دیالوگهای ماندگار عزتالله انتظامی به بهانه روز تولدش
اختصاصی سلام سینما- به علت درگذشت عزت سینمای ایران این مطلب مجددا در سایت باز نشر می شود.
عزتالله انتظامی، آقای بازیگر آنقدر بزرگ است و با سینمای ایران عجین شده که هرکدام از دیالوگهایش بخش مهمی از تاریخ سینمای ایران به شمار میآید:
خدا رحمت کنه صادق هدایت رو. یه چیزی رو تو جوونی بهم گفت که تا دنیا ست توي گوشمه؛ گفت: آدمیزاد یه سرمایه بزرگ داره؛ خودکشی. نه از ترس، دنیا تنگه، بهت توهین شد طاقت نیاوردی یا خوردی به بن بست برو سراغ سرمایت. پول دفنتو آماده کن مزاحم کسی نباشی. خدافظ.
***
هی پسر...۴ تا چایی برا آقایون...هشت تا تخم مرغ میندازی تو کره...محلی...زردهشو بهم نزنیا...میخوام وقتی میخورم ببینم، روئیت کنم. زردهشو که بهم میزنن و جنجال تو تابه راه میندازن و جنگ بین زرده و سفیده و کره و نمک و دو پر هم گوجه فرنگی مغلوبه میشه و میذاره جلوت، جیگر میخواد...جیگر میخواد بگی این محلی نیست.
آقای دکتر شما خونتون چه بزرگه...قصره...چند طبقهاس؟ نوکر داری...کلفت داری...منم که هنوز سرپام...برا چی منو گذاشتی اینجا؟
***
بخل و حسادت و تنگ نظری شغل دوم همه مردمه.
تو به من گفتی دو تا گلدون میخوای بذاری سر پشت بومت که باصفا بشه...نه اینکه سرتاسر سقف خونه مردمو برینی بهش.
-بابا...راسته میگن مادر من از دست تو دق کرد و مرد؟
-نه من از دست مادرت دق کردم.
-ولی وقتی تو مردی مادرم زنده نبود.
-بله زنده نبود ولی هرشب خوابشو میدیدم.
-منم هرشب خواب تورو میبینم.
-ههه... پس بهپا دق نکنی.
***
دلم میخود تریاکو ترکش کنم، صبحا برم زورخونه ورزش کنم.
-حالت خوبه مش حسن؟
-من مش حسن نیستم
-این حرفو نزن مشتی تو مش حسنی
-من مش حسد نیستم من گاو مش حسنم.
آخر چرا گاو؟ آخر کجای ما به گاو میرود؟
اگر تست بگیریم همه جایتان...این درس اول بازیگری است.
فکر و ذکرمون شد کسب آبرو...چه آبرویی؟ مملکت رو تعطیل کنید دارالایتام دایر کنید درست تره. مردم نان شب ندارند. شراب از فرانسه میآید. قحطی ست. دوا نیست مرض بیداد میکند. نفوس حق النفس میدهند. باران رحمت از دولتی سر قبله عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم. میر غضب بیشتر داریم تا سلمانی. ریخت مردم از آدمیزاد برگشته. چشمها خمار از تراحم است و چهرهها تکیده از تریاک. اون چهارتا آب انبار زمان شاه عباس هم آبش کرم گذاشته.
فرش عظیمی بدین کوچکی بافتن از کلاف رنگ و سرانگشت قلم صنعت سحر میخواهد.
خیلی سالها بود که بالا اومدن آفتابو ندیده بودم.
-این چه حرفیه پدر. شما که هرروز برا نماز صبح بلند میشید.
-آره... اما تو این همه سال هیچ وقت نخواستم صبحای به این قشنگی رو ببینم.
-حالا چطور یه دفعه یاد صبح و این جور چیزا افتادید؟لابد برا همینم رخت خوابتون رو از وسط بالاپشت بوم آوردید جلوش.
-آره خیلی صبح قشنگیه.
-حسابی سرحالید
-آره خیلی سرحالم . مدتها بود اینهمه زیبایی رو دورم ندیده بودم. گل و درخت و حیاط این خونه خیلی کمه. باید به حیاط برسیم.
-داری شعر مینویسی؟
-بله ادامه همون شعره. به وقت گرینویچ.
-نگاه کن نگاه کن... عجب دری وریهایی گفتی...پسر به فکر نون باش آخه شعر و قصه که به درد نمیخوره.
ببین خانم من از اون مردا نیستم که گول زنا رو بخورم تا حالا زنی نتونسته حتی یه پاپاسی منو تیغ بزنه. دیگه حوصله زنا رو ندارم اصن بذا آب پاکی رو رو دستت بریزم...من مرد نیستم. من مرد نیستم.
-منم زن نیستم
-راستشو بخوای چیز دندون گیری هم نیستی.
حمله تند جمشید مشایخی و یک منتقد به عزت الله انتظامی | دفاع نوید محمدزاده از آقای بازیگر
توضیحات جمشید مشایخی درباره صحبت هایش درباره انتظامی/ عصبانی بودم
دریافت پیشنهاد بازیگری در ۹۴ سالگی آقای بازیگر