نقد فیلم فرانکنشتاین (گیرمو دل تورو) | فانتزی کودکانه

اختصاصی سلام سینما - مازیار وکیلی: اقتباس از رمانهای بزرگ و مشهور همیشه برای کارگردانان تاریخ سینما یک چالش بزرگ بوده است. چون اگر فیلم اقتباسی موفق از کار در بیاید همه آن را به حساب رمان میگذارند و اگر هم شکست بخورد همه کارگردان را متهم خواهند کرد که شاهکار یک نویسنده سرشناس را خراب کرده است. شاید به همین خاطر است که کارگردانان اندکی (در حد و اندازه کوروساوا) هستند که این جرئت را دارند که سراغ آثار نویسندگان بزرگی مانند داستایفسکی، تولستوی، دیکنز و... بروند. اگر کارگردانان کوچک تر هم این جرئت را پیدا کردند که سراغ آثار بزرگان تاریخ ادبیات بروند نتیجه انقدر خوب از کار در نیامده که به آن افتخار کنند. برای همین اقتباسهای سینمایی که از روی آثار نویسندگان متوسط صورت گرفته تبدیل به فیلمهای بهتری شدهاند. چون در چنین اقتباسهایی نویسنده و کارگردان آنقدر جرئت و جسارت داشتند که با اعمال تغییرات خلاقانه اثر درخشانی بسازند. برای همین هم هست که علی رغم رابطه تنگاتنگ سینما و ادبیات نتیجه پیوند این دو همیشه خوب از کار در نیامده است. پیوندی که علی رغم اجتناب ناپذیر بودنش همیشه تلخیهای زیادی به دنبال داشته است. تلخیهایی در اندازه تبدیل یک شاهکار ادبی به یک فیلم متوسط.
بیشتر بخوانید:
نقد فیلم فرانکنشتاین | آیا انسان بودن در عصر ویرانی امکانپذیر است؟
«فرانکشتاین» مری شلی یکی از مهم ترین و بزرگ ترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان است. بسیاری از منتقدین ادبی این رمان را نخستین رمان علمی-تخیلی تاریخ ادبیات میدانند. داستان فرانکشتاین یک نام فرعی هم دارد؛ پرومته مدرن. نامی که در چاپهای متاخر رمان حذف شده است اما به خوبی بیانگر حال و هوا و مضمون رمان است. پرومته یکی از تیتانهای افسانههای یونان باستان بود که انسانها را بر اثر تصویر خدایان خلق میکرد تا زئوس به عنوان خدای خدایان در آنها روح بدمد. اما پرومته یک اشتباه بزرگ هم کرد، زئوس او را مامور کرد تا همه چیز را به انسانها ببخشد به جز آتش. اما پرومته از دستور زئوس سرپیچی کرد و آتش را درون یک نی جا داد و به انسانها اعطا کرد. زئوس که از این کار او خشمگین شده بود او را به قله قاف تبعید و عقابی را مامور کرد تا هر روز جگر او را بخورد. مری شلی که یک گیاه خوار بود پرومته را نه یک قهرمان که موجودی شیطانی میدید که با اعطای آتش به بشر زمینه را برای خوردن گوشت و انجام گناهان بزرگ تر توسط انسان مهیا کرد. علاوه بر این فرانکشتاین یکی از فلسفی ترین رمانهای جهان است. مری شلی در این رمان پرسشهای زیادی را در باب رابطه انسان و خدا، اجازه بشر در دخالت در کار خدا و از همه مهم تر لزوم تسلط انسان بر طبیعت مطرح میکند که خواننده را به فکر فرو میبرد. این نگاه فلسفی و متفاوت است که «فرانکشتاین» را تبدیل به یکی از مهمترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان کرده است.

