مرور بهرام بیضایی | مرد همزمان دیروز و فردا
اختصاصی سلام سینما- بهرام بیضایی یکی از ماندگارترین نامهای فرهنگ و هنر این سرزمین است. فیلمسازی که هر فیلمش به ورقی از تاریخ سینمای ایران میماند. مردی از جنس قلم و تاریخ که آثار مطالعاتی و نمایشنامههایش هم به اندازهی کارگردانیاش روی صحنهی تئاتر و یا جلوی دوربین سینما، اثرگذار بودهاند.
فیلمسازی که بعد از مهاجرتش به آمریکا، جای خالیاش عمیقا در بطن فرهنگ به چشم آمد و البته هرگز یادمان نمیرود که روزی پشت تریبون گفت: «این جهان را چارهای جز فرهنگ نیست...»
در این یادداشت پنج شاهکار همیشهی بهرام بیضایی در عرصهی سینما را مرور کردیم.
ده کارگردان ایرانی که با فیلم اولشان شگفتی آفریدند | مسیر نو
غریبه و مه
بهرام بیضایی «غریبه و مه» را در مدت زمانی طولانی ساخت. فیلمی که پروسه ساختش نزدیک دو سال به طول انجامید و دچار مشکلات مالی شد اما در نهایت در سال ۱۳۵۳ به نمایش درآمد.
«غریبه و مه» یکی از فیلمهای مهم کارنامه بهرام بیضائی است و در شمار نمادپردازانهترین آثار او هم قرار میگیرد. سرتاسر فیلم پر از نمادپردازی است. از دریایی که قهرمان مرد آیت را به روستایی ناشناخته میآورد تا داسی که در قایقش حضور دارد تا لباس سیاهی که رعنا بر تن میکند. فیلمی در زمان خود اصلاً درست فهمیده نشد.
داستان این فیلم درباره مردی است که با حالی نزار در قایق افتاده و قایق به یک آبادی میرسد. او چیزی از گذشته به یاد نمیآورد و مدام نگران است که کسانی که از دست آنان فرار کرده، او را پیدا کنند. او در همین اثنا درگیر رابطهای با رعنا یکی از زنان روستا میشود که همسرش به دریا رفته و بازنگشته... خانواده شوهر رعنا جلوی آنها میایستند و...
جواد مجابی در زمان نمایش فیلم توصیف زیبا و جامعی درباره آن میکند: « به تعبیری ساده این قصه تمثیلی از زندگی است از ناشناخته آمدن، با اضطراب حیات سرکردن و به ناشناخته رهسپار شدن.»
باشو غریبه کوچک
«باشو غریبه کوچک» در سالهای جنگ ساخته شد؛ اما در آن سالها امکان اکران پیدا نکرد و تماشایش برای تماشاگران موکول شد به بعد از جنگ. فیلمی که با استقبال بسیاری روبهرو شد و هنوز هم تروتازه و بسیار جذاب به نظر میرسد.
بهرام بیضایی را میتوان یکی از کارگردانهای بزرگ ایران دانست که به ادبیات و تاریخ ایران مسلط است و به همین واسطه توانسته مادری را تصویر کند که گویی از دل تاریخ ایران بیرونآمده است؛ نایی جان با بازی درخشان سوسن تسلیمی. داستان فیلم درباره کودکی عراقی است که در بحبوحه جنگ سر از روستاهای شمال و خانهی ناییجان درمیآورد. زنی شمالی که پذیرای حضور غریبانه اوست و این مسئله برایش دردسرهایی را در روستا بهوجود میآورد.
سوسن تسلیمی در پی همکاری با بهرام بیضایی و بازی در فیلمهایی مانند «باشو، غریبه کوچک»، «شاید وقتی دیگر»، «مرگ یزدگرد» و «چریکه تارا» و همچنین به دلیل فیزیک خاص و چهره دلنشین و حیرتانگیز خود تبدیل به شمایلی خاص از زن در فیلمهای ایرانی میشود. در «باشو، غریبه کوچک» شخصیت ناییجان با بازی او دقیقاً همین شمایل را نمایندگی میکند. زنی مصمم و جدی و درعینحال دلرحم. بازی سوسن تسلیمی بیاغراق نقش ویژهای در ماندگاری نایی جان در سینمای ایران دارد. بهرام بیضایی بزرگ و سوسن تسلیمی تکرارنشدنی چهار فیلم سینمایی قابلتوجه را در کنار یکدیگر کار میکنند و آنان را بهمثابهی دستاوردهایی برای سینمای ایران بهجا میگذارند.
مشخصاً زنانگی برآمده از آیینها و کهنالگوها، زنانگی که نمودی از طبیعت است و مهری که حاوی همهسویههای توأمان
مهربانانه و خشن و اقتدارگرا است، همان نکتهای است که در فیلمنامههای بیضایی خلق میشود و سوسن تسلیمی به بهترین نحو
آن را تجسم میبخشد. حضور سوسن تسلیمی از نکات بارز فیلمهای بیضایی است. در «چریکه تارا» زنی درخشنده است که همه
مردان داستان به او عشق میورزند. تجربه «مرگ یزدگرد» به یک مورد خاص میماند: تصویری توأمان از زنی شکننده،
آسیبپذیر و مطیع و درعینحال زنی شجاع که علیه همه اینها میشورد و برای اعاده حقش تلاش میکند و در «باشو غریبه
کوچک» یکی از تماموکمالترین مادران سینمای ایران را میسازد.
