چرا زنپوشی مردان در جامعه ایران پذیرفته میشود اما مردپوشی زنان نه؟

اختصاصی سلام سینما – تهمینه منصوری روشن: این روزها که تصاویر الناز شاکردوست با گریم مردانه در فیلم «کجپیله» منتشر شده واکنشها در فضای مجازی نشان میدهد که هنوز هم ظاهر یک بازیگر زن میتواند مرزهای فرهنگی و اجتماعی را به لرزه درآورد. در حالیکه از گذشته تا امروز، «زنپوشی» در تئاتر و نمایشهای سنتی ایران امری پذیرفتهشده و حتی مقدس تلقی میشده، «مردپوشی» یک زن در سینمای امروز با موجی از انتقاد و پرسش روبهرو شده است. چرا تقلید زن از مرد مورد قبول واقع نمیشود، اما تقلید مرد از زن پذیرفته است و همواره مورد استقبال قرار میگیرد؟ پاسخ شاید در ساختارهای کهنهای نهفته باشد که هنوز میان بدن و هویت، مرزهای نامرئی میکشند.
بیشتر بخوانید:
شباهت عجیب الناز شاکردوست و جرد لتو حاشیهساز شد
زنپوشی و نظم فرهنگی جنسیت در تاریخ نمایش
در تاریخ نمایش، «زنپوشی» سابقهای طولانی و ریشهدار دارد؛ از تئاتر یونان باستان که زنان اجازه حضور روی صحنه نداشتند و مردان با ماسک و لباس زنانه نقشهای زنانه را بازی میکردند، تا تعزیههای ایرانی که در آن پسران نوجوان برای ایفای نقشهایی چون حضرت زینب (س) به جامهی زنان درمیآمدند. در شرق نیز، در تئاترهای آیینی چون کابوکی ژاپن یا کاتاکالی هند، بازیگران مرد با مهارت و ظرافت حرکات زنانه را بازآفرینی میکردند. زنپوشی در گذشته نه کنشی اعتراضی، بلکه ضرورتی آیینی یا نمایشی بود؛ امری پذیرفته و حتی محترم، که مرزهای جنسیت در صحنه را بهصورت موقتی و بیخطر در مینوردید.
در تمام این بسترها، زنپوشی معمولاً در قالبی آیینی، مذهبی یا طنزآمیز معنا پیدا میکرد؛ یعنی کنشی بود با مجوز فرهنگی و نه شکلی از اعتراض یا عبور از مرزهای جنسیتی. مردانی که در تعزیه یا نمایشهای سنتی لباس زنانه میپوشیدند، نه برای به چالش کشیدن نظم جنسیتی، بلکه برای اجرای نقشی مقدس یا ایجاد لحظهای خنده این کار را میکردند. به همین دلیل، زنپوشی در ذهن جامعه بهعنوان رفتاری نمایشی و بیتهدید پذیرفته شد، نه بهعنوان حرکتی که ساختار قدرت یا هویت جنسی را زیر سؤال ببرد.
در حالی که مردپوشی با وجود داشتن کارکردی یکسان در دنیای امروز حتی مورد انتقاد شدید قرار میگیرد، زن پوشی عمدتا اجازهی عبور از محدودیت های تعیین شده برای زنان از جمله لمس شدن یا حرکات مختلف مانند رقص را به مردان میدهد. فیلم «آدمبرفی» با بازی اکبر عبدی در نقش زن شاید به یادماندنیترین مثال برای این موضوع باشد که هنوز هم بعد از گذشت سالیان دراز طرفداران زیادی دارد. از طرف دیگر با مردپوشی زنان محدودیتهای حاضر تغییری نمیکنند و یکی از اولین واکنشها نسبت به نقش الناز شاکردوست صحنههایی است که او میرقصد و یا حرکتی انجام میدهد که به عنوان بازیگر زن مجاز به انجام آن نبوده است. این مسئله به خوبی نشان میدهد که زن بازیگر حتی با قرارگیری در نقش یک مرد با گریم و لباس تمام و کمال باز هم آزادی و اختیار برای عبور از خط قرمزهای مشخص را ندارد، در حالی که برای مردان در سینما حتی با کمترین گریم و تغییر لباس این محدودیتها به سادگی جابهجا میشوند.
ناآشنایی با تصویر زن در هیئت مرد؛ روایتی از یک مقاومت فرهنگی
از منظر اجتماعی، واکنش منفی به مردپوشی یک بازیگر زن را میتوان نتیجهی ناآشنایی مخاطب با زن در هیئت مرد بهعنوان یک هویت نمایشی جدی دانست. در فرهنگ تصویری ایران، زن در پوشش مردانه معمولاً یا در قالب شوخی و فریب ظاهر شده، یا موقت و ابزاری بوده است. اما وقتی زنی مانند الناز شاکردوست با گریم مردانه در نقشی جدی ظاهر میشود، مخاطب با تصویری روبهرو است که نه برای خنده است و نه برای تقلید؛ بلکه برای تصاحب یک فضای هویتی که همواره در انحصار مردان بوده. همین جابهجایی، نظم آشنای جنسیتی را برهم میزند و واکنشهایی از جنس نارضایتی، سردرگمی یا مقاومت فرهنگی برمیانگیزد.
