هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست!

آنچه در وهله اول درباره این فیلم به ذهن می رسد، ایده ی آن است. فیلم طرح اولیه جالبی دارد. مقوله ی «خیانت» و «مثلث های عشقی» مبحث تازه ای در سینمای ایران نیست و سالهاست فیلمهایی با این مضامین ساخته می شوند؛ بدیهیست که اگر سیدی کمی به خطا می رفت و یا سعی بر شکستن کلیشه ها نمی کرد، فیلم به ملودرامی کاملاً تکراری تبدیل می شد و سقوط می کرد اما این اتفاق درباره ی «خشم و هیاهو» رخ نمی دهد و او سعی می کند با ایجاد خلاقیت هایی در فرم و قصه گویی کلیشه ها را بشکند.
فیلمساز سعی دارد بستر داستانش را در راستای همان جمله ی یک خطی ویلیام فاکنر در اثر مشهورش «خشم و هیاهو» بگسترد؛ همان جمله ای که می گوید:«زندگی به آموخت که هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست.»
فیلمساز در ابتدای فیلم خود تأکید دارد که فیلم داستانی خیالی دارد و هرگونه تشابه میان وقایع یا شخصیت های آن با واقعیت کاملاً اتفاقی ست اما من این طور فکر نمی کنم و به باور من، «خشم و هیاهو» داستانی واقعی دارد یا حداقل فیلمساز در طرح داستان خود گوشه چشمی هم به آن رویداد واقعی داشته است. نباید از یاد برد، اقتباس با برداشت تفاوت دارد. بله، فیلم سیدی اقتباس از واقعیت نیست اما شاید بتوان آنرا برداشتی آزاد از یک واقعه به حساب آورد.
شخصیت اصلی فیلم، خواننده ای محبوب و سرشناس به نام خسرو پارسا (با بازی خوب نوید محمدزاده) است که زندگی خانوادگی او به نقل از خودش آرام و عاشقانه است و به نقل از حنا سرفراز (طناز طباطبایی) یک زندگی پرنفرت و تمام شده است. زندگی خواننده ی جوان پس از مواجهه با زنی جوان دستخوش تغییراتی می شود و اثرات جبران ناپذیری بر زندگی او و همسرش تینا (با بازی متوسط رعنا آزادی ور) می گذارد.
هومن سیدی، همان طور که در تجربیات قبلی خود نیز نشان داده است، به فرم، اهمیت بسیاری می دهد و معمولاً فرم در فیلم های او از محتوا پیشی می گیرد. به رغم تلاش آشکار او برای شکستن این عادت، در «خشم و هیاهو» باز هم این فرم است که محتوا را زیر سایه خود نگه می دارد. شکل اثر تا حد زیادی به محتوای آن نزدیک شده است. مولفه های صوتی و تصویری با شغلِ خسرو مرتبط اند و کاملاً نشئت گرفته از او و حتی درونیاتش هستند. فیلم به طرز جالبی با رنگ های پررنگ و جاندار آغاز می شود و در نهایت سیاه و سفید می شود. این بازی رنگی، اتفاق جالبیست که می تواند نشئت گرفته از دنیای درب و داغان کاراکترهای اصلی باشد اما با این حال به دلیل رفت و برگشت های زمانی و بازی های مکرر زمانی و منطق های برهم خورده ی علت و معلولی و گسست های مکانی متعدد، چنین رویکردی در کار جواب نمی دهد و این فرم به درد چنین شکل روایتی نمی خورد.
داستان نامتعارف فیلم، به دو روایت تعریف می شود. سپس بازگشت هایی به زمان حال داریم و دوباره بازگشت به عقب. داستان از دیدِ دو شخصیت اصلی فیلم یعنی خسرو و حنا تعریف می شود و بدیهیست که جزییات آن چه از سوی هر یک به صورت مجزا نقل می شود هیچ ارتباطی به هم ندارد. گره های دراماتیک فیلم، چند بار و به چند شکل متفاوت مطرح می شوند و به نظر می رسد تکرار این دفعات، قرار است انگیزه ارتکاب به جرم را بر مخاطب روشن کند و قاتل را به او معرفی، اما این اتفاق رخ نمی دهد. در فیلم، فقط بازجویی ها را می بینیم. بازجو (سعید چنگیزیان) تحت فشار روانی شدیدی است و نمی تواند رازهای این پرونده را کشف کند و متأسفانه صحنه های بازسازی صحنه ی جرم نیز در فیلم نیامده اند تا دست کم مخاطب بتواند برای خود فرضیه ای بسازد و همین امر است که نگارنده را تا حدودی نسبت به واقعی بودن پرونده ی به تصویر درآمده در فیلمِ سیدی مطمئن می سازد؛ زیرا آن پرونده ی واقعی نیز، هیچ گاه به درستی حل و فصل نگردید و سرانجام به سبب اعتراف قاتل که به وضوح دروغ بود و تغییر مکرر اعترافات او این پرونده با اعدام وی مختومه شد. «خشم و هیاهو» نیز سعی بیشتری نمی کند تا واقعیت را برای مخاطب بازنمایی کند زیرا احتمالاً فیلمنامه نویس نیز از حقیقت امر آکاهی ندارد و شاید فقط آن صحنه که بازسازی ذهنی صحبت های حنا است و دارد صحنه ی جرم را در حضور قاضی تعریف می کند تا حدودی واقعیت را برایمان روشن کند؛ زیرا در آن صحنه، که حنا دارد از کشتنِ تینا، سخن می گوید کسی در تختخواب نیست و به نظر می رسد او سعی دارد به جرمی نکرده اعتراف کند و آن چه از قتل همسرِ خسرو می گوید زاده ی ذهنش است و نه واقعیت.
