مهمترین سریالهای زنانه نمایش خانگی؛ از خاتون تا بامداد خمار

اختصاصی سلام سینما – تهمینه منصوری روشن: در سالهای اخیر، سریالهای نمایش خانگی به مهمترین عرصه شکلگیری روایتهای زنمحور در ایران تبدیل شدهاند؛ عرصهای که در آن زن نه در حاشیه، بلکه در مرکز داستان میایستد و تجربهاش در پیوند با تاریخ، سیاست، عشق و ساختارهای قدرت را روایت میکند. مجموعههایی چون «شهرزاد» (حسن فتحی)، «خاتون» (تینا پاکروان)، «سووشون» (نرگس آبیار)، «تاسیان» (تینا پاکروان)، «بامداد خمار» (نرگس آبیار)، «در انتهای شب» (آیدا پناهنده) و «زخم کاری» (محمدحسین مهدویان) در عین تفاوتهای ژانری، یک مسیر مشترک را دنبال میکنند: مسیر عبور زن از قیومیت مردانه و رسیدن به کنشگری، استقلال و روایتگری.
بیشتر بخوانید:
تاسیان در مقابل خاتون | زنان، تاریخ و وطن
بازگشت هویت ملی به سریالهای شبکه نمایش خانگی؛ از «شهرزاد» تا «بامداد خمار»
تولد روایتهای زنمحور در سریالهای خانگی را باید نتیجه همزمان چند تغییر فرهنگی و اجتماعی دانست؛ از دگرگونی سلیقه مخاطبان گرفته تا محدودیتهای تلویزیون رسمی و ظهور پلتفرمهایی که امکان پرداخت جسورانهتر به موضوعات اجتماعی را فراهم کردند. شبکه خانگی با فاصله گرفتن از الگوهای سنتی، فرصت نمایش تجربههای زنانه را گسترش داد؛ تجربههایی که سالها در قالب ادبیات معاصر، رمانهای زننویس و درامهای اجتماعی مطرح شده بود، اما در تصویر مجال بروز نیافته بود. افزایش حضور فیلمسازان زن، تغییر انتظارات مخاطبان، و استقبال از شخصیتهای زن پیچیده و مستقل نیز زمینهای فراهم کرد تا سریالهایی مانند «تاسیان»، «خاتون»، «سووشون» و... بتوانند زن را نه در جایگاه نقش مکمل، بلکه در محور روایت بنشانند. چنین بستری بهتدریج ساختاری تازه در سریال سازی ایرانی ایجاد کرد؛ ساختاری که در آن هویت، کنش، انتخاب و تجربه زنانه به عنصر اصلی جهان داستان تبدیل شد.
حرکت شخصیت زن از پستوی خانه به وسط میدان
آنچه این روایتها را به روندی پیوسته تبدیل میکند، تغییر جایگاه زن از حاشیه تاریخ به مرکز روایت است. خواه در دل ایرانِ اشغالشده دهه بیست، خواه میان بحرانهای اخلاقی و سیاسی دهههای سی و چهل، خواه در مناسبات پیچیده جامعه امروز، زنان این سریالها دیگر در تاریکیِ سایه مردان تعریف نمیشوند. آنها تاریخ را روایت میکنند، علیه قدرت میایستند، انتخاب میکنند، هزینه میدهند و مهمتر از همه، به ما امکان میدهند تا تصویر تازهای از «زن ایرانی» را تماشا کنیم.
با مروری بر این آثار به سادگی روشن میشود که تطابق کاملی میان قصهی زنان در بستر تاریخی صد سال اخیر و بازنمایی آنان در سریالها وجود دارد. این موضوع از آن حیث حائز اهمیت است که بالاخره فرصتی به مخاطب داده شده تا هر دوره تاریخی را از دیدگاه زنان و همگام با تجربه آنان ببیند. همچنین این روایات گذاری که در آن زن ایرانی، همزمان با تحولات سیاسی و اجتماعی کشور، از جایگاه یک سوژه خاموش به صدایی تعیینکننده و روایتگر تبدیل شده را نمایش میدهند. گویی زن ایرانی در هر کدام از این مجموعهها در مقطعی متفاوت از تاریخ ایستاده و تلاش میکند هویت و آزادی خود را از دل زمانهاش پس بگیرد.

