بررسی کارنامه نرگس آبیار از «شیار 143» تا «سووشون»؛ فیلمسازی برای مخاطب خاص و عام

اختصاصی سلام سینما - داود احمدی بلوطکی: نرگس آبیار در چند سال اخیر به نمادی ملموس از آنچه «مولفِ ادبی در سینمای معاصر ایران» میتواند باشد بدل شده است؛ نویسندهای که قلمِ رمانتیک و رواییاش را به قاب منتقل کرده و تلاش کرده همزمان وفاداری به متن، مخاطب عام را نیز جذب کند. آبیار نمونهای از فیلمسازی است که از ریشههای ادبی و تجربه نویسندگی به قاب سینما رسید و ظرف یک دهه، امضای مشخص خودش را ساخت؛ مسیر او از فیلمهای کوچک و دغدغهمندِ آغازین تا پروژههای بزرگتر فنی و اقتباسهای بلند تاریخی، چشمانداز مختص به خود را شکل داده است. چشماندازی که در آن، زن، جراحت جمعی و ملودرام اخلاقی سه محور ثابت هستند. آثاری که همواره زن را در مرکز روایت قرار میدهند، آسیبهای جمعی را در سطحِ فردی نشان میدهند و فضایی ملودرامیک اما صادقانه را میجویند.
بیشتر بخوانید:
از پرده نقرهای تا قاب شیشهای - 1: مروری بر کارنامه هومن سیدی؛ از مغزهای کوچک تا قورباغه و وحشی
از پرده نقرهای تا قاب شیشهای - 2: مقایسه کارنامه آیدا پناهنده در سینما و شبکه نمایش خانگی؛ از سکوتهای زنانه تا جادوی سفید
از پرده نقرهای تا قاب شیشهای - 3: نیما جاویدی از ملبورن تا شکارگاه؛ قصهگویی در مرز جذابیت و سطحینگری
از پرده نقرهای تا قاب شیشهای - 4: کارنامه محمدحسین مهدویان از سینما تا نمایش خانگی؛ از بازنمایی تاریخ تا ملودرام قدرت
بطورکلی باید گفت: آبیار پیش از هر چیز، متن و زبان را میفهمد و این شناخت متنمحور، به او اجازه میدهد در اقتباسها و شکلدهی به شخصیتهای زنانه با تسلط عمل کند. آثار آغازین او، از جنس آن روایتهای انسانیاند که کمتر به شوک فرمی دل میبندند و بیشتر بر ظرفیت متن و بازیگر برای ساختِ همدلی تکیه میکنند.
آغاز آبیار؛ از «شیار 143» تا «شبی که ماه کامل شد»

آغاز کار او را باید در امتداد تجربه ادبیاش خواند و فیلمهای او در این دوره زمانی، حتی وقتی بر بستر واقعیتهای تاریخی ساخته میشوند، تن به گزارش صرف از تاریخ نمیدهند و مفسّر تجربههای فردیاند. «شیار ۱۴۳» نمونهی بارزی از این دوره است که آبیار تلاش میکند در آن، از متن آغاز کند و قاب را بهمثابه ابزاری برای بازخوانی متن به کار گیرد. فیلمی که با منابعِ متنی و بازسازی خاطره، بر رابطه خانواده و تأثیر جنگ مینگرد و زبان آن، بیش از هر چیز، بر استخراج احساس و حافظه جمعی متمرکز است.
«شیار ۱۴۳» به زخم جنگ در خانواده میپردازد؛ نفس به تنفّسِ روانی بازماندگان و کودکان بازمیگردد و «شبی که ماه کامل شد»، از دلِ ترسها و تناقضات اجتماعی زاده شد. در همه این آثار، او روی بازیگر و میزانسنهای نزدیک تکیه میکند تا با واکاوی چهره و سکوت، بار عاطفی روایت را بیرون بکشد. این گرایشِ بازیگرمحور و متنمحور، آبیار را به فیلمسازی خواندنی برای مخاطب عام و جدی برای منتقد بدل کرده است.
«ابلق»؛ بازتاب بلوغ فنی آبیار

