی که تبدیل به یک سریِ شش قسمته در فقط پانزده سال میشود، زنگ هشدار "تکراری شدن" و عدم جذابیت را به صدا درمیاورد.

برای بررسی سری ششم مرد عنکبوتی، دو نگاه مجزا از یک دیگر، اما همزمان باید داشته باشیم : این که این فیلم را خارج از توالیِ سری های قبلیِ آن و به عنوان یک اثر مستقل و مجزا ببینیم، و هم این که اتفاقاً آن را با روندهای داستانی و کلّیت های پنج سری قبل در مقامِ مقایسه قرار دهیم.

مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه، ساخته ی کارگردان جوان امریکایی، جان واتس، ششمین قسمت از سری فیلم های مردعنکبوتی است؛ فیلمی خوش ساخت، با بهره گیری فراوان از جلوه های ویژه، و به شدت سرگرم کننده، با بازیِ هنرپیشه و رقاص نوجوان بریتانیایی، تام هالند، که پیش از این فیلم نیز، یک بار دیگر هم نقش مردعنکبوتی را در کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی بازی کرده بود؛ فیلمی که در روند این قسمت از فیلم نقش به سزایی دارد و در واقع جایی است که مرد عنکبوتی، برای نخستین بار، وارد دنیای مارول میشود. این ورود، که ناشی از همکاری سونی و مارول بود، نقطه عطفی واجب برای جهانِ مردعنکبوتی بود، تا از تکراری شدن آن جلوگیری کند، و همچنین بتواند در کنارِ ذات تغییرناپذیر پیتر پارکر، که از کمیک های نوشته شده توسط استن لی و استیو دیتکو سرچشمه میگیرد، شرایطی تازه را برای این ابرقهرمانِ محبوب رقم بزند. یکی از مهم ترین ویژگی های این ذات، نوجوان بودن پیتر پارکر است؛ اصلی ترین دلیل که باعث میشود تا پس از ساخت چند سری و با بالا رفتن سن بازیگرِ نقش پیتر، مجبور به تغییر او و استفاده از بازیگری جدید در فیلم شوند. و تا به اینجا، این تغییر، همراه با تغییر کارگردانی و تغییر باقی بازیگران همراه بوده است.

سه سری ابتدایی مردعنکبوتی (ساخته های سم ریمی)، از بازی توبی مگوایر، بهره می برد. دو سری بعدی با نام مردعنکبوتی شگفت انگیز و مردعنکبوتی شگفت انگیز2، (ساخته های مارک وب)، اندرو گارفیلد را به عنوان بازیگر اصلی در اختیار داشت، شخصیتی که به اندازه ی توبی مگوایر دوست داشتنی و مهربان به نظر نمیرسید و در عوض سرسختی و جدّیتِ مردعنکبوتی را به خوبی به تصویر کشده بود. و حالا در ششمین سری از این سری فیلم های محبوب ابرقهرمانی، (مردعنکبوتی : بازگشت به خانه - ساخته جان واتس)، تام هالند، ایفای نقش نموده است. بازیگری که هرچند نسبت به دو بازیگر قبلی بسیار کمتر شناخته شده است، و شاید در ابتدا از سوی اکثر طرفداران مردعنکبوتی، و حتی در مقایسه با جذابیت های بصریِ دو بازیگر قبلی، آنچنان پذیرفته شده نباشد، اما از ویژگی مهمتری برخوردار است، او نوجوان است و برقراری ارتباط مخاطب با شخصیت را بسیار آسانتر کرده است؛ زیرا دنیای حقیقی مردعنکبوتی نیز به همین سن و سال برمیگردد. همچنین که هالند بازی بسیار خوبی از خودش نشان داده است.

اما تفاوت اصلی در کلّیت مردعنکبوتی: برگشت به خانه، و سری های قبل، در رد پای مارول در قسمت جدید است. رد پایی که بسیار فراتر از محدودشدن به فقط حضور مردآهنی(تونی استارک) است. در نگاه اول کاملاً بنظر میرسد که مردعنکبوتی با قرارگرفتن در قالب های مشخص مارول، استقلال و به واسطه آن خلاقیتِ قسمت های ابتدایی اش را از دست داده است؛ که کاملاً هم صحیح است. اما مردعنکبوتی: بازگشت به خانه، به مراتب به حقیقتِ مردعنکبوتی نزدیک تر است. حضور مارول در این قسمت، تأثیری اساسی بر آن داشته است، و به حد بسیار زیادی، این قسمت را علاوه بر جلوه های ویژه و سکانس های اکشنِ شلوغ، در پُر بار کردن شخصیتِ اجتماعی پیتر پارکر، و عادی جلوه دادن آن و نزدیک کردنش به زندگی معمولی مخاطب، به موفقیت رسانده است. پیتر پارکر در این قسمت همان نوجوان سر به هوایی است که باید باشد. کسی که بیشتر به دنبال سر و کله زدن با دوران خاص سنّی خودش است، تا نجات جهان؛ و حتی زمانی که میخواهد جهان را نجات بدهد، هدفش در اقتضای سن او ست و او در وَهله ی اول میخواهد خودش را ثابت کند، و در این راه نیز، در کسبِ تجربه بی پروا ست. یک نمونه ساده برای پی بردن به این مسئله، توجه به نقش "مدرسه" در همه ی این شش قسمت است؛ در تمام قسمت های قبلی، مدرسه صرفاً یک محل برای نمایش درگیری پیتر و همکلاسی هایش، علاقه مندی اش به یکی از دختران مدرسه، و یا کشیده شدن مبارزات به این محل، بود. اما در قسمت جدید، پیتر پارکر واقعاً یک دانش آموزِ درگیر با درس و مدرسه است، و ارتباط بین شخصیت و ویژگی هایش بیشتر از پیش برقرار شده است.

