فرزاد موتمن: سینمای ما را به شدت طبقاتی کردند
اختصاصی سلام سینما- گفتگوی زنده(لایو اینستاگرامی) فرزاد موتمن با خبرنگار سلام سینما(مهدی سلیمانی) در تاریخ ۱۴ تیر، ساعت ۱۸ از اینستاگرام سلام سینما پخش شد.
شما متولد 19 مردادماه 1336 هستید. دوران کودکی را در جنوب سپری کردهاید و مدتی هم برای تحصیل به خارج از کشور رفتهاید. کار عکاسی، فیلمبرداری و مستند را هم از سال 1362 آغاز کردهاید.
من 15 سال فیلم مستند و فیلمهای صنعتی ساختم. در واقع حدود 40 فیلم مستند ساختم و بعد وارد سینما شدم.
به طور همزمان تدریس هم میکردید؟
جسته گریخته در دانشگاه سوره، دانشکده صداوسیما و دانشکده سینما و تئاتر تدریس میکردم. هنوز هم کلاسهای خودم را در برخی از آموزشگاهها دارم.
من اولین سوالم را از فیلم "سراسر شب" میپرسم چون این فیلم در حال حاضر دارد به صورت سینما ماشین در برخی از شهرها اکران میشود. فیلم "سراسر شب" اولین فیلمی است که شما خودتان نویسنده آن هستید.
البته زامیاد سعدوندیان هم در این فیلم من را کمک کرد ولی "سراسر شب" اولین فیلمی بود که من در آن نویسندگی کردم.
از تجربه ساخت آن بگویید.
"سراسر شب" یک پروسه بسیار طولانی را طی کرد. ایده اولیه آن به سال 90 یا 91 برمیگردد ولی آن موقع چشمهای من سالم نبود. به ایدهها فکر کردم و تعداد زیادی دیالوگ از رمانها و فیلمهایی که دوستشان داشتم را به دیوار اتاقم نصب کردم و منابع اقتباسم را پیدا کردم. احساس کردم باید از یکی از متنهای هاروکی موراکامی به نام "پس از تاریکی" استفاده کنم و همینطور رمان "گرسنگی" اثر کنوت هامسون. شخصیت داوود مرادی در فیلم که یک کارگردان بیکار و بیپول است، براساس رمان کنوت هامسون کار شده است. فیلمنامه بالأخره سال 96 نوشته شد و ما از تابستان سال 97 فیلمبرداری را شروع کردیم. زمستان سال 96 بود که زامیاد سعدوندیان به من ملحق شد. فیلم قرار بود زودتر شروع شود ولی مشکل سرمایه داشتیم و بالأخره پاییز سال 97 ساخته شد. فیلم "سراسر شب" هنوز اکران نشده و فقط یک اکران چراغ خاموش و محدود در سینما ماشین دارد و اکران آن از یکی دو هفته آینده شروع میشود.
چطور شد که به سمت سینما رفتید؟
انگار راه دیگری نبود. من وقتی یک بچه هشت ساله بودم از من میپرسیدند فرزاد تو میخواهی چهکاره شوی؟ میگفتم من میخواهم کارگردان سینما شوم. از بچگی روشنترین و لذتبخشترین دقایق زندگی من در سالن تاریک سینما گذشت. مثلاً من هنوز یادم است فیلم "هاتاری" اثر هاوارد هاکس را وقتی که کلاس سوم دبستان بودم در چه سینمایی و در چه سانسی دیدم.
در چه سینمایی و در چه سانسی دیدید؟
در سینما متروپل کرمانشاه و در سانس 10 صبح دیدم. پاییز سال 1344 بود. همه چیز یادم است. البته من باستانشناسی را هم خیلی دوست داشتم. پدرم پزشک بود و با پروفسور گریشمن حشر و نشر داشت. وقتی گریشمن داشت یک تپهای را حفاری میکرد، ما چندین بار به دیدن او رفتیم. وقتی کار حفاری را دیدم به باستانشناسی علاقمند شدم ولی عشقم به سینما یک چیز دیگر بود.