دل تورو در کنار کوآرون و ایناریتو یکی از سه مکزیکیهای مشهور در هالیوود است. او را به عنوان کارگردانی میشناسیم که عاشق ساختن فانتزیهای گوتیک است. فیلمهای رعب آور و هراس انگیزی که یک رگه معصومیت در آنها به چشم میخورد. او با ساخت «ستون فقرات شیطان» و شاهکار بی نظیرش «هزار توی پن» نشان داد در ساخت آثار فانتزی اُستاد است. او این توانایی را دارد که یک قصه پریان کودکانه را تبدیل به مکاشفه انسانی پیچیدهای کند که تماشاگر را به وجد میآورد. حضور در هالیوود البته چندان خوب آغاز نشد. «بلید 2»، «پسر جهنمی» و دنباله آن به همراه «حاشیه اقیانوس آرام» فیلمهایی نبودند که بیانگر نبوغ دل تورو باشند. او با ساخت «شکل آب» به جهان مورد علاقهاش بازگشت و چند جایزه معتبر از جمله اسکار را کسب کرد. با ساخت انیمیشن «پینوکیو» توانایی بالای خودش را در ساخت انیمیشن هم نشان داد و اسکار دیگری به خانه برد. «فرانکشتاین» بلندپروازانهترین فیلم دل تورو تا به امروز است. فیلمی که میکوشد رمان سترگ مری شلی را به بهترین شکل ممکن بازسازی کند.

همانطور که در سطور بالاتر اشاره کردیم دل تورو استاد ساخت فانتزیهای سیاه کودکانه است. فانتزیهایی که در آن به داستانهای پریان قدیمی و دنیای کودکان به شکل متفاوتی نگاه میشود و مشکل «فرانکشتاین» هم دقیقاً از همین جا آغاز میشود. دل تورو رمان پیچیده مری شلی را که پر از مفاهیم ثقیل فلسفی و سوالات اساسی درباره ذات و ماهیت بشر است را به یک فانتزی کودکانه تقلیل داده و با فرار از پرسشهایی که مری شلی در رمان خود مطرح کرده تلاش کرده فیلم خوش رنگ و لعابی بسازد که به هیچ عنوان با ماهیت رمان مری شلی هم خوانی ندارد. البته دل تورو تم و مضمون را نگه داشته است. مری شلی در رمانش به صراحت میگوید تلاش انسان برای خدایی کردن و ساخت موجودی هم طراز خودش نتایج فاجعه باری به بار خواهد دارد. در رمان «فرانکشتاین» هم مانند فیلم هیولای واقعی ویکتور فرانکشتاین است که با اقدام احمقانه خود باعث ایجاد هراسی بزرگ شده است. دل تورو هم این تم را حفظ کرده و تلاش کرده هیولا را موجود مظلومی نشان دهد که خشونتهایش هم به واسطه اشتباه فرانکشتاین است نه ذات بد خودش. اما مشکل در اجرای این ایده است. دل تورو به قدری فضای فیلم را فانتزی و زیبا کرده که ماهیت گوتیک رمان به طور کامل از بین رفته اشت. «فرانکشتاین» دل تورو تبدیل به فیلم رمانتیک و کودکانهای شده که تماشاگر بیشتر از آن لذت بصری خواهد برد تا این که به آن به چشم یک اثر جدی نگاه کند.

البته که «فرانکشتاین» به لحاظ فنی فیلم درخشانی است. فیلمبرداری، تدوین، طراحی صحنه و لباس و جلوههای ویژه فیلم استثنایی است. تماشاگر از شکل و شمایل مخلوق بخت برگشته حیرت خواهد کرد و میتوان مطمئن بود که آخرین ساخته دل تورو یکی از موفق ترین فیلمهای امسال در فصل جوایز خواهد بود. اما با تمام این ویژگیهای مثبت و موفقیتهای احتمالی «فرانکشتاین» دل تورو فیلم خوبی نیست و نتوانسته رمان پیچیده مری شلی را با تمام ویژگیهایش به تصویر بکشد. دل تورو برای بازگرداندن رمان به فیلم راه آسان را انتخاب کرده درحالی که لزوماً همیشه راه آسان قرار نیست ما را به مقصد برساند. دل تورو با طی کردن راه ساده و تقلیل رمان به یک فانتزی کودکانه به بیراهه رفته و از یک داستان درخشان فیلم متوسطی ساخته که نه کابوس که رویایی زود گذر خواهد بود.