در دهههای ابتدایی قرن، زن در دل جامعهای ایستاده که سیاست، جنگ، مردسالاری و قدرت دولتی بر سرنوشت او سایه میاندازد؛ مانند «خاتون» که در دوران اشغال ایران، میان خشونت، اشغال و محدودیتهای خانواده قرار گرفته است، یا زری در «سووشون» که صدا و اندوهش تنها در حاشیه تاریخ شنیده میشود و همینطور محبوبه در «بامداد خمار» که در دورهای زندگی میکند که مردسالاری همچون گذشته قدرت و تسلط خود را بر زندگی زنان حفظ کردهاست. با وجود آنکه در این دوره، زن بیش از آنکه کنشگر باشد، شاهد و حامل دردهای جامعه است؛ اما سه شخصیت خاتون، زری و محبوبه میتوانند روی دیگری از زنان جامعه ایران که کمتر به آن پرداخته شده است را نمایش دهند. زنانی که با سواد هستند، به زبانهای خارجی مسلطند و برای خودشان خواستهها و عقایدی دارند که به اجبار جامعه حاضر به کوتاه آمدن از آنها نمیشوند و همین موضوع سر آغاز داستان پرمخاطره آنها میشود.
با ورود به دهههای بعد، زن وارد مرحلهای میشود که امکان حرکت، اعتراض و انتخاب در آن پررنگتر است. شهرزاد نمونه بارز این نقطه عطف است؛ زنی که دیگر در حاشیه تصمیمهای مردانه نمیماند و در دل مناسبات سیاسی و عاطفی آن دوران، هویت مستقل خود را میجوید. در آثار معاصرتر مانند «تاسیان»، «در انتهای شب» و «زخم کاری» زن در مواجهه با ساختارهای مردسالار امروز، از دل تجربههای خانوادگی، روانی و اجتماعی به کنشگری تازهای دست مییابد.

تنشی که در «تاسیان» میان شیرین و پدرش که بسیار هم او را دوست دارد به شکل برجستهتری دیده میشود. شیرین در دل جامعهای با فضای ملتهب دهه ۵۰، میان اختلافات سیاسی و اقتدار مردانه پدرش در ابتدا دختری خاموش و محتاط است، اما رفته رفته نشان میدهد که چیزی بیشتر از محدودیتهای تعیین شده از سوی جامعه برای خودش میخواهد و از همین رو شروع به انتخاب و تصمیم گیری در مسیر تازهای میکند که چندان مورد پسند اجتماع و به ویژه پدرش نیست.
در آثار معاصر هم مانند «در انتهای شب»، زن با عبور از محدودیتهای اجتماعی، روانی و خانوادگی، نظم حاکم را نه با خشونت صرف، بلکه با حضور، انتخاب و کنش هوشمندانه به هم میزند. شخصیت زن به ظاهر زندگی آرام و خوبی را در کنار همسر و پسرش تجربه میکند، اما به آرامی مشکلات آنها در لایههای زیرین و عمیق عاطفی نشان داده میشود و او به عنوان زنی مدرن و شخصیتی که دارای قدرت تصمیمگیری است، به جای سازش و پیش گرفتن روند مدارایی که معمولا از زنان نشان داده میشود، تصمیم به جدایی گرفته و مسیر تازهای را برای زندگی خودش انتخاب میکند.

حتی در سریالی مانند «زخم کاری» با آنکه به نظر داستانی مردانه دارد، اما شخصیت سمیرا مناسبات سنتی درباره شخصیت زن را بر هم زده و از این جهت دارای اهمیت است. او با وجود قابلیت ها و پتانسیل بالایی که دارد به خاطر زن بودنش در حاشیه نگه داشته شده و با اینکه بسیاری از کارهای مهم را او پیش میبرد تا انتهای داستان همه چیز به نام مالک شخصیت مرد تمام میشود، اما نهایتا میبینیم که سمیرا برای باز پس گرفتن آنچه میخواهد وارد میدان میشود و میتواند همهی همتایان مرد خودش را کنار زده و بر صندلی ریاست بنشیند.