فکر میکنم وقتی فیلم میدیدید ریز به ریز فیلمنامه را هم حفظ میکردید. درست است؟
بله چون بعد باید برای همکلاسیهایم تعریف میکردم (میخندد). دورهای که ما بچه بودیم، دفتر فیلم هم داشتیم. قدیمها وقتی قرارداد یک سری از فیلمها تمام میشد آن فیلم را تبری میکردند. یعنی با تبر روی آن میزدند که تکه پاره شود تا دیگر کسی نتواند از آنها استفاده کند. بعضی از نماهای این نسخههای تبری را در خیابانها میفروختند. ما دفتر فیلم داشتیم و نماها را جمع میکردیم و در دفتر فیلم میگذاشتیم.
هنوز هم آن دفتر فیلم را دارید؟
من خیلی چیزها داشتم ولی خانه ما در سال 1360 در بمباران آبادان موشک خورد و نابود شد. ماشین لباسشویی ما کاملاً ذوب شد و همه چیز از بین رفت. چند روز پشت سر هم آبادان بمباران میشد و من چون پدرم رئیس بیمارستان بود به آنجا میرفتم و شبها در بیمارستان میخوابیدم. یک باغبان به نام سید داشتیم که به او گفتم تو هم بیا با هم به بیمارستان برویم ولی او گفت همین جا در سنگر میخوابم. آن موقع در خانهها هم سنگر درست کرده بودند. در نهایت موشک زدند و او فوت کرد.
تجربههایی که در کار مستند به دست آورده بودید چقدر در بحث فیلمسازی به شما کمک کرد؟
مستندسازی کمک زیادی به من کرد چون درآمد خوبی داشت. بیشتر مستندهای صنعتی میساختم و از جاهای مختلفی سفارش میگرفتم. روی پروژههای صنعتی کار میکردم و درآمد خوبی داشتم. حسن کار مستندسازی این است که مثلاً شما وارد یک سوله میشوید که 200 نفر کارگر دارند سه کشتی میسازند و بعد مهندس پروژه به شما میگوید وقتی دوربین شما اینجاست کار ما میخوابد، دو ساعته فیلمتان را بگیرید و بروید. شما همان جان باید 30-35 پلان را طراحی کرده و فیلمبرداری کنید و بعد زود بروید. این مسئله باعث میشود هم خلاقیت شما افزایش پیدا کند و هم سرعتتان بالا برود. من از طریق مستندسازی به نوعی ایرانگردی هم کردم. در بین ترکمنها، بلوچها، عشایر عرب خوزستان و دشت مغان فیلم ساختم و این کار باعث شد تا من با اقوام مختلف ایرانی آشنا شوم. خاطرات بسیار خوبی از دوران مستندسازی دارم ولی میدانستم همه اینها وسیلهای است برای اینکه به سینما برسم چون عشق من سینما بود. من مستند را زیاد دوست نداشتم. 15 سال فیلم مستند ساختم بدون اینکه دوستش داشته باشم. احساس میکردم لازم است که این دوره را بگذرانم. البته هر کسی از یک راهی کارش را شروع میکند. یک نفر با دستیاری شروع میکند و یک نفر نقد فیلم مینویسد و یا با فیلم کوتاه وارد سینما میشود، اما من کارم را از مستندسازی شروع کردم. برخی از مستندهای من توجه جلب میکردند. مثلاً یک مستند به نام "که ایران" برای مجموعه کودکان سرزمین ایران ساختم. یادم است این مستند جزو لیست 10 فیلم محبوب منتقدین سینمای مستند ایران بود. یک مستند به نام "در هور بازی میکنند" هم داشتم که درباره بچههای منطقه هور در اطراف شادگان خوزستان بود.