از دیگر ایرادهای وارد بر فیلمنامه به باور من، درنیامدن عشقی این چنین آتشین میان حنا و خسرو است. وقتی میزان عشق این دو تا حدی بوده که به قتل طرف سومی انجامیده است، باید سنگینی و اوج آن در جایی از فیلمنامه به منصه ظهور برسد اما چنین اتفاقی نمی افتد، کجای فیلمنامه چرایی این عشق سریع هنگام و زبانه های آن دیده می شوند؟ البته اگر عشق آن دو را عشقی یک طرفه در نظر بگیریم تا حدودی می شود از این ایراد چشم پوشی کرد زیرا صرفاً این حناست که به دنبال خسرو است و رابطه ی خسرو باحنا، رابطه ای زودگذر بوده است.
شخصیت خسرو، به خوبی درآمده است؛ چه در شخصیت پردازی و چه در اجرا. خسرو مردی 30 ساله است که هنوزبه بلوغ فکری نرسیده است.مردی که در هیاهوی شهرت، خودش را گم کرده است. هیچ چیز برای او عمیق نیست؛ نه زندگی خانوادگی اش، نه عشق اش و نه حتی فرزندش. در فیلم به کرّات به این مسئله اشاره می شود که موعظ، پسر خسرو، برایش آن چنان اهمیتی ندارد و پسرک 5 ساله نیز آن چنان پدرش را دوست ندارد. روابط برای خسرو عموماً یک طرفه اند؛ همانطور که روزی عاشق و شیفته ی تینا بوده و تینا نیز با هزاران شرط و شروط با او ازدواج کرده است حالا نیز او به همین راحتی به حنا پشت می کند و حنا هم برای او عشقی زودگذر است. خسرو، تنها، به شهرت، آبرو و موقعیتش فکر می کند و برایش اهمیتی ندارد که سرنوشت بقیه چه می شود؟ او که (ظاهراً) خود آتش این فتنه را به پا کرده حالا زیر همه چیز می زند تا شاید بتواند آبروی خود را حفظ کند.
حنا شخصیتی محبت ندیده است و از طرفی مهر بسیاری در دل دارد که می خواهد آن را نثار کسی بکند (البته طبق آن چه در روایت به نقل از او می شنویم) خسرو برای او دستاویزی ست تا عاطفه اش را برای او خرج کند. او حتی پس از به کما رفتنِ تینا، پرستاری اش را می کند و نسبت به موعظ هم احساس مادری دارد، البته به نقل از خسرو، روایت کاملا متفاوت است. حنا از دیدگاه او زنی اغواگر و بدکاره است که با ورودش به زندگی او، همه چیز را خراب می کند و مستحق مجازات است.
چنین رویکردی در بازی ها نیز تأثیر پررنگی دارد؛ بعبارتی دو بازیگر اصلی فیلم بنا به تفاوت های دو روایت می بایست دو بازی کاملاً متفاوت را ارائه بدهند که تفاوتی 180 درجه ای با هم دارد و هردویشان، مخصوصاً نوید محمدزاده، در این مورد موفق عمل می کنند.
فیلمبرداری فیلم خوب است. ضمن آن که کارگردان نماها را به خوبی می شناسد و در انتخاب قاب ها و اندازه شان به درستی اعمال نظر می کند.
بازی بازیگران فرعی کار همچون بهناز جعفری و البته سعید چنگیزیان نیز درخشان است و همپا با بازیگران اصلی.
به نظر می رسد هومن سیدی فصل جدیدی از دوران فعالیت حرفه ای خویش را پشت سرمی گذارد که در آن می خواهد علاوه بر جلب رضایت منتقدان و سینمادوستان خاص، موافقت و توجه مخاطب عام را نیز جلب کند و بتواند بُرد اقتصادی نیز داشته باشد.
موضوعی که او دست روی آن گذاشته، شاید یکی از نامتعارف ترین موضوعات سال های اخیر سینما باشد که با پرداخت درست و متفاوت و البته فرار از کلیشه ها راه خود را در میان فیلم های موفق جشنواره فیلم فجر باز کرد. ضمناً فصل آغاز و پایان فیلم نیز از بخش های درخشان آن هستند.