خارج از خیابان های پایتخت/ فیلم های دهه هفتادی
اختصاصی سلام سینما- فیلم های زیادی در دهه هفتاد ساخته شدهاند که داستانشان را خارج از خیابانهای تهران تعریف کردهاند. دهه هفتاد از جهت گریز از مرکز و پایتخت از جمله غنیترین دهههای سینمایی ایران است. در این یادداشت ده فیلم مهم دهه هفتاد که در شهرهای دیگری به غیر از تهران ساخته شدهاند و این مرکزگریزی تاثیر مهمی در سیر داستانیشان داشته است را مرور کردهایم.
جالب است بدانید که عموم این فیلمها به نیمه اول هفتاد برمیگردند و در نیمه دوم با روی کار آمدن دولت اصلاحات، همه توجهات به پایتخت جلب میشود.
سال ساخت: ۱۳۷۰
کارگردان: مجید مجیدی
بازیگران: محمد کاسبی، مهراله مزارهی، اله نور براهویی
خلاصه داستان:
جعفر و جمال بعد از مرگ پدرشان در روستا توسط یک راننده ربوده شده و با فروخته شدن جعفر به عبدالله خواهر و برادر از هم جدا می شوند. جعفر به همراه دیگر بچه های ربوده شده برای عبدالله کار کرده و جمال نیز به مدرسه اعراب در پاکستان منتقل می شود. جعفر برای یافتن خواهر خود راهی پاکستان می شود. او پس از یافتن دخترهای ربوده شده به گمان اینکه خواهرش جمال همراه بقیه با لنج در حال خروج از پاکستان هستند مخفیانه همراه آنها سوار لنج می شود. در حالیکه جمال در مدرسه نزد عبدالله نگهداری می شود.
«بدوک» نخستین فیلم بلند سینمایی مجید مجیدی بود که اولین بار در سال ۱۳۷۰ در دهمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. فیلمی که در بازخوردهایی که در جشنواره گرفت عموما به عنوان فیلمی سیاهنمایانه تفسیر شد اما در واقع یک اثر انتقادی تلخ بود. فیلمی که نشان میداد عقوبت کار گناهکاران و جنایتکاران همیشه هم عادلانه نیست و مجرمین کوچک سخت مجازات میشوند در حالی که جنایتکاران اصلی آزادانه در شهر جولان میدهند.
سکانس پایانی فیلم که در آن کشتی بزرگی بدون هیچ مشکلی دختران را به کشورهای عربی همسایه قاچاق میکند، در کنار دستگیری فردی تنها به دلیل دزدیدن سیم خاردار، نمادین و بسیار تاثیرگذار است. بیشتر فیلم در سیستان و بلوچستان جلوی دوربین رفته و پاکستان هم یکی از لوکیشنهایی است که در فیلم حضوری دراماتیک دارد.
سال ساخت: ۱۳۷۰
کارگردان: عباس کیارستمی
بازیگران: فرهاد خردمند، پویا پایور، حسین رضایی
خلاصه داستان:
سه روز پس از زلزله ویرانگر خردادماه 1369 در استان گیلان، پدر و پسری برای اطلاع از سلامت احمد و بابک احمدپور، بازیگران فیلم خانه دوست کجاست؟ ساخته عباس کیارستمی، که ساکن روستاهای رودبار هستند، به منطقه زلزله زده می روند. راه بندان جاده اصلی آن دو را ناگزیر می سازد از راه های فرعی به روستاهای ویران شده بروند و از هر رهگذری سراغ احمدپورها را بگیرند. در هر خرابه ای تلاش برای ادامه زندگی و سازندگی وجود دارد، چنان که گویی مصیبتی نازل نشده است.
فیلمی از یک مجموعه سهگانه که در روستاهای گیلان میگذرد. اگر «خانه دوست کجاست» را دیدهاید، «زندگی و دیگر هیچ» فیلمی مانوس و آشنا به نظرتان خواهد رسید. فیلمی که قرابت معنایی و مضمونی جالبی با اثر پیشین کیارستمی پیدا میکند تا بهانهای باشد برای نمایش مستندگونه بحرانها و اتفاقات نابهنگام و لحظات تلخ بعد از زلزله رودبار.