پس از آن به سراغ سینما آمدید و کارتان در سینما را با فیلم "هفت پرنده" شروع کردید. چطور شد که سراغ آن فیلم رفتید؟
من نویسنده نبودم و دنبال یک نویسندهای میگشتم که برای من فیلمنامه بنویسد. در ضمن پول هم نداشتم. واقعیت این است که فیلمهای ایرانی هم فیلمهایی نبودند که من به آنها حسودی کنم. شما زمانی علاقمند میشوید که وقتی یک فیلم را ببینید به آن حسودیتان شود و بگویید ای کاش من این فیلم را میساختم. بنابراین نویسندهای هم در ذهنم نبود که فکر کنم او میتواند چیزی که من دوست دارم را بنویسد. یک روز متوجه شدم سعید عقیقی، فیلمنامه هم مینویسد. من قبلاً مقالهها و نقدهای او را خوانده بودم. او معمولاً روی آثار فیلمسازهایی مطلب مینوشت که من به آنها علاقه داشتم. یک روز با ایشان صحبت کردم و پیشنهاد ساخت فیلم "هفت پرده" از طرف آقای عقیقی مطرح شد. او برای اینکه من را رد کند تا بروم، همینطور ایدههایش را دیوانهتر میکرد ولی هر چه ایدههایش را دیوانهتر میکرد من آنها را بیشتر دوست داشتم. در نتیجه اینطور شد که فیلم "هفت پرده" ساخته شد. من سینما را اینطور یاد گرفتم که میتوانم بین ژانرها و گرایشهای مختلف رفت و آمد کنم. من میتوانم یک فیلم بسیار پرفروش بسازم و در عین حال میتوانم یک فیلمی هم بسازم که فقط عده محدودی آن را ببینند. سینما را این شکلی یاد گرفتهام و کاریش نمیتوانم کنم.
به نظر میرسد شما همیشه میخواهید یک خلاقیتی در آثارتان داشته باشید.
من هیچوقت مدعی نبودم که آدم خلاقی هستم. همیشه خودم را کارگر و تکنیسین سینما معرفی کردهام. نمیدانم کاری که میکنم چقدر خلاقانه است، بلکه فقط کاری که بلد هستم را انجام میدهم. ادعایی هم روی آن ندارم. هیچ کار عجیب و غریبی انجام نمیدهم.
فیلم "چشم و گوش بسته" در ژانر کمدی ساخته شد. در این فیلم چقدر به گیشه فیلم فکر میکردید و چقدر به بُعد هنری آن؟
من اصولاً سازنده فیلمهای پرفروش نیستم. اگر بخواهم فیلم پرفروش بسازم به راحتی میسازم. من سازنده فیلمهایی مثل "شبهای روشن"، "صداها"، و "سایه روشن" هستم. وقتی طرف ساختن یک فیلم پرفروش میروم، آن فیلم باید بفروشد. من آدم مستبدی نیستم و با گروه مشورت میکنم و حرف میزنم. نکتهای که در فیلم "چشم و گوش بسته" به لحاظ هنری هم برایم جذاب بود این است که ما بتوانیم بالأخره یک کمدی فانتزی در این مملکت بسازیم. گرچه در سینمای ایران قبلاً در این زمینه تلاشهایی هم صورت گرفته است ولی اساساً کمدیهای ما کمدی آیتمی هستند. کمدیهای ما داستان ندارند ولی فیلم "چشم و گوش بسته" از ابتدا تا انتها یک داستان دارد. چیزی که من را جذب میکرد شوخیهایی بود که با بعضی از ژانرها مثل ژانر پلیسی و جاسوسی میشد. این شوخیها و ارجاع به سینما برای من جذاب است. هدف ما این بود که یک فیلمی بسازیم تا تماشاچی با آن حال کند و بخندد. فکر میکنم این اتفاق هم افتاد.
ایده اقتباسی بودن این اثر از طرف شما مطرح شد یا نویسنده این ایده را داده بود؟
زمانی که من به کار اضافه شدم فیلمنامه آماده شده بود. فیلم "چشم و گوش بسته" بازسازی فیلم
"See No Evil, Hear No Evil" اثر آرتور هیلر بود که به نظرم فیلم خوبی هم نیست. من حتی یکبار به آنها گفتم فیلم بهتر از این پیدا نکردید که بدزدید؟ (میخندد).
