فیلم های ایرانی که در 1402، ده ساله می شوند
اختصاصی سلام سینما - انگار که سرعت زمان بیشتر از قبل شده باشد. اتفاقات اطرافمان آنقدر در یک سیر درهمپیچیده و شتابزده به وقوع میپیوندد که دههها با سرعت برق و باد میگذرند. ده سال که قدیمترها خودش یکعمر بود، حالا چنان به سر میرسد که شگفتزده میشویم. نکتهٔ این لیست هم همین است. با دیدن اسم بعضی فیلمها متعجب خواهید شد و از خودتان میپرسید واقعاً ده سال گذشت؟
بهترین فیلم های عاشقانه بهروز وثوقی
در این یادداشت هشت فیلمی که حالا در سال جدید وارد دهسالگی خود شدهاند را معرفی کردهایم. فیلمهایی که بعضیهایشان اصلاً انتظار نمیرفت ماندگار و خاطرهانگیز شوند و بعضی دیگری که باور نمیکنیم بهراستی ده سال تمام از ساختشان میگذرد.
برف روی کاجها
پیمان معادی با «برف روی کاجها» وارد دنیای کارگردانی شد و در اولین فیلم سینمایی بلند خود دست روی داستانی زنانه و درامی درونگرایانه گذاشت. «برف روی کاجها» یک فیلم روشنفکرانه است که در آن زنی از دل روزمرگیهای زیستش با یک موقعیت نامنتظر دررابطهبا زندگی زناشویی خود مواجه میشود و باید در برابر آن قوی باشد و بهجای قضاوت و ناامیدی با منطق و گفتمان برای ادامه زندگیاش تصمیم بگیرد.
«برف روی کاجها» را میتوان اولین فیلم مهمی دانست که مهناز افشار بعد از تغییر رویهاش در سینما و جداشدن از سینمای تجاری بازی کرد. او در «برف روی کاجها» نقش معلم پیانویی را ایفا میکند که در جریان کلاسهایش متوجه میشود، همسرش به او خیانت میکند. فیلمی که هرچند مورد ستایش قرار نگرفت، اما در همان سالها نوید ظهور کارگردان خوشآتیهای را به سینمای ایران داد.
گذشته
اصغر فرهادی در سال ۱۳۹۲ با فیلم «گذشته» در بخش مسابقه جشنواره کن حضور داشت، فیلمی که جایزه بهترین بازیگر زن برای برنیس بژو و جایزه کلیسای جهانی را دریافت کرد.
«گذشته» داستان مردی ایرانی است که در پی اختلاف با همسرش او را در فرانسه تنها گذاشته و به ایران میرود؛ ولی زمانی که از این سفر باز میگردد، همسر و دو دخترش را در حالی مییابد که با مرد غریبهای که بهتازگی با همسرش آشنا شده است، زندگی میکنند.
در این فیلم هم مانند آثار دیگر کارگردان، پیچیدهترین سویه مضمونی حق «قضاوتی» است که فرهادی به تماشاگران میدهد؛ اما در تمام مسیر فیلم سعی میکند او را بابتش به صلابه بکشد. ویژگی که ارتباط تنگاتنگی با تم موردعلاقه فرهادی یعنی دروغ پیدا میکند. قضاوت تماشاگر در همه فیلمهای فرهادی جایگاه ویژهای دارد و نقطه اتصال ابعاد مختلف دراماتیک فیلمهاست.
سکانس پایانی «گذشته» یک سکانس تمثیلی از سینمای اصغر فرهادی است. «قطره اشکی که از چشمان زن در کما رفته پایین میریزد؛ یعنی او همه چیز را فهمیده و زنده است یا خواهد مرد؟» این سؤالی است که ذهن تماشاگر را تا مدتها بعد از تماشای فیلم درگیر میکند. فرهادی نه فقط برای اینکه درامش را به سرانجام نرساند که برای اینکه ذهن تماشاگر را در فیلم نگه دارد و او را مجبور کند درباره سرنوشت هر فیلم تأمل کند، چنین پایانهای باز سؤالبرانگیزی طراحی میکند.
