سلاخی در نیمه شب | گمانه زنی ها درباره قتل مبهم داریوش مهرجویی و همسرش
اختصاصی سلام سینما- از انتشار ویدئوی اخیر داریوش مهرجویی حالا فقید... مدت زیادی نگذشته... ویدئویی که بهصورت خانگی ضبط شده بود و مهرجویی در آن به عدم اجازه نمایش «لامینور»، با لحنی تند و گلایهآمیز اعتراض میکرد...« من معترضم... کی هستین شما؟...پشت پرده، مثل اشباح... میخوام بجنگم... بیاین بکشین منو، این سینهٔ من... بزنید... نابودم کنید... ولی من حقمو میخوام...»
هیچکس تصورش را نمیکرد که چند ماه بعد از اکران عمومی «لامینور» که مشکلاتش رفعورجوع شد، امروز را با خبری دردناک و بیشتر از آن موحش آغاز کنیم... بگذارید تعارفات را کنار بگذاریم، کارگردان بزرگ سینمای ایران در ساعات پایانی شب گذشته، همراه با همسرش، در خانهشان سلاخی شد و این یکی از ترسناکترین تصاویری است که این مدت در میان همهٔ تصاویر دردناک و موحشی که از جهان ثبت و ضبط میشود، بهمان رسید... هرچند که تصویرش را بهراستی ندیده باشیم...
خانه داریوش مهرجویی در شهرک مشکین دشت فردیس که خانهها همگی باغ ویلا هستند قرار دارد. باغی دو هزارمتری که بنایی ۲۰۰ متری در آن ساخته شده و سه اتاقخواب دارد. اهالی گفتهاند که به دلیل باغ ویلا بودن خانهها و امنیت بسیار عالی که این شهرک داشته هیچوقت در ورودی باغها بسته نبوده و همه اهالی در ورودی را باز میگذاشتهاند. شهرکی که محافظت میشده و نگهبان داشته. پشت خانهباغ داریوش مهرجویی یک زمین بایر است که به نظر میرسد عاملان قتل از آنجا وارد شدهاند. همچنین دو دوربین مداربسته در باغ مجاور وجود دارد که پلیس دوربینها را ضبط و برای تجزیهوتحلیل با خود برده است.
اما با خواندن خبر حتماً برای یکلحظه هم که شده آن میزانسن را در ذهنمان بازساختهایم... پیکر خونین و بیجانی که در یک ویلای خانوادگی، در حومهٔ شهر بر زمین افتاده و احتمالاً با آخرین نفسها و جانی که دارد، صدای بالارفتن قاتل از پلهها و رسیدن به همسرش را شنیده است... شاید حتی ضجهها و آخرین مقاومتهایش را. چرا که حالا میدانیم که اول داریوش مهرجویی با ضربهٔ چوبی در سرش، بیدفاع شده و بعد شاهرگش را بریدهاند... و بعد از او به سراغ همسرش رفتهاند.
« جسد وحیده محمدی فر در یکی از اتاقخوابها پیدا شده است. گلوی او هم بریده شده اما آثار برجایمانده روی بدن این زن نشان میدهد او با عاملان قتل درگیر شده و شکستگیهایی نیز روی دستوپای او وجود داشته است.»... بماند که این آخرین خبری است که منتشر شده اما در همان ساعات اولیه اتفاق، خبرگزاری صداوسیما از لفظ سربریدن در خبر خود استفاده کرد... سپس آن را حذف کرد و خبرگزاری ایسنا هم سربریدن را تکذیب کرد.
حسین فاضلی هریکندی رئیس کل دادگستری استان البرز هم اعلام کرد ضربات متعدد چاقو به گردن و سایر اعضای بدن باعث مرگ بوده است. او سربریدن را نه تأیید و نه تکذیب کرد؛ اما ضربات چاقو به گردن به نظر میرسد، عبارت لطیفتر همان سربریدن باشد...
همانطور که شاهد حلاج خبرنگار سایت جنایی که در محل حادثه حاضر شده و پرونده این مرگ مبهم را پیگیری میکند هم در گزارشش از بریدن گلو هر دو مقتول یاد کرده است. دختر داریوش مهرجویی شب گذشته سر کلاس آموزشی حضور داشت و از ساعت ۸ شب بهصورت پیامکی با پدرش در ارتباط بود. این پیامکها تا ساعت ۱۰ شب ادامه داشت. این دختر نوجوان به بازپرس گفته من از پدرم پرسیدم شام چی داریم که پدر گفت: آش دوغ داریم. یکی از فرضیات این خبرنگار حتی این است که وقتی دخترک رسیده، قاتل یا قاتلان هنوز در خانه بودهاند... دخترک از همان بیرون خانه متوجه وضعیت غیرعادی شده، آنقدر غیرعادی که جرئت نکرده وارد خانه شود تا یکی از بستگانش به محل جنایت برسد...
پلیس در گزارش اولیه خود درگیری بهخاطر سرقت را تا احتمال زیادی رد کرده است چرا که اشیا قیمتی بسیاری در خانه بودهاند که بهشان دستبرده نشده... آثاری از ورود اجباری و ضربه به در دیده نمیشود... آلت قتاله را هم قاتل با خود از محل برده...
گفته میشود ۴ مظنون در قتل داریوش مهرجویی بازداشت شده اما اعترافی نداشتهان که هیچکدامشان تبعه افغان نیستند. پلیس در حال تحقیق از آنهاست. همچنین سرنخهای دیگر نیز از سوی پلیس در حال رسیدگی است.سگهای ویژه کشف قتل رد زنیهایی را براساس رد خون مقتولین در مسیر فرار قاتلان پیدا کردهاند. بالغ بر ۴ هزار خط تلفن مورد رصد قرار گرفته است. پلیس همچنین کارگرانی را که در نزدیکی خانه داریوش مهرجویی بودند، مورد بازجویی قرار داده و آنها هیچ مورد مشکوکی دیده نشدهاند و زمان حادثه همگی در همان حوالی مشغول کار روزمره خود یا استراحت در چندمتری محل قتل بودهاند.