مگر دزدی بود؟!
ما همه دزد هستیم و فقط نوابغ هستند که نمیدزدند. من جزو نوابغ نیستم. وقتی فیلمنامه را خواندم خوشحال شدم که میخواهند این فیلم را از روی یک فیلم آمریکایی بازسازی کنند و یک نسخه ایرانی بسازند، به خاطر اینکه میدانم نتیجه آن مسلماً از یک فیلمنامه ایرانی بهتر است. مشکل سینمای ایران فیلمنامه است. وقتی خودمان نمیتوانیم فیلمنامه خوب و بامزه بنویسیم، چه ایرادی دارد که از یک فیلمنامه هالیوودی بازسازی کنیم؟ بازسازی یک شکلی از فیلمسازی است. 20 درصد از فیلمهای هالیوودی بازسازی فیلمهای فرانسوی، ایتالیایی و آلمانی هستند. بسیاری از فیلمهایی که محبوب هستند و مردم آنها را دوست دارند، از یک فیلم دیگر برداشته شدهاند. فیلم "بی خوابی" اثر نولان از یک فیلم نروژی با همین نام بازسازی شده است. هیچ ایرادی ندارد که یک فیلم بازسازی شود. من اگر دوباره پیش بیاید چنین فیلمی را کار میکنم. به هر حال این فیلم برای من یک چیزهایی داشت. دکوپاژ آن بسیار سخت بود.
فیلم "شبهای روشن" هم از یک رمان اقتباس شده بود؟
آن فیلم از یک رمان داستایوفسکی استقباس شده است. من زمانی که قرار شد این فیلم را کار کنیم، آن رمان را از سعید عقیقی گرفتم و خواندم ولی فقط یکبار خواندم. "زمانی که فیلم "شب های روشن" را میساختیم اصلاً فکر نمیکردیم فیلم محبوبی شود. بازتابهای اولیه آن اصلاً خوب نبود. فیلم را در یک جلسهای در بنیاد فارابی نشان داده بودند که تهیهکننده با من تماس گرفت و گفت همه از سالن بیرون رفته و گفتهاند این چه فیلمی بود. زمانی که مشخص شد این فیلم به جشنواره فیلم فجر راه پیدا کرده است تعجب کردم و حتی روز اول اکران آن به سینماها نرفتم چون احساس کردم مردم این فیلم را دوست ندارند. پس از اولین سانسی که آن فیلم اکران شد، یکی از دانشجویانم که بعدها همسر سعید عقیقی شد با من تماس گرفت و گفت برخی از مخاطبان وقتی فیلم تمام شد اشک میریختند.
شما در فیلم "خداحافظی طولانی" از سعید آقاخانی یک بازی جدی گرفتید که در نهایت ایشان برنده سیمرغ بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم فجر شد. چطور شد که سعید آقاخانی را انتخاب کردید؟
کمدینها بهترین بازیگران هستند چون روی آنها فشار زیادی وجود دارد. آنها مجبور هستند بداهه کار کنند. کمدی هیچوقت روی صفحه معنی ندارند. کمدینها باید موقعیت خلق کنند و یک جاهایی واکنشهای ناگهانی نشان بدهند چون ممکن است در صحنه اتفاقات ناگهانی رخ بدهد. شما در فیلم کمدی اگر بخواهید بازیگر را محدود کنید، خروجی کار بامزه در نمیآید. بازیگران کمدی مجبور هستند گاهی دیالوگ و موقعیت بسازند و فشار زیادی روی آنها وجود دارد. به همین خاطر من فکر میکنم بازیگران بسیار خوبی هستند. من کارگردانی بودم که شانس آوردم اولین فیلم جدی آقای سعید آقاخانی را به ایشان پیشنهاد دادم. آقاخانی بازیگر خوبی بود که این وجه او دیده نمیشد و کسی به آن دقت نمیکرد. من خیلی خوشحالم که "خداحافظی طولانی" یک آقاخانی دیگر را معرفی کرد و سینمای ایران متوجه یک پتانسیل دیگر شد. واقعاً به کمدینها میشود در نقش درام اعتماد کرد.