با گذر زمان، سطح فنی آثار آبیار نیز ارتقا یافت. فیلمهای اخیر او، از حیث طراحی صحنه، نورپردازی و چینش میزانسن، رشد قابلملاحظهای نشان دادند. «ابلق» نمونهای از این بلوغِ فنی است؛ فیلمی که در جشنواره فجر و فضای عمومی جدی گرفته شد و نشان داد آبیار توان مدیریت پروژههایی با مقیاس فنی بالاتر را دارد؛ از طراحی لباس و صحنه گرفته تا مدیریت بازی و تدوین پرشتاب. نقدها درباره «ابلق» گرچه به برخی ضعفهای تماتیک اشاره کردند اما در مجموع، بر تسلط او بر اجرا و توانایی تولید مگاپروداکشن صحه گذاشتند.
آنچه نرگس آبیار را از بسیاری از همنسلانش متمایز میسازد، پیوند محکمِ او با اقتباس ادبی است. آبیار همیشه متنی را مبنای کار خود قرار داده و از این منظر، اقتباس را نه صرفاً تبدیلِ کلام به تصویر، بلکه فرایندی دیالکتیک از «خوانش» و «بازآفرینی» میبیند. این رویکرد در سطح سینما امتیازاتی ایجاد میکند؛ امکانِ پرداخت لایهبهلایه شخصیتها، ارجاعهای میانمتنی و بهرهگیری از بافت فرهنگیِ رمان برای عمیقتر کردن روایت. اما وقتی مقیاس پروژه به سریال و عرضه پلتفرمی گسترش مییابد، همان اقتباس متنمحور با مخاطرات تازهای روبهرو میشود؛ مخاطراتی که ربطی مستقیم به اقتصاد تولید یا مهارت فنی ندارند، بلکه به ساختار رسانهای و سیاست فرهنگی کشور بازمیگردند.
«سووشون» و یک مسیر پرچالش

این مسیر تازه برای آبیار، تأثیرگذار اما پردردسر بوده است. آبیار به اقتباس از رمان رو آورد؛ اقتباسی که هم قوت و هم ریسک به همراه دارد. وقتی یک نویسنده/ کارگردان تصمیم میگیرد رمانی معتبر را به سریال یا فیلم تبدیل کند، فرصت بسط و توجه به جزئیات فراهم میشود؛ اما همزمان پای خواست خوانندگان رمان، حساسیتهای تاریخی و توقعات نهادهای نظارتی هم وسط میآید.
پروژه اخیر او، یعنی اقتباس بلند از رمان «سووشون» سیمین دانشور، دقیقاً در میانه همین تقاطع قرار گرفت. پروژهای پرهزینه و واجد ظرفیت نمایشی بسیار، که در عمل به شدت در معرض مخاطره نظارتی و بازخوردهای قومی/ سیاسی قرار گرفت.
پس از پخش قسمت اول، بخشهایی از سریال مورد نقد قرار گرفت و حتی به توقف منجر شد. رخدادی که بحث درباره اقتباس، سانسور و مسئولیت پلتفرمها را دوباره داغ کرد. چنین تجربهای روشن میسازد که ورود از زیست سینمایی به زیست نمایشخانگی، تنها جابهجایی فرمی نیست؛ بلکه عبور از قواعدِ تولیدی، حقوقی و مدیایی متفاوت است که لازمهاش، سیاستورزی محاسبهشده است.
اقتضای سریال اقتباسی مثل «سووشون» این است که چند عنصر همزمان برقرار شوند؛ طراحی دقیق تاریخی، بازیگردانیِ مطمئن، ریتم اپیزودیک که بین بسط متن و نیاز دراماتیک تعادل ایجاد کند و در نهایت، توانایی مدیریت حساسیتهای فرهنگی. ظاهراً آبیار چهارچشمی به این حوزه وارد شد و از پیشینه نویسندگیاش برای حفظ روح متن بهره برد. اما تجربه «سووشون» نشان داد که اقتباس رمان در ایران امروز، دیگر صرفاً یک مسئله هنری نیست؛ بلکه موضوعی پیچیده با پیامدهای حقوقی، رسانهای و اجتماعی است. در پیِ پخشِ قسمتِ اول، واکنشهای شدیدی در فضای عمومی و میان نهادهای نظارتی رخ داد و عملاً پخش متوقف شد؛ پس از مدتی و اعمال برخی اصلاحات، سریال دوباره اجازه پخش گرفت. این چرخه فشار و رفع فشار، نشان میدهد که ورود از سینما به پلتفرم، همانقدر که به تسلط روایی محتاج است، به «دیپلماسی فرهنگی» هم نیازمند است.
تحلیل ویژگیهای مضمونی و ساختاری آثار نرگس آبیار
در سطح ساختاری و بصری، کار آبیار را میتوان ترکیبی از دو گرایش تفسیر کرد؛ اول، گرایش به ملودرامی نزدیک به واقعیت، که میکوشد از طریق چهره، سکوت و موسیقی همدلی خلق کند. دوم، گرایشی فنی، که در پروژههای مگاپروداکشن شکل گرفته و به طراحی دقیق فضا و میزانسن میانجامد. هر دو گرایش دستاوردهایی دارند؛ ترکیب موفق جشنواره و مخاطب عام. همزمان اما تنشِ بین این دو نیز ملموس است. وقتی یک مولفِ متنمحور، وارد فرمی میشود که مخاطب آن، انتظارِ کشش پیدرپی و گرهافکنیهای اپیزودیک دارد، حفظ لحن ادبی و بلند رمانمحور، میتواند به ریتم کند و گاهی به نارضایتی تماشاگر منجر شود. تجربه «سووشون» در همین نقطه رمق میگیرد؛ آبیار میخواست همبستگی تاریخی متن را حفظ کند اما اقتضای پلتفرم و مخاطب سریال، چیز دیگری بود و بههمین دلیل دست در ترکیبِ روایت برد.