اما بیشترین ابهامها حول این فاجعهٔ دردناک به پستی برمیگردد که از وحیده محمدیفر مرحوم در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. تصویر این پست که البته به شکلی مشکوک تاریخ انتشار آن جدا شده است، در ابتدا بهعنوان پستی که شب قبل از حادثه نوشته شده، انتشار یافت.
کمی بعد پای مصاحبهای که روزنامه «اعتماد» با خانم محمدیفر در همین رابطه انجام داده بود به قضیه باز شد. مصاحبهای که به شکلی عجیب تنها چند روز قبل از وقوع قتل انجام شده بود. گویا خانم محمدیفر وقتی از طرف پلیس روحیهای برای پیگیری ماجرا نمیبیند، تصمیم میگیرد خبر را رسانهای کند. او ۱۸ مهرماه با روزنامه اعتماد مصاحبه میکند و اتفاق را شرح میدهد و اعتماد اعلام میکند که گزارش مفصل و کاملش را در روزهای آینده منتشر خواهد کرد.
به شکل عجیبی این مصاحبه دقیقاً امروز، فردای جنایت روی دکهها و پیشخوان مطبوعات به انتشار میرسد. ضمن اینکه پلیس هم از طرف دیگر اعلام میکند که گزارش و شکایتی مبنی بر سرقت از سوی این خانواده دریافت نکرده است.
اعتماد مینویسد: هفته گذشته، پانزدهم مهرماه همسر داريوش مهرجويي در صفحه اينستاگرام خود از تهديد شخصي ناشناس با چاقو و سرقت از خانهشان خبر داد. وحيده محمديفر در مورد شب حادثه به اعتماد ميگويد: «شب حادثه حدود ساعت ۸ درحالیکه خانه در آرامش كامل بود ناگهان متوجه سروصدای سگمان در حياط خانه شدم. سريع در ورودي آشپزخانه را قفل كردم. تا اينكه متوجه شدم مقابل در ورودي ساختمان يك نفر با چاقو به شيشههاي مات پنجره چسبيده است. هرچه از او خواستم خودش را معرفي كند هيچي نگفت. موبايلم نزديكم نبود، ولي سعي كردم سرعت عمل داشته باشم. با صداي بلند گفتم؛ الان به ۱۱۰ زنگ ميزنم. او هم در پاسخ به اين حرف من گفت خب زنگ بزن. ترسيده بودم تا گفتم الو ۱۱۰ سارق فرار كرد. وقتي او در جواب به من گفت خب زنگ بزن، متوجه شدم؛ لهجه ايراني ندارد. بعد از فرار سارق با نگهباني شهرك تماس گرفتم. آنها هم سريع خودشان را به حياط خانه ما رساندند و شروع به گشتن حياط و كوچههاي اطراف كردند، اما كسي را نديدند. البته مدتي پيش هم يكسري وسايل از جمله سنتور مربوط به فیلم سنتوری را از خانه ما سرقت كردند كه در حال حاضر وكيل همسرم پيگير كارهاي قانوني اين موضوع است.»
برخی از کاربران در شبکههای اجتماعی مدعی شدهاند که خانم محمدیفر از جمله حامیان کمپینی بوده که اخیراً برای اخراج مهاجران افغان به راه افتاده است. در همان پستی هم که بنا به گفته اعتماد ۱۵ مهر منتشر شده و باز هم عجیب اینکه خود خانم محمدیفر روز بعدش آن پست را احتمالاً بهخاطر متهم شدن به نژادپرستی پاک میکند، نوشته: «من همسر پیشکسوت بزرگ مملکت باید باز طرف یک بیگانه تهدید بشم با چاقو؟ بعد یسری مین نژادپرستی؟ کمپین تشکیل میدین؟ دامن شما را هم خواهد گرفت...» لحن این جمله میتواند تأییدیهای بر همراهی او با کمپین مقابله با اتباع غیرقانونی باشد؛ اما این بهتنهایی قابلاستناد نیست و در حد یک فرضیه باقی میماند.
مورد مبهم دیگری که به همین قضیه مربوط میشود این است که ابتدا اعلام شد پست خانم محمدیفر برای روز قبل از حادثه بوده است، بعد کمی تاریخش به عقب رفت. یعنی همان ۱۵ مهر که سه روز بعدش او با اعتماد مصاحبه میکند.
اما احسان رستگار، منتقدی که احتمالاً او را در برنامه سینمایی هفت دیدهاید و یکی از اولین کسانی بود که خبر تأیید نشده قتل را منتشر کرد، یک پست با عنوان اصلاحیه میگذارد و ادعا میکند که توییت خانم محمدیفر مربوط به ۲۸ فوریه یعنی بهمنماه ۱۴۰۱ بوده است. مربوط به هشت ماه پیش... خبری که میدانیم نادرست است. البته رستگار درباره توییت مقتول صحبت میکند و تصاویر وایرال شده پست اینستاگرامی هستند. این هم خودش نکته ای است. ازآنجاییکه پست از صفحه شخصی و خصوصی مقتول پاک شده، و تصاویر منتشر شده هم تاریخ انتشار ندارد، این تناقضات از جمله ابهامات اصلی این پرونده میشود. ابهاماتی که هنوز یک روز بعد از گذشت حادثه کماکان مورد سؤال و توجه هستند و باید منتظر ماند تا تحقیقات پلیس کاملتر شود.