خود سعید آقاخانی فکر میکرد چنین اتفاقی برایش رخ بدهد؟
من روز سوم فیلمبراری به او گفتم تو سیمرغ میگیری. زیاد با او صحبت نمیکردم چون احساس میکردم هر چه به او بگویم ممکن است کار خراب شود. یک روز به من گفت تو چرا کم با من حرف میزنی، اگر مشکلی هست به من بگو؟ گفتم نه، همین فرمان را برو و هیچ کاری نمیخواهد انجام بدهی. روزی هم که کاندیدا شد معتقد بود نمیتواند جایزه بگیرد و ما او را به زور به اختتامیه جشنواره بردیم. وقتی مهران مدیری که جایزه بهترین بازیگر مرد را میداد، اسم او را دید و گفت اینکه رفیق خودم است، سعید آقاخانی گفت مثل اینکه خودم هستم (میخندد).
در بین آثاری که کار کردهاید فیلم "پوپک و مش ماشاالله" نسبت به سایر فیلمهای شما کمی متفاوت است و در گیشه هم فروش زیادی داشت. تجربه آن فیلم چطور بود؟
به لحاظ تولیدی تجربه بسیار خوبی بود چون تهیهکننده آن فیلم منیژه حکمت بود. منیژه حکمت از معدود تهیهکنندگان بسیار عالی و دوستداشتنی سینما است. ما در آن فیلم امکانات زیادی نداشتیم و در روزهای محدودی فیلم را کار کردیم. من خاطرات خوبی از فیلم "پوپک و مش ماشاالله" دارم و خوشحال هستم آن فیلم را کار کردم چون آن فیلم هم جزو فیلمهایی بود که مردم را خنداند. من هیچ ایرادی در این نمیبینم که یک وجه شما به فیلمهای تجربیتر و شخصیتر بپردازد و یک وجهی دیگرتان کاملاً در خدمت صنعت قرار بگیرد و سینمادارها و دفاتر پخش را خوشحال کند. ما در ایران عادت کردهایم هر کسی یک جور کار کند که این به نظرم کسالتبار است. چقدر بد است که من تمام عمرم فیلم "شبهای روشن" بسازم.
یک جایی عنوان کرده بودید من فقط یک فیلم ساختهام و آن "سراسر شب" است. کمی از تجربه ساخت این فیلم بگویید. باخورد اکران سینما ماشین آن تاکنون چطور بوده است؟
فیلم "سراسر شب" به دنیای خودم خیلی نزدیک است چون خودم آن را نوشتهام. این فیلم دقیقاً آن چیزی است که من از سینما انتظار دارم. فیلمی است که داستان تعریف میکند. همان کاری که تارانتینو در فیلم آخر خودش "روزی روزگاری در هالیوود" انجام داد. داستان وجود دارد و ما در داستان پرسه میزنیم. ما این کار را در فیلم "سراسر شب" کردیم. این فیلم عشقی است ولی در عین حال خیابانی است. کمی پلیسی و جنایی و یک زیر لایه کمدی خفیف هم دارد. حتی یک صحنه موزیکال دارد. در واقع دارد به ژانرهای مختلف میپردازد و صجنههای تخیلی هم دارد. ما در این فیلم صحنهای داریم که تلویزیون به برق وصل نیست ولی این تلویزیون تصویر میدهد. "سراسر شب" یک ماجراجویی کامل است و به همین خاطر خودم نسبت به آن هیجان دارم. سینمای ما توسط درامهای اجتماعی خفه شده است. به قدری درامهای اجتماعی به خورد ما دادهاند که سلیقههای ما از بین رفته است. وقتی این فیلم ساخته شد یک تصوری میرفت که