کیارستمی با داستانی ساده، بهترین بهانه را پیدا میکند تا به دل فاجعه بزند، درست در لحظات اول بعد از وقوع زلزله و بدون هیچ آمادگی قبلی.
همین مسئله «زندگی و دیگر هیچ » را تبدیل به فیلمی پر از آن و «در لحظه» میکند، بهترین و همدلیبرانگیزترین فیلمی که درباه زلزله رودبار ساخته شده است.
سال ساخت: ۱۳۷۰
کارگردان: علی حاتمی
بازیگران: فرامرز صدیقی، امین تارخ، اکبر عبدی، محمدعلی کشاورز و لیلا خاتمی
خلاصه داستان:
در زمان سلطنت احمد شاه، تاجری فرنگی به بهانه رونق فرهنگ و هنر قصد دارد با پرکردن چند صفحه از چند موسیقی دان ایرانی، ردیف های اصیل ایرانی را که در حال فراموشی است، از گزند گذر زمان محفوظ نگه دارد. به همین منظور از آقاحسین دلنواز خواسته می شود که جمعی از بهترین نوازندگان را برگزیند. این قصد و برنامه سفر به فرنگ با مشکلاتی مواجه می شود. اما استاد دلنواز خود تصمیم می گیرد این برنامه را عملی کند. در فرنگ صدای دلنشین اهرخان خواننده گروه، هنگام تمرین، موجب شفای لیلا برادرزاده سفیر عثمانی می شود که در مجاورت باغ پانسیون گروه زندگی می کند. هوای سرد و موذی فرنگ طاهرخان را که جسماً آدم ضعیفی است، دچار ذات الریه می کند. آنها پس از اتمام کارهای ضبط صفحه، دچار مشکلات مالی شده مجبور می شوند برای جبران، کنسرتی برپا کنند. طاهر بیمار تمام جانش را در آوایش می نهد...
یکی از بهترین و بهیادماندنیترین فیلمهای علی حاتمی فقید که بخش عمده آن در پاریس میگذرد و شرح حالی بر ضبط اولین صفحات موسیقی ایرانی است و البته یک عشق ناگهانی و جانکاه. «دلشدگان» یکی از دلیترین و در عینحال نمادینترین فیلمهای حاتمی هم هست، خصوصا در نمایش بعد عاشقانه خود و دختری که از دل یک تابلو نقاشی بیرون میآید و با آن آوای فرانسوی دلنشین دل قهرمان فیلم را در مینوردد.
علی حاتمی همواره کارگردانی احساساتی بوده است اما در «دلشدگان» کار عواطف و احساسات به جایی میرسد که قهرمان فیلم یعنی استاد آواز، که در سیر داستان متحمل سختیها و ناملایمات بسیاری شده، در انتها در همان سرزمین غریب، غریبانه سل میگیرد و میمیرد تا یکی از دردناکترین شکستها را در سینمای حاتمی بر پرده ثبت کند. درحالی که معجزه موسیقی، شفابخش بوده است. باقی اعضای گروه هم سرنوشتشان تلخ و نامنتظر است.
این فیلم روایتی است از یک شکست مثالی و تراژیک. احساسی که در نهایت از نگاه نوستالژیک حاتمی فقید به موسیقی سنتی و مناسبات زیست قاجاری برمیگردد.
سال ساخت: ۱۳۷۲
کارگردان: ابراهیم حاتمی کیا
بازیگران: آتیلا پسیانی، زلاتا پلشکوا، باربارا بوبولوا
خلاصه داستان:
هادی به منظور انجام تحقیقات خود جهت فیلمسازی روانه کرواسی می شود. عزیز دوست هادی در جریان مسافرت او به کرواسی با در اختیار قرار دادن یک نوار کاست، یک قطعه عکس، و یک نیمه پلاک از وی برای یافتن دختری بنام فاطمه کمک می گیرد هادی بوسیله آشنایی با زنی بنام حنیفه که آشنا به زبان فارسی است به جستجوی فاطمه می پردازند.