آسمان زرد کمعمق
«آسمان زرد کمعمق» یک کاراکتر زن بسیار ویژه دارد: دختری زیبا و ظریف و شکننده که بهواسطه تصادفی که با خانوادهاش در جاده کرده و اعضای خانواده را ازدستداده و بهنوعی هم خودش را مقصر اصلی آن فاجعه تصادف و مرگ خانوادهاش میداند، دچار مشکلات روحی و روانی جدی است.
غزل را میتوان جذابترین کاراکتری دانست که بهرام توکلی تا به اینجا در فیلمهای خود خلق کرده است: زنی که در آینه به خودش و شکم برآمده و پاره تنش که در داخل شکم او تکانتکان میخورد نگاه میکند و مدام یک جمله در سرش تکرار میشود؛ نابودشدن در اوج زیبایی... نابودشدن در اوج زیبایی... و خب چه چیزی زیباتر از تصویر زنی زیبارو و آبستن که به فرزندش در داخل شکمش جان میدهد و البته در همان لحظه هم در فکر گرفتن جانش است...
«نابودی در اوج زیبایی، قانون طبیعت است.» این جمله اساس فیلمی تلخ از بهرام توکلی است که در آن با زنی شکننده روبهروییم که در برابر مصائب زندگی و تنهاییاش نه شبیه به همهٔ آدمها که بسیار دیوانهوار تصمیم میگیرد.
تنهای تنهای تنها
یک فیلم گرم و صمیمانه از کارگردان بوشهری سینمای ایران، احسان عبدیپور. «تنهای تنهای تنها» نه فقط در جشنواره کودک و نوجوان که در جشنواره فجر هم بسیار موردتوجه قرار گرفت. فیلمی با موضوعی خلاقانه و بدیع و تازه که نمونهاش کمتر در سینمای ایران دیده شده.
این فیلم داستان پسربچهای است که در شهرکهایی که محل زندگی مهندسان غربی نیروگاه اتمی بوشهر است ماهی میفروشد و در آنجا با یک پسربچه روس دوست میشود. هرچند آنها زبان هم را نمیفهمند؛ اما بدل به دوستان نزدیک هم میشوند. تا اینکه تحریمها علیه ایران اعمال میشود و این به معنی آن است که رفیق روس پسرک باید ایران را ترک کند. اتفاقی که پسرک میخواهد جلوی آن را بگیرد و به همین خاطر راهی سازمان ملل میشود تا پیام صلح ایرانیان را به رئیسجمهورهای جهان برساند و همچنین از حقوق کشورش دفاع کند!
قهرمان کودک این فیلم یکی از جالبترین شخصیتهای کودکی است که در سالهای بعد از انقلاب خلق شده. نکتهاش هم در این است که همان قدر که کودکی در شخصیت خود دارد، منش بالغانه هم دارد و در عین اینکه خیلی زود وارد مناسبات زندگی بزرگترها شده و از نوجوانی گذر کرده، اما کودکانگی و صداقت کودکانهاش را از دست نداده. لهجه شیرین و دلنشین جنوبی در ترکیب با دیالوگنویسی خوب احسان عبدیپور، لحظاتی بامزه خلق میکنند که تماشاگر را به پسربچه نزدیکتر میکند.
جیببر خیابان جنوبی
«جیببر خیابان جنوبی» دومین فیلم سیاوش اسعدی بعد از «حوالی اتوبان» بود. بعد از تجربه موفق «حوالی اتوبان» که البته نمایشش محدود بود؛ اما با استقبال ویژه منتقدان همراه شد، او به سراغ اقتباس از یکی از فیلمهای کلاسیک محبوبش رفت. او که اساساً یک فیلمساز کلاسیک باز است (علاقهاش به سینمای کلاسیک، موتیفهای داستانیاش و حتی فرم این آثار در فیلمها و صحبتهای او مشهود هستند.) دست روی یکی از ویژهترین فیلمهای ساموئل فولر با همین نام «جیببر خیابان جنوبی» گذاشت. فیلمی که هم بسیار جذاب و هیجانانگیز است و همداستانش بهگونهای است که بهراحتی میتوان آن را با شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه امروز ایران همخوان و آداپته کرد.