هیچکس با این فیلم ارتباط نمیگیرد و لایههایی دارد که مردم آن را نمیفهمند. به همین خاطر همینطور اکران آن مدام به تعویق میافتاد. فیلم "سراسر شب" کمی هم سرکوب شد و ما را در جشنواره فیلم فجر حذف کردند. شما در جشنواره باید فیلمی را نشان بدهید که شبیه نداشته باشد. شما یک فیلم در تاریخ سینمای ایران مثل "سراسر شب" به من نشان بدهید تا من بگویم آن هیئت داوران حق داشتهاند فیلم من را حذف کنند. اسم این کار حذف نیست، بلکه سرکوب است. فیلمهای تجربی دیگری هم در این سالها ساخته شده که همین رفتار را با آنها داشتهاند. این یک گرایش خطرناک است. جشنواره اتفاقاً باید به فیلمهایی که شاید ارتباطشان با مخاطب عادی کمی سخت است اجازه حضور بدهد ولی اینجا برعکس است. کاری که جشنواره فیلم فجر با فیلم "سراسر شب" کرد نفرتانگیز بود. من پس از این اتفاقات تصمیم گرفتم دیگر این جشنواره را به رسمیت نشناسم و هیچ فیلمی به آن ندهم. پس از این ماجراها مدام نوبت اکران آن را عقب انداختند. چندین سال پیش یک تشکلی از برخی تهیهکنندگان، تعدادی دفاتر پخش و صاحبان سینماما و از طرفی مدیران فرهنگی به وجود آمد که سینما و اکران را مصادره کردند. سینما کاملاً در اختیار فیلمهایی است که آنها میخواهند. فیلمی که فروش بالایی میکند به خاطر پتانسیل تجاریاش نیست، بلکه به خاطر شرایطی است که برای آن فراهم کردهاند. ما 13 سال است که داریم این جوها را تحمل میکنیم به قیمت اینکه هر فیلمی که متفاوت باشد را حذف میکنند. همین اکران محدود فیلم "سراسر شب" دارد فیدبکهای خوبی به ما میدهد. قطعاً این فیلم مخالف هم دارد ولی با آن ارتباط میگیرند. بعضیها خیلی آن را دوست دارند. میتوانستند اکران وسیعی به این فیلم بدهند ولی این کار را نکردند چون نمیخواهند یک فیلمی که کمی از روند غالب تولید ما دور است دیده شود. این مسئله باعث شد که من در دو سه سال اخیر روزهای خوبی را نگذرانم. آدمهایی دارند برای ما تصمیم میگیرند که دو کلام از سینما نمیدانند. این مسئله عصبانی کننده است. آنها در 13 سال اخیر جامعه سینمای ما را به شدت طبقاتی کردند. فاصله طبقاتی وحشتناکی ایجاد کردند. در حال حاضر جو حاکم بر سینمای ما به طرز وحشتناکی عصبانی و پر از نفرت است. به همین خاطر من هم الآن کمی عصبی صحبت میکنم. وقتی به یاد تک تک روزهایی که در این 13 سال به ما گذشت میافتم نمیتوانم عصبانی نباشم. با این حال من خوشحال هستم که کماکان میتوانم فیلمی مثل "سراسر شب" بسازم و آن را به پرده برسانم و با مخاطب ارتباط بگیرم.
زمانی که تولید فیلم "سراسر شب" شروع شد یک اتفاقی برای الناز شاکردوست رخ داد و پروسه تولید کمی متوقف شد.
خانم شاکردوست در فیلم "پیلوت" به کارگردانی آقای ابراهیمیان دچار حادثه شد و یک دوره نقاهت طولانی را آغاز کرد.