هرچند ابراهیم حاتمی کیا از آن کارگردانانی است که هر فیلمش سر و صدای زیادی می کند و تبلیغات گسترده ای دارد، اما «خاکستر سبز» را میتوان محجور ترین و کمتر دیده شده ترین فیلم کارنامه او دانست، خصوصا در میان نسل جدیدتر. مثلا یک دهه هفتادی احتمال خیلی زیاد «آژانس شیشه ای» یا «ارتفاع پست» را دیده است اما بعید است حتی نام «خاکستر سبز» را شنیده باشد. مگر اینکه به موضوع نسل کشی مسلمانان در بوسنی علاقمند باشد.
این موضوع «خاکستر سبز» با بازی آتیلا پسیانی جوان است که به عنوان یک عکاس عازم سرزمین جنگ زده حوزه بالکان می شود تا گمشدهای را بیابد. او در پی پیدا کردن فاطمه دختری که دوست او ازش خواسته پیدایش کند، تا جبهه و میدان جنگ میرود و در این مسیر فیلمساز، جنایات جنگی و ظلمی که بر مسلمانان بوسنی رفته است را به تصویر میکشد.
فیلمی محزون و البته با فاز روایی و فرمی که با دیگر آثار حاتمی کیا متفاوت است.
سال ساخت: ۱۳۷۲
کارگردان: عباس کیارستمی
بازیگران: محمد علی کشاورز و فرهاد خردمند
خلاصه داستان:
کارگر جوانی که در روستایی در اطراف رودبار زندگی می کند به دختری علاقه داشته و از او خواستگاری کرده است. خانواده ی دختر به این دلیل که کارگر جوان، خانه و کاشانه ای از خود ندارد و خود دختر به این علت که جوان سواد ندارد با این ازدواج مخالفت کرده اند. کارگر جوان، که سال ها به کار ساختن خانه برای روستائیان مشغول بوده دل شکسته کارش را رها کرده است. با وقوع زلزله ی رودبار کلیه ی خانه ها ویران می شود و والدین دختر در این حادثه زیر آوار می مانند.
سومین فیلم از سهگانه کیارستمی در شمال کشور و روستاهای گیلان که فیلم اولش «خانه دوست کجاست» است و فیلم دوم همانطور که گفتیم «زندگی و دیگر هیچ » که رابطه فرامتنی با فیلم اول برقرار میکند.
فیلم سوم با مضمونی متفاوت اما کماکان در روستاهای گیلان ساخته شده است و باز با در نظر داشتن زلزله رودبار در پسزمینه رابطه مضمونی با فیلم «زندگی و دیگر هیچ» برقرار میکند.
فیلم سوم سهگانه کیارستمی یک صحنه آغازین بسیار ویژه، خاص و متفاوت دارد که تارانتینو بارها درباره آن حرف زده و گفته علاقه خاصی به اوپنینگ «زیر درختان زیتون» دارد. صحنهای که محمدعلی کشاورز رو به دوربین میکند و با تماشاگر حرف میزند.
سال ساخت: ۱۳۷۳
کارگردان: داوود میرباقری
بازیگران: اکبر عبدی، داریوش ارجمند، مهدی فتحی
خلاصه داستان:
عباس خاکپور بعد از چند حرکت شکست خورده برای گرفتن ویزای آمریکا، به پیشنهاد یک دلال ایرانی تغییر چهره داده و به ظاهر یک زن درمی آید...
از سوی دیگر زنی است که در ترکیه زندگی میکند و در هتل محل اقامتش کار میکند و نمیتواند به ایران بازگردد. عباس تصمیم میگیرد با پوشیدن لباس مبدل و به بهانه ازدواج با یک مرد آمریکایی ویزای آمریکا را بگیرد، اما رفته رفته با دیدن دنیا دلبسته او میشود و تصمیم میگیرد به ظاهر سابق خود برگردد و بالطبع فکر سفر به آمریکا را از سر خود بیرون میکند تا در نهایت با دنیا به ایران برگردد.
فیلمی با مضمون مهاجرت که داستانش عمدتا در ترکیه میگذرد. اکران فیلم حواشی زیادی را برانگیخت. به بهانه اکران و نمایش فیلم آدمبرفی به سینما آفریقا حمله شد و در این جریان خانم بارداری که برای تماشای فیلم آمده بود دچار سقط جنین شد.