از منظر محتوایی، آبیار ثابتقدم در دفاع از روایتِ زنانه است. زنان در آثار او، اغلب مرکز تصمیمهای اخلاقی و تاریخیاند؛ زنانی که نه فقط در حاشیه داستان، که موتور تغییر و بازاندیشی روایتاند. این موضعی روشن است که بهویژه در «شیار ۱۴۳»، «نفس» و تا حدی در «ابلق» دیده میشود. با این حال نقدی به آثارش وارد است؛ ملودرام احساسی او، گاهی مرز ظرافتِ تحلیلی را پشت سر میگذارد و به شعار یا سادهسازی اخلاقی تنزل مییابد. این نقد در قاب اقتباسهای بزرگتر، حساسیتزا میشود. وقتی موضوع تاریخ ملی و هویت فرهنگی در میان است، خوانش مستقیمِ ملودرامیک، ممکن است پاسخ پیچیدگیهای تاریخی را ندهد و از سوی گروههایی در تقابل با متن قرار گیرد.
مکانیسم تولید نیز، در تحلیل مسیر آبیار نقش تعیینکنندهای دارد. پروژههای بزرگ تاریخی، نیازمند شبکهای از تهیهکنندگان، پلتفرمها و نهادهای پشتیباناند؛ شبکهای که نه همیشه یکپارچه یا همنظر، بلکه با نیت مولف عمل میکند. از همین رو، کارگردانی مثل آبیار که میخواهد هم صدای مولفانهاش را حفظ کند و هم اثری در دسترس عام بسازد، ناگزیر با چالشهای سازمانی و نهادی مواجه میشود.
پرونده «سووشون» یک مثال زنده است؛ فشار برای حذف سکانسها یا اصلاح نماها از یک سو، و نیاز به عرضه دستنخورده متن ادبی از سوی دیگر، مجموعهای از تقابلها را در ساختار تولید بهوجود آورد.
اما همه آنچه درباره چالشها گفته شد، بهمعنای شکست یا انهدام مسیر آبیار نیست. بالعکس، او ظرفیتهایی دارد که میتواند مسیرش را بازنویسی کند؛ توانِ نویسندگی، تسلط نسبت به بازیگر، و تجربه مدیریت پروژههای متوسط و بزرگ. اگر آبیار «اختیار روایی» را هنگام اقتباس تمرین کند، آنگاه میتواند هم نفع خوانندگان رمان را برآورده کند و هم نیاز دراماتیک سریال را تأمین نماید. یعنی نه صرفاً به وفاداری مطلق به متن پایبند بماند، و نه متن را بهطور کامل رها کند؛ بلکه خوانشی خلاقانه خلق کند که بهسان متن تازهای عمل کند.
مسیر میانه میان تالیف و بازار

در مقایسه آبیار با همنسلانش باید گفت: برخلاف کارگردانانی که یا صرفاً مولف باقی ماندند یا کاملاً جذب سازوکارهای تجاری شدند، آبیار ترکیبی میانه را انتخاب کرده است. او از اقتباس و متن سود میجوید، اما همزمان میداند چگونه برای مخاطب عام روایت کند. این بینابین بودن، برای کارگردانی که به اقتباسهای بزرگ و تاریخی علاقهمند است، هم مزیتی بازارمند است و هم چالشی هویتی.
در سطحی بالاتر، تجربه آبیار نمونه یک پرسش کلان در سینمای ایران امروز است: آیا مولفان متنمحور میتوانند بدون تن دادن به دوگانه جشنواره/ بازار، در عرصه پلتفرمهای جمعی نیز مؤثر بمانند؟ پاسخ آبیار نشان میدهد که این راه ممکن است، اما پرهزینه و نیازمند انعطاف استراتژیک است. او نه باید از مولف بودن دست بکشد و نه باید خود را ساده در خدمت بازار قرار دهد؛ بلکه راه میانبُر را انتخاب کند که در آن، اقتباس هوشمندانه و مدیریت مؤثر فرایندهای تولید بهعنوان ابزارهای کلیدی عمل میکنند.
در جمعبندی باید گفت که آینده آبیار، بستگی به دو چیز کلیدی دارد؛ اول، توان او در «اختیار روایی» هنگام اقتباس، یعنی جرأت بازخوانی متن بهنفع شکل دراماتیک جدید، بیآنکه هویت اصلی اثر از دست برود و دوم، مهارت مدیریت فرهنگی و حقوقیِ فرآیند پخش اثر، در فضای پلتفرمی امروز. اگر آبیار بتواند بین این دو تعادل برقرار کند، مسیرش میتواند الگویی برای فیلمسازانی شود که میخواهند هم در جشنواره بدرخشند و هم در زندگی رسانهای معاصر، حضور موثر داشته باشند.