روند داستانی در این قسمت، از تکرار خارج شده است، و به خوبی توانسته است از کسل کنندگی فرار کند. این قسمت اصراری بر نمایش چگونگیِ تبدیل پیتر به مرد عنکبوتی، و تمرکز بر گذشته ی او ندارد؛ و این یعنی بالاخره سازندگان فیلم، پس از فروشی تقریباً چهار تیلیارد دلاری در سطح جهان برای پنج سریِ گذشته، به این باور رسیده اند که مخاطب، مرد عنکبوتی را میشناسد. همچنین، شخصیت هایی از روند فیلم کنارگذاشته شده اند، که این امر زمان و فضا را برای تمرکز بر روی شخصیت پیتر پارکر افزایش داده است. و در این بین، عمو بن غائب بزرگ این قسمت از فیلم است. کسی که در تمام قسمت های قبلی، با استفاده ای تراژدیک از او، سعی در القای احساس غمِ پیتر به مخاطب، و استارتی برای شروع مسئولیت پذیری پیتر بود. اما در قسمت جدید، خبری از عمو بن، حتی به اندازه ی یک اسم هم نیست، و به شدت سعی شده است تا غم و مسئولیت پذیری پیتر در بازی او نمایان شود؛ مثل زمانی که با حسرت به دوستانش و دختر مورد علاقه اش لیز(لورا هری‌یر) در استخر نگاه میکند، اما مجبور است که به دنبال کرکس(مایکل کیتون) برود. و یا زمانی که پس از به دست آودرنِ شانسِ همراهیِ لیز، او را در مجلس رقص رها میکند و با وجود تهدیدها، بدون ترس، تصمیم به متوقف کردنِ کرکس میگیرد.

اما در کنار پیتر پارکر، بازیگرانِ دیگری نیز حضور دارند، که نمیتوان ایرادی در بازی آن ها مشاهده کرد و میتوان گفت که نسبت به سری های قبلی، پرداخت نسبتاً بهتری از شخصیت ها ارائه شده است. بطور مثال، به شخصیت فلش تامپسون(تونی ریوولوری) میتوان اشاره کرد. شخصیتی که در قسمت های قبل با قلدری هایش پیتر را مورد آزار قرار میداد. اما در قسمت جدید، همان طور که جهانِ داستان، مدرن شده است، شخصیت ها نیز دستخوشِ این تحول و مدرنیته قرار گرفته اند و فلش نیز از این قاعده مستثنا نبوده است و مدل آزار و اذیت هایش بسیار مناسب با فضای داستان تغییر کرده است. اما در این بین، نکته منفی شخصیت لیز است. هرچند که در کمیک ها هم لیز عشق اصلیِ پیتر نیست و از او میگذرد، اما در فیلم بسیار نگاهی سر سری به او شده است، و برخلاف باقی اتفاقات، نکات مبهمی را برجای گذاشته است، مثل زمانی که دختری با ویژگی های لیز، در حالی که علاقه مند به شجاعت های مردعنکبوتی است، به سادگی به کسی مثل پیتر دل میبندد. و در کل سطحی بودنِ روابط عاطفی در این قسمت، نقطه ضعف آن است. و بیشتر سعی شده است که به ابعاد دیگر شخصیتیِ پیتر، مانند شوخ طبعی اش بها داده شود.

مرد عنکبوتی: بازگشت به خانه، از ویژگی های ژانر ابرقهرمانی چیزی کم ندارد، به اندازه ی مردعنکبوتی2 درخشان نیست، اما سرشار از هیجان است و به شخصیت انسانی اجتماعی پیتر پارکر به شدت نزدیکتر است، هرچند که شخصیتِ مردعنکبوتی را تا حدی به سرگرم کننده ای نزدیک کرده است و شاید بنظر برسد که ماندگاری همیشگی اش را ندارد، اما راه را برای تکامل در سری های بعد، به خوبی، باز کرد.


فیلم های مرتبط

افراد مرتبط