در پسِ این واکنشها نوعی دوگانگی فرهنگی عمیق نهفته است؛ جامعهای که زنپوشی را امری پذیرفته میداند، اما مردپوشی را برنمیتابد. زنپوشی از نگاه سنتی، بازنمایی مردانه از زنان است و در نتیجه در محدودهای امن و تحت کنترل مردانه باقی میماند؛ اما مردپوشی، بهویژه زمانی که از سوی زنی شناختهشده انجام شود، مرزها را برهم میزند. در این حالت، زنانگیِ غالب موقتاً تعلیق میشود و زن به قلمرویی قدم میگذارد که همواره نماد اقتدار، قدرت و حضور اجتماعی مردان بوده است. از این منظر، مردپوشی نه صرفاً تغییری در ظاهر، بلکه به گمان بسیاری از افراد جامعه نوعی دستدرازی به ساحت نمادین مردانگی تلقی میشود؛ حرکتی که نظم جنسیتی تثبیتشده را مختل میکند و به همین دلیل با مقاومت فرهنگی روبهرو میشود. این برخورد و عدم پذیرش در زمانه امروز و به ویژه در زمینهی هنری که بسیاری از تفکرات سنتی و قدیمی تغییر یافته و مرزهای تعیین شده قبلی به وضوح از بین رفتهاند، عجیب و دور از انتظار است.

از باتلر تا مالوی: وقتی زن دیگر ابژهی نگاه نیست
از منظر نظری، میتوان پدیدهی مردپوشی الناز شاکردوست را در چارچوب مفهوم «اجرای جنسیت» (Performance of Gender) تحلیل کرد؛ مفهومی که جودیت باتلر آن را برای توضیح ساخت اجتماعی و نمایشی جنسیت مطرح میکند. در این نگاه، «زن بودن» یا «مرد بودن» نه حقیقتی زیستی، بلکه حاصل تکرار مداوم رفتارها، پوششها و نشانههایی است که جامعه آنها را با جنسیت معینی پیوند داده است. بنابراین، وقتی زنی لباس مردانه میپوشد و بدن خود را در قالبی مردانه بازنمایی میکند، در واقع ساختار بازنمایی جنسیت را به چالش میکشد. این عمل، همانگونه که لاکلا و موفه نیز در نظریهی گفتمان خود توضیح میدهند، نوعی مداخله در نظم نمادین و برساختهای قدرت است؛ حرکتی که مرزهای هویت تثبیتشده را ناپایدار میسازد. از سوی دیگر، با استناد به لورا مالوی، که از «نگاه مردانه» در سینما سخن میگوید، میتوان گفت مردپوشی بازیگری زنانه، نظام دیداری مردمحور سینما را نیز دچار اختلال میکند؛ زیرا زن دیگر صرفاً ابژهی نگاه نیست، بلکه با تغییر جایگاه بدن و لباس، نگاه را پس میزند و در موقعیتی فاعلانه میایستد. شاید این نگاه جدید و پدیده تازه مردپوشی از جمله مهمترین تغییراتی باشد که سینمای ایران در این زمان باید با آن روبهرو شده و بپذیرد.
بیشتر بخوانید:
نقد و بررسی سریال پنگوئن بر اساس نظرات ژولیا کریستوا | بدن طردشده و انتقام آلودهنگاری
بدن زن بر پرده؛ میدان نزاع میان نگاه و قدرت
در جمعبندی میتوان گفت واکنشهای تند و متنوع به مردپوشی الناز شاکردوست، صرفاً جنبهای زیباشناختی یا سلیقهای ندارد، بلکه ریشه در ساختارهای عمیق قدرت و نگاه پدرسالارانه به بدن زن دارد. در چنین نظمی، بدن زن همواره موضوعِ نظارت، قضاوت و بازنمایی بوده و خروج آن از چارچوبهای آشنای زنانگی ــ حتی بهصورت نمایشی و در قالب نقش ــ نوعی تهدید تلقی میشود. مردپوشی در این بستر، نه یک انتخاب هنری ساده، بلکه حرکتی گفتمانی و سیاسی است که نظم دیداری و جنسیتی تثبیتشده را برهم میزند. از همینرو، نقدهایی که متوجه ظاهر و گریم شاکردوست شدهاند، در سطحی عمیقتر بازتاب مقاومت فرهنگی در برابر استقلال بدن زن در عرصهی بازنمایی هستند؛ مقاومتی که نشان میدهد سینما هنوز یکی از میدانهای اصلی کشمکش میان جنسیت، قدرت و نگاه است.
در نتیجه، میتوان گفت مجموعهی واکنشها به مردپوشی الناز شاکردوست آشکار میسازد که جامعه هنوز آمادگی پذیرش بازنمایی زنانه در جایگاه قدرت، حتی در سطحی نمایشی و موقتی را ندارد. حضور زنی که در هیئت مرد ظاهر میشود، فراتر از یک انتخاب هنری، به چالشی برای نظم نمادین جنسیت بدل میشود؛ نظمی که قدرت، اقتدار و کنشگری را ذاتاً با مردانگی پیوند میزند. از این منظر، مقاومت در برابر چنین تصویری نه فقط مخالفت با یک نقش یا گریم خاص، بلکه واکنشی دفاعی در برابر تغییر معناهای تثبیتشدهی قدرت است؛ تغییری که سینما، بهعنوان عرصهای برای بازنمایی و تخیل اجتماعی، میتواند آغازگر آن باشد.