مسافران
حتما این دیالوگ ویژه را به یاد دارید و یا تصویر اوپنینگ درخشان «مسافران» جلوی چشمتان است. وقتی که هما روستا در لنز دوربین خیره میشود و در لوای مهتاب روبه دوربین به همهمان میگوید: «ما میریم تهران. براي عروسي خواهر کوچکترم. ما به تهران نميرسيم. ما همگي ميميريم!» شروعی تکاندهنده که هنوز هم هر تماشاگری را میخکوب میکند. به راستی «مسافران» یکی از متفاوتترین فیلم های ایرانی است که تاکنون ساخته شده و البته یکی از خوشبینانهترین فیلمهای کارنامه خود بیضایی است... خوشبینیای که نوید آیندهی روشنی را می داد که البته هرگز نیامد و نگاه امیدوارانه بیضایی در این فیلم هم دیگر تکرار نشد.
مهتاب، خواهر ماهرخ به همراه شوهر و دو فرزندش از شمال بهطرف تهران حرکت میکند تا آینه موروثی نوعروس خانواده را به مراسم ازدواج خواهرش برساند. در راهزنی روستایی با آنها همسفر میشود، اما همگی در تصادف با یک نفتکش جان میدهند. خبر به خانواده میرسد و عروسی به ماتم تبدیل میشود. گزارشهای پلیس اگرچه صحت تصادف و کشتهشدن مسافران را نشان میدهد، اثری از آینه موروثی پیدا نمیشود.
رگبار
«رگبار» اولین فیلم بلند بهرام بیضائی است. فیلمی که هرچند فیلم اول است؛ اما بسیار پختهتر از این حرفهاست و گویی یک متفکر باتجربه پشت دوربین آن ایستاده است. بهرام بیضائی با همان فیلم اول خود نشان داد به دنبال جریان متفاوتی از فیلمسازی است. او فضایی میان تئاتر و سینما را به نمایش میگذاشت و درعینحال فیلمهایش نمادگرایانه بود. فیلمهایی که هم اسطورهای بودند، هم ملی، هم عامهپسند و هم فاخر.
این فیلم فرهنگ را به یک داستان عاشقانه گره میزند و در همین میان فضایی انتقادی را ترسیم میکند. فیلم درباره معلم جوانی است که به مدرسهای در جنوب شهر منتقل میشود و خیلی زود به خواهر یکی از دانشآموزانش دل میبندد. نام دختر آتیه است.
اما معشوقه دیگر آتیه که یک قصاب است و همچنین ناظم مدرسه که دختر خودش را برای معلم در نظر دارد مانع این ازدواج میشوند و سنگاندازی میکنند. معلم در این میان مشغول ترمیم سالن نمایش متروکه مدرسه است و قصد دارد با اجرای نمایشی دوباره آن را افتتاح کند…
سگکشی
فیلم «سگکشی» تریلری جنایی به کارگردانی بهرام بیضایی است. فیلمی که در زمان اکرانش جزو پرفروشترینها بود و بعداً نیز به حافظه سینمایی مخاطبان سالهای بعد راه پیدا کرد. گلرخ کمالی با بازی مژده شمسایی علاوه بر دریافت دیپلم افتخار جشنواره فجر، تبدیل به یکی از ماندگارترین کاراکترهای سینما ایران شد.« سگکشی» از فیلمهای مهمّ سینمای ایران به شمار میرود و بعضی ناقدان ایرانی وجوهی از این فیلم را با آثار کلاسیک تاریخ سینما سنجیدهاند. یک گزارش بنیاد فیلم بریتانیا سگکشی را از بهترین تریلرهای تاریخ سینما برشمرده است. یک فیلم نفسگیر که در حالی ساخته شد که تا پیشازاین بیضایی به مدت ده سال توان فیلمسازی نداشت.
داستان این فیلم زنآزادخواهانه درباره یک نویسندهٔ ایرانی به نامِ گلرخ کمالی است که شوهرش را به حال قهر و به گمان رابطهای میان او و منشی شرکتش ترک کرده و حالا با پایان جنگ به تهران برمیگردد و شوهرش، ناصر معاصر، را میبیند که ورشکسته شده و در حال رفتن به زندان است. گلرخ متوجه میشود که شریکِ ناصر، جواد مقدّم، با صحنهسازی تمامِ سرمایهٔ شرکت را برداشته و به طور غیرقانونی از مرز خارج شده و ناصر مانده با همهٔ بدهیهای شرکت و فشارهای طلبکاران. گلرخ بر خود میداند که در جبران بدگمانیِ بیجایش، حالا به نجات شوهرش بشتابد.