داستان فیلم درباره آشنایی یک جیببر با دختری است که به او جیببری را یاد میدهد و قرار است باهم کار، زندگی و عاشقانگی کنند؛ اما همیشه سرقتها مطابق پیشبینی آنها جلو نمیرود... اقتباس اسعدی از فولر در جز به جز و صحنه به صحنه فیلم حاضر است و نمود عینی مییابد. شباهتها در داستان (بدون پسوپیش کردن نقاط دراماتیک) و در پردازش فرم (در بسیاری از سکانسها حتی جای دوربین و مدل دکوپاژی هم تغییر نمیکند و به اثر اصلی وفادار باقی میماند.) نشان از این دارد که فیلم اسعدی در عین اینکه کاملاً شخصی ساخته شده و به رابطه خاص فیلمساز با فیلم منبع الهام مرتبط میشود، حکم یک ادای دین جانانه به کارگردان بزرگ ساموئل فولر و این نوآر کلاسیکش را هم دارد.
قاعده تصادف
«قاعده تصادف» به روابط بین جوانان با همدیگر و والدینشان میپردازد و درباره پشتصحنه تئاتر و تمرینهای یک گروه برای به صحنه بردن نمایش است. «قاعده تصادف» از جمله اولین فیلمهایی است که به شکل زیست جوانان دهه هفتادی در این شکل نوین و مدرنش پرداخته بود.
بهنام بهزادی با رفتن سراغ بچههای هنری دهه هفتاد، جنبههایی از زندگی مدرن دهه هفتادیها و روابطشان با یکدیگر را به نمایش میگذاشت که پیشازاین کمتر تصویری از آن در سینمای ایران ثبت شده بود. شخصیت دختر با بازی ندا جبرئیلی یک کاراکتر عصیانگر است که شکل مطلوب و کار موردعلاقهاش را به خانواده و استبداد پدر ترجیح میدهد و تا آخر خط هم پای تصمیمش میایستد و به همین واسطه کارگردان دست روی بزرگترین معضل زندگی دهه هفتادیها در جامعه در حال گذر ایران بهسوی مدرنیته میگذارد: اختلاف میان نسلها و تفکرات پدران و دخترها.
خسته نباشید
«خسته نباشید» یک کمدی ماجراجویانه است که بار کمدی خود را از اختلافات فرهنگی و زبانی میگیرد و به دام لودگی نمیافتد. این فیلم درباره زوجی آمریکایی است که بعد از مرگ پسرشان به ایران میآیند، چون زن ایرانی آمریکایی است. زنی عبوس که همسرش را مقصر مرگ پسر خود میداند و با او بسیار سرسنگین است. مرد؛ اما بسیار رها است و خودش را به جریان حوادث میسپارد و همین روحیه ماجراجو و سرزندهاش بیش از هر چیز زن را عصبانی میکند.
آنها به اصرار مرد میخواهند به دل کویر بروند و کلوتهای شهداد را ببینند. اما در میانه مسیر راه را گم میکنند و سر از روستایی کویری درمیآورند و در فرهنگ روستایی ایرانی غوطهور میشوند. یکی از بهترین سکانسهای این فیلم حال خوب کن وقتی است که مرد با یک مقنی، یک پیرمرد بامزه و دوستداشتنی و پرحرف سفری را در درون قناتهای بیابانی آغاز میکند. آنها بدون اینکه زبان هم را بفهمند با هم ارتباط برقرار میکنند و این صحنههای خیلی خندهداری را نتیجه میدهد. این بخش فیلم، بیاغراق خندهدارترین و بهترین قسمت فیلم است.
کلاس هنرپیشگی
علیرضا داودنژاد به ساختن فیلمهای ارزان و خانوادگی شهرت دارد. «کلاس هنرپیشگی» او که مادرش احترام از سادات حبیبیان و کبری حسنزاده در آن نقشآفرینی میکنند و دو پیرزن دوستداشتنی داستان هستند، درباره خانوادهای است که گرانشدن سکه و ارثومیراث، تبدیل به مهمترین دغدغه زندگیشان شده است و صمیمیت و احترام به یکدیگر را از خاطر بردهاند.