همه این هیاهوها نه به خاطر سوژه فیلم که فقط به دلیل مردی بود که لباس زنانه میپوشید و اکبر عبدی نقشاش را بازی میکرد. هنوز تب مهاجرت داغ نشده بود اما انگار میرباقری چنین روزهایی را پیشبینی میکرد که سوژه فیلمش درباره مهاجرت بود.
سال ساخت: ۱۳۷۳
کارگردان: داریوش مهرجویی
بازیگران: نیکی کریمی و علی مصفا و خسرو شکیبایی
خلاصه داستان:
«پری» دانشجوی ممتاز ادبیات و تئاتر که از همه مزایای زندگی یک دختر جوان برخوردار است با خواندن کتاب سبز کوچکی دچار تحولات فکری و حسی می شود. کتاب سرگذشت سیر و سلوک عارف گمنامی در قرن پنجم هجری است. پری پس از خواندن کتاب با آن که خواهان مراتب معنوی بالاتری است از زندگی معمولی دل کنده شده و در وادی دردناک «طلب» سرگردان می شود. کتاب به برادر بزرگش، «اسد» تعلق دارد. «اسد» چندی پیش در حادثه آتش سوزی کلبه اش در گذشته است.
فیلم با بیرون زدن «پری» و برادرش از پایتخت، داستان خود را شروع میکند. آنها به خانه پدری برمیگردند و این درحالی است که پری مجنون و شیدا شده.
پری که درواقع اقتباسی است از شخصیت زویی در رمان «فرنی و زویی» دی جی سلینجر، یک کاراکتر ماندگار است. همانطور که اگر سلینجرباز باشید، هرگز زویی و عادات خاصش را فراموش نمیکنید، پری فیلم «پری» هم فراموش نشدنی است.
دختری که بهواسطه پیدا کردن یک کتاب معنوی و خاص زندگیش دگرگون شده و به شکل جنونآمیزی به دنبال کشف حقیقت کتاب و بهواسطه آن روحیات برادر بزرگتر است که در آتش سوزی از دست رفته. پری آرام و قرار ندارد. نمیداند باید چه کند و چیزی از درون انگار او را مشت و لگد میکوبد و میخواهد بزند بیرون.
در اینجا بیرون زدن از تهران مدرن و نو در واقع بهشکل نمادینی معنای بیرون زدن از چارچوبهای منطقی و عقلانیت را در خود دارد. انگار که پری به عقلانیت خود پشت کند و مجنونوار در پی راز کتاب که بهنوعی راز مرگ برادرش در کلبهای چوبی وسط جنگل بوده است، برسد.
سال ساخت: ۱۳۷۳
کارگردان: رخشان بنی اعتماد
بازیگران: عزت الله انتظامی، فاطمه معتمدآریا، گلاب آدینه
خلاصه داستان:
«رسول رحمانی» مالک یک مزرعه گوجهفرنگی است و کارخانهای هم در کنار آن دارد. او که چند سال پیش همسرش را از دست داده است، تنها زندگی میکند. «نوبر کردانی» زنی است که سرپرستی خانوادهاش را به عهده دارد و ناچار است کار کند. او به همراه چند زن دیگر برای کار در مزرعه انتخاب میشود و...
بنیاعتماد فیلمسازی است که گویی جهان فیلمش را پیش از اینکه جلوی دوربین بیاورد، یک دور با قلم و کاغذ، خلق میکند و سپس به آن تصویر میبخشد. نکته قلم رخشان بنیاعتماد صمیمیت و لطافتی است که حتی در تلخ ترین و سختترین لحظات فیلم هم جایی در بک گراند سوسو میکشند و محصول یک روحیه زنانه است.
در «روسری آبی» دقیقا همین لطافت و ظرافتی که در پرداخت رابطه رییس کارخانه و خانم نوبر کردانی، از نگاهها و سکوتها گرفته تا سبک دیالوگگویی پر از حجب و حیایشان، وجود دارد، فیلم را این چنین گیرا و پر از احساس میکند.