شما چرا سینما نمیروید؟
اولاً فیلمهایی که ساخته میشود را دوست ندارم چون پر از فحش و عربدهکشی هستند. من چرا باید پول بدهم این چیزها را در سینما ببینم؟ همه اینها را هر روز در تاکسی، مترو، خیابان و کلانتری محل میبینم. من به سینما میروم که یک چیزی ورای آن چیزی که همیشه میبینم را مشاهده کنم تا از آن تأثیر بگیرم. در حال حاضر نوعی سینمای دانشجویی توسط دفاتر پخش و مدیریت فرهنگی کشور به جلو انداخته شده است و دارند اینها را بهعنوان فیلمهای پرفروش عرضه میکنند. من دلم نمیخواهد این چیزها را ببینم. ترجیح میدهم کتاب و شعر بخوانم و گاهی فیلمهای کلاسیک ببینم. آنها برایم جالبتر هستند. محیط سینمای ما هنوز دلچسب نیست. ما هنوز این را یاد نگرفتهایم که وقتی میخواهیم به مردم بلیت بفروشیم، پلان سالن را جلوی مردم بگذاریم تا آنها خودشان صندلی را انتخاب کنند. اینقدر آدمها را موقع فیلم دیدن به همدیگر نچسبانید. ما هنوز یاد نگرفتهایم فیلم تمام نشده چراغهای سالن را روشن نکنیم. تیتراژ بخشی از فیلم است. در آن فیلمی که راجع به هیچکاک ساختند، یک صحنهای وجود داشت که هیچکاک وقتی میخواست "روانی" را نشان بدهد به صاحبان سینما نامه داد که قبل از تمام شدن تیتراژ، پردهها را ببندید و بگذارید تصویر روی پرده تصویر قرمز باشد تا آخرین چیزی که تماشاگر با خودش از سالن بیرون میبرد تصویری باشد که بوی خون میدهد. ما اینجا فیلم هنوز تمام نشده چراغها را روشن میکنیم و میگوییم بروید. به همین خاطر من کمتر به سینما میروم. واقعاً به ندرت مگر اینکه آقای کیمیایی یا آقای فرهادی یک فیلمی بسازند که بروم در سینما ببینم.
فیلم بعدیتان را چه زمانی کار میکنید؟
در حال حاضر دارم کار بعدی را مینویسم.
تنهایی میخواهید بنویسید یا به صورت مشترک؟
فعلاً تنها هستم و احتمال دارد بعدها شریک هم پیدا کنم. ما نمیتوانیم دقیقاً برویم همان فیلمهایی که قبلاً میساختیم را بسازیم و آثار جدید ما باید فرق کند.
شما تجربه تهیهکنندگی هم دارید. درست است؟
در دو فیلم "خداحافظ طولانی" و "آخرین بار کی سحر را دیدی؟" چون تهیهکننده اصلی نمیتوانست مجوز بگیرد، من به جای آنها مجوز گرفتم.
در فیلمهای بعدی قصد دارید به سمت تهیهکنندگی بروید؟
من فقط دوست دارم کار کنم. اگر زنده باشم و به سنی برسم که ساخت فیلم برای خودم مقدور نباشد، دوست دارم یک دفتر تهیه و تولید داشته باشم تا به جوانهایی که دوست دارند فیلمهای متفاوت بسازند کمک کنم.
در پایان اگر صحبتی راجع به فیلم "سراسر شب" باقی مانده است بفرمایید.
این فیلم فعلاً در سینما ماشین اکران میشود. در روزهای اخیر که کرونا شدت گرفته است، سینما ماشین یک امکان امن برای اکران فیلمها است. بهزودی تا به صورت آنلاین و یا در سینماها اکران میشود. اکران آنلاین آن در اروپا هم به زودی شروع میشود. بازخوردهایی که در این مدت محدود گرفتیم به ما نشان میدهد که مخاطب دارد این فیلم را میفهمد و با آن ارتباط میگیرد. توصیه من به بینندههای فیلم "سراسر شب" این است که به همه دیالوگهای آن به دقت گوش کنند. هیچ دیالوگی در این فیلم وجود ندارد که یک سری اطلاعات به مخاطب ندهد. بهترین فیلمها در نهایت فیلمهایی هستند که از ته دل شما ساخته میشوند.