او در این فیلم هم با خانواده خود همکاری میکند و داستان زندگی اعضای مختلف خانواده، درهمپیچیدگی روابط محبتآمیز و کینهتوزانهشان با یکدیگر و اشکها و لبخندها را در لوای کلاس هنرپیشگی که برای آنها ترتیب میدهد، به تصویر میکشد.
برخلاف عموم فیلمهایی که به سینما ارجاع مستقیم میدهند و قصد دارند جهان واقعی درون فیلم را در ساحت یک فیلم دیگر به تصویر بکشند، «کلاس هنرپیشگی» روند برعکسی طی میکند و سعی در نزدیک و نزدیکتر کردن جهان فیلم به دنیا واقعگرایانه بیرون دارد. احترامالسادات حبیبیان که در بسیاری از آثار پسرش بازی کرده، در «کلاس هنرپیشگی» یکی از بهترین شخصیتهای پرداخت شده توسط داوودنژاد و یکی از بهترینهای خودش را به معرض نمایش میگذارد.
هیس!دخترها فریاد نمی زنند
«هیس!دخترها فریاد نمی زنند» در میان فیلمهای درخشنده در دهه نود، مهمترین آنان است. فیلمی که درباره تجاوز به کودکان بود و در لفافه قصد انتقاد به قانون اساسی کشور در مواجهه با قتل غیرعمد را نیز داشت. این فیلم بسیار دیده شد و هم در جشنواره فیلم فجر سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را از آن خود کرد و هم درخشنده را وا داشت تا به ساخت سری دوم آن تحت عنوان «هیس پسرها گریه نمیکنند» فکر کند.
پوران درخشنده در فیلم خود از عناصری استفاده میکند که قهرمانش همدلیبرانگیزتر شود و تماشاگر هر لحظه حق را بیشتر به او بدهد و او را یک قربانی نه یک مجرم یا قاتل، بهجا بیاورد. یکی از اصلیترین و هوشمندانهترین جنبههای سمپاتیکی که طراحی میکند، وقوع حوادث در روز عروسی دختر با بازی طناز طباطبایی است. او وقتی مجبور میشود در دفاع از دختربچه، مرد را به قتل برساند که لباس سفید عروسی به تن دارد و همه قرار است تا چند ساعت دیگر برایش آرزوی سفیدبختی و زندگی خوش کنند.
بازی طناز طباطبایی در نقش یک قاتل/ قربانی قابل قبول است. سردرگمی و جنون لحظهای در اجرایش به چشم میخورد و استیصالش در دادگاه دل هر تماشاگری را بهدرد میآورد. ضمن اینکه درخشنده سعی میکند پا را فراتر بگذرد و جنبههای اجتماعی که منجر به قربانی شدن دختر میشوند را هم به نمایش بگذارد مانند سکوت دیگران در مقابل چنین فاجعه تلخی به خاطر حفظ آبرو. این شخصیت بسیار مورد توجه تماشاگران قرار گرفت و خصوصا در جشنواره فجر دل بسیاری از تماشاگران را برد. هرچند در مقایسه با نمونههای مشابهش زیادی ملودراماتیک است و پرداخت سطحیتری دارد.
حوض نقاشی
فیلم «حوض نقاشی» داستان رضا(شهاب حسینی) و مریم(نگار جواهریان)، دو معلول ذهنی است که با یکدیگر ازدواج میکنند و صاحب یک پسر میشوند. خانواده 3 نفره آنها، روزهای خوشی را در زمان کودکی پسرشان سپری میکنند اما با بزرگتر شدن این پسر که معلولیت ذهنی ندارد، چالش خانواده آغاز میشود.
«حوض نقاشی» با تحسین زیادی مواجه شد و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران را در سی و یکمین جشنوارهی فیلم فجر دریافت کرد. نگار جواهریان برای بازی در این فیلم، نامزد جایزهی بهترین بازیگر زن از هفتمین جوایز سالیانهی آسیا پاسیفیک شد.