به هرحال مختصات شخصیت پردازیها ایجاب میکنند که فیلم در یک شهرستان بگذرد نه تهرانی که در آن سالها دیگر مدرن شده و شکل روابط میان آدمهایش تغییر کرده و فضایش بازتر از پیش است.
داستانهای جزیره (اپیزود اول، دختردایی گمشده)
سال ساخت: ۱۳۷۷
کارگردان: داریوش مهرجویی
بازیگران: خسرو شکیبایی، علی مصفا، نگار فروزنده
خلاصه داستان:
دختر دایی به دریا می رود و گم می شود، اما مدتی بعد، پروازکنان با دو بال سفید در میان ابرها برمی گردد. پسر عمه (علی) که بازیگر است و برای بازی در فیلمی در جزیره کیش است، بازگشت دختر دایی را باور می کند و حتی با او در آسمان پرواز می کند. گروه نگران می شود ولی علی صحیح و سالم بازمی گردد.
یک فیلم سه اپیزودی که هر اپیزدش را یک نفر کارگردانی کرده و در میان سه اپیزود، فاز بومی که مهرجویی توانسته به تصویر بکشد از همه خاصتر و جالب توجهتر است. یک فیلم در فیلم که داستان یک گروه فیلمسازی در جنوب را تعریف میکند که درگیر اتفاقاتی عجیب میشوند.
گروهی از سینماگران به جزیرهی کیش رفتهاند تا فیلمی بسازند بر اساس یک ترانهی عامیانهی جنوبی. داستان فیلم به این قرار است: «دختر دایی به دریا میرود و گم میشود، اما مدتی بعد، پروازکنان با دو بال سفید در میان ابرها برمی گردد...»
با آغاز فیلمبرداری، شرایط از نوع معمول خود خارج میشود. کارگردان مدام به بازیگر فیلم تأکید میکند که «نذار زردیِ غروب تو چشمات بیفته.»، تصویری چندبعدی از دختردایی بر آسمان ظاهر میشود، دیوها و موجوداتی جادویی در صحنه حضور دارند، بازیگر مرد فیلم دوربینی از دوربینفروشی بومی میخرد که زیر آب فیلمبرداری میکند و در هنگام فیلمبرداری صحنهای، با قرار گرفتن در برابر نور غروب به کما میرود و میمیرد. فیلمی که با داستان فانتزیاش برای آن سالها بسیار عجیب و غریب به نظر میرسید.
سال ساخت: ۱۳۷۸
کارگردان: بهمن قبادی
بازیگران: ایوب احمدی، روژین یونسی، آمنه اختیاردینی
خلاصه داستان:
ایوب، که در میان قاچاقچیان مرزی ایران و عراق، در روستایی نزدیک مرز عراق زندگی می کند، با مرگ پدر، مجبور به مراقبت و نگهداری از سه خواهر و برادر بیمارش «مادی» است. پزشک روستا به ایوب می گوید که دیگر هیچ دارویی نمی تواند مادی را درمان کند و اگر عمل جراحی نشود تا سه یا چهار هفته دیگر می میرد. ایوب برای به دست آوردن هزینه عمل جراحی تلاش بیشتری خواهد کرد...
«زمانی برای مستی اسبها» اولین فیلم بلند سینمایی بهمن قبادی است که در سال ۱۳۷۸ در یک روستای مرزی ایران و عراق و با بازی بازیگران غیر حرفهای ساخته شد.
این فیلم برنده ی دوربین طلایی جشنواره بینالمللی فیلم کن در سال ٢٠٠٠ شد. قبادی در فیلمهای بعدی خود باز هم به سراغ کردهای مرزنشین رفت و سعی کرد صدای آنان و رنجی که برشان میرود، باشد.
«زمانی برای مستی اسبها» هم داستانش را مختص جغرافیای فیلم جلو میبرد و هم در شکل بصری فیلم و تصویر نهایی که جلو چشمان تماشاگر میچیند، از جغرافیای کردستان و کوههای سربه فلک کشیدهاش شدیدا بهره میگیرد.
اخبار مرتبط:
نگاهی به فیلم های دهه نود؛ خارج از خیابان های شلوغ پایتخت
نگاهی به فیلم های دهه هشتاد؛ خارج از خیابان های شلوغ پایتخت