این محوریت زنان بهعنوان نیروی تغییر، نشان میدهد که سریالهای خانگی ایران، نه تنها تجربه زنانه را در مرکز روایت قرار دادهاند، بلکه تصویر زن را بهعنوان عامل تحول و خلاقیت اجتماعی و شخصی که نظم موجود را بر هم میزند و جهان داستان را به حرکت درمیآورد، نمایش میدهند.
سریال بستری برای بازتعریف هویت زنانه
از مهمترین تاثیرات این سریالها میتوان به نقش آنها در بازتعریف هویت «زن ایرانی» اشاره کرد؛ هویتی که پیشتر اغلب محدود به نقشهای سنتی مانند مادر، همسر یا معشوقه بود و در روایتهای تصویری کمتر فرصت ظهور پیدا میکرد. این آثار، زن را به سوژهای فعال و کنشگر تبدیل کردهاند؛ زنی که در برابر ساختارهای مردسالار خانواده، جامعه و حتی قدرت سیاسی تصمیم میگیرد، مقاومت میکند و مسیر زندگی خود را شکل میدهد.
زن مدرن و مستقل با عبور از محدودیتهای روانی و اجتماعی، تصویر تازهای از زن ایرانی ارائه میدهد. این روند نشان میدهد که سریالهای خانگی، فراتر از سرگرمی صرف، به عرصهای برای بازآفرینی هویت اجتماعی، فرهنگی و روانی زن تبدیل شدهاند؛ هویتی که پیچیده، چندلایه و کنشگر است و نه تنها روایت داستان را پیش میبرد، بلکه تصور مخاطب از زن ایرانی را در فضای معاصر بازتعریف میکند.

زنانی از دل ادبیات
نقش اقتباس ادبی در شکلگیری و تقویت روایتهای زنمحور در سریالهای خانگی ایران بسیار برجسته است. سریالهایی مانند «سووشون» و «بامداد خمار» نمونههای بارزی از این روند هستند، جایی که ریشههای زنانه داستان در ادبیات به تصویر کشیده شده است. «سووشون» با اقتباس از رمانی کلاسیک و زنمحور، امکان میدهد تجربه زری بهعنوان زنی مقاوم در دل بحرانهای تاریخی و سیاسی ایران به شکل دقیق و همهجانبه بازنمایی شود؛ زنانی که با محدودیتها و خشونتهای پیرامون خود مواجهاند و همزمان آگاهی و قدرت انتخاب را تجربه میکنند.
«بامداد خمار» نیز با بازآفرینی رمانی پرمخاطب، تجربه زنانه در تقابل با طبقه، سنت و انتظارات مردانه را برجسته میکند؛ محبوبه نه تنها با محدودیتها دست و پنجه نرم میکند، بلکه تصمیمها و انتخابهای او بهطور مستقیم نظم اجتماعی و خانوادگی پیرامونش را به چالش میکشد. اقتباس از ادبیات، به این سریالها عمق و لایهمندی بیشتری بخشیده و شخصیتهای زن را از قابهای تکبعدی فراتر برده است؛ زنانی که نه صرفاً نماد رنج یا عشق، بلکه حامل تجربه، آگاهی و کنشگری هستند. به این ترتیب، اقتباس ادبی در این آثار، علاوه بر ایجاد زمینه تاریخی و فرهنگی، به زن امکان میدهد تا محور روایت شود و صدای خود را در جهان تصویری معاصر ایران به گوش مخاطب برساند.

سریالهای زنمحور: حرکت مثبت در نمایش تاریخ و جامعه ایران
در پایان میتوان گفت افزایش سریالهای زنمحور در شبکه خانگی، رخدادی مثبت و تاثیرگذار در سینمای معاصر ایران است، چرا که امکان بازنمایی جامعه و تاریخ را از دیدگاهی فراتر از روایتهای مردانه فراهم میکند. این سریالها، زن را نه بهعنوان مکمل یا ناظر، بلکه بهعنوان سوژه فعال و سازنده روایت معرفی میکنند و در نتیجه نگاه مخاطب به تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کشور بازتعریف میشود. این آثار نشان دادهاند که روایت زنانه میتواند هم ملموس، هم تاریخی و هم پیچیده باشد و تجربههای متفاوت زنان در مواجهه با ساختارهای مردسالار و بحرانهای اجتماعی را به تصویر بکشد. با توجه به تاثیر عمیق چنین روایتهایی بر فهم جامعه و تاریخ، منطقی است که نسبت سریالهای زنمحور به کل تولیدات شبکه خانگی افزایش یابد؛ چرا که تنها از این طریق میتوان تصویر متنوع و واقعیتری از ایران معاصر ارائه کرد و امکان تجربه و تحلیل زندگی زن ایرانی را برای مخاطب گستردهتر و غنیتر ساخت. افزایش این نوع آثار نه تنها به عدالت روایتگری در هنر کمک میکند، بلکه ظرفیت سینمای خانگی ایران را برای طرح مسائل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی از زاویهای تازه و زنانه تقویت مینماید.