نگاهی دیگر به سریال تاسیان | بدون سیاهنمایی و سفیدشویی

تاسیان تلاش نمیکند چیزی را به زور مشابه سریالهای امروزی تلویزیون به خورد مخاطب بدهد. زیادهگویی نمیکند و اجازه نمیدهد متن بر حاشیه غلبه کند. هسته اصلی داستان همان شکلگیری عشق و رقابت عاشقی است که اتفاثقا در برخی لحظات ضد قهرمان هم میشود.
اما اتفاقات تاریخی و سیاسی اصل نیست بلکه تصویری تا حدودی مبهم از جامعه سیاسی و اجتماعی ایران قبل از انقلاب را نشان میدهد؛ فعالیت چپها در دانشگاهها و چپ شدن اکثر روشنفکران را در آن زمان را روایت میکند و اتفاقاً به درستی جامعه طبقاتی و عدم توسعه نامتوازن شاه را به درستی نشان میدهد.
توسعهای که یک سر آن ساخت موزه هنرهای معاصر و ساختمانهای زیبا و برگزاری جشنهای دو هزار و پانصد ساله است و یک سر آن دیکتاتوری شاه و دستگیری و بگیر و ببند ساواک در کنار ثروتمندتر شدن یک طبقه در مقابل طبقه کارگری است که هنوز طعم توسعه را نچشیده است.
هرچند تمام اتفاقات سیاسی در داستان فرع بر موضوع عاشقانهای است که در حال شکلگیری است و البته منطق رو حوزی ورورد یک نفر به ساواک و وسیله قراردادن ساواک برای دستیابی به عشقش محل نقد است اما داستان نشان میدهد ساواک از بیرون ترسناک و اتفاقاً از درون بدون برنامه و وفاداری به شاه و صرفاً بر اساس منافع مادی و... افرادش فعالیت میکند. حال این که در نقدها میخوانیم تاسیان سریالی است برای سفیدشویی ساواک واقعاً آدم شاخ در میآورد.
اگر در ساواک تینا پاکروان خبری از شکنجهگری نیست. چون قرار نیست داستان ساواک روایت شود بلکه قرار است داستان عاشقانهای روایت شود که در آن ساواک آن هم در 1356 سردرگم و بدون پشتوانههای امنیتی است و اگرنه کیست که نداند ساواک چگونه با مخالفین جدی شاه برخورد میکرد و چه مدل شکنجههایی انجام میداد. چیزی که به کرات در سینما و تلویزیون دیدیم و از مبارزین آن سالها شنیدیم. ضمن این که طبیعتاً سطح برخورد با هر مجرمی در ساواک یکسان نبوده است.
با این حال سریال تاسیان تا اینجا و به رغم توقیف موقتش احتمالاً یکی از پر طرفدارترین سریالهای چند سال اخیر پلتفرمهای سینمای خانگی خواهد شد چرا که داستان عاشقانه خودش را روایت می کند و دنبال سیاهنمایی و سفیدشویی نیست.
نویسنده: علی رزاقیبهار | روزنامهنگار