شاید وقتی دیگر (بهرام بیضایی) و سیاستِ تعویق حقیقت | ندانستن جنایت است

اختصاصی سلام سینما - امید پورمحسن: «شاید وقتی دیگر» از آن فیلمهاییست که سادگیِ رواییاش اغواکننده است. گویی با داستانی سرراست از شک و سوءظن طرفیم، اما بیضایی خیلی زود نشان میدهد که مسئله نه خیانت است و نه اخلاق زناشویی؛ مسئله دیدن و ندانستن است، و فاصلهی خطرناکی که میان این دو شکل میگیرد. فیلم از همان لحظهای که مدبر، پشت میز صداگذاری، تصویری از همسرش را در کنار مردی غریبه میبیند، وارد قلمروی تعلیق میشود؛ تعلیقی که نه برای سرگرمی، که برای فرسودن ذهن مخاطب طراحی شده است.
مدبر بهظاهر در پی کشف حقیقت است، اما هر قدمش او را به قضاوتی شتابزدهتر میرساند. بیضایی عامدانه او را به کارآگاهی ناتوان بدل میکند؛ کسی که نشانهها را میبیند، اما فاقد امکان فهم آنهاست. در برابر او، کیان ایستاده است؛ زنی گرفتار کابوس، با حقیقتی پنهان که به دلایل «مصلحتآمیز» گفته نمیشود. این پنهانکاری، که در فیلم نه استثناء بلکه قاعده است، به شک دامن میزند و شک را به خشونت روانی بدل میکند.
بیضایی در این فیلم بار دیگر بر ایدهای پافشاری میکند که در بسیاری از آثارش تکرار شده است: فاجعه از جایی آغاز میشود که حقیقت به تعویق میافتد. نه دروغ، بلکه تأخیر. «شاید وقتی دیگر» نام فیلم نیست؛ حکم است. حکم جامعهای که ترجیح میدهد نداند، نشنود و نگوید، تا نظم ظاهریاش به هم نریزد. اما این نظم، دقیقاً همان چیزیست که انسانها را فرسوده میکند.
نقطهی قوت فیلم در این است که هیچکس را بیگناه نمیگذارد. مدبر قربانیِ ندانستن است، اما خود نیز در بازتولید آن نقش دارد. کیان قربانی سکوت است، اما سکوت را میپذیرد. دیگران میدانند یا حدس میزنند، اما ترجیح میدهند کنار بکشند. این چرخه، همان چرخهایست که بیضایی در آثار دیگرش نیز افشا کرده: جایی که حقیقت خصوصی میشود و فاجعه جمعی.
پایانبندی فیلم، که حقیقت را عریان و بیپرده پیش چشم مخاطب میگذارد، عمداً دیر از راه میرسد. این تأخیر، تماشاگر را در موقعیتی ناراحتکننده رها میکند: آیا دانستن در پایان، چیزی را نجات میدهد؟ یا فقط ثابت میکند که دانستنِ دیرهنگام، شکل دیگری از شکست است؟ بیضایی پاسخ را بهصراحت نمیدهد، اما ساختار فیلم بیرحمانه روشن است: حقیقتی که بهموقع گفته نشود، دیگر نجاتبخش نیست.
«شاید وقتی دیگر» امروز، بیش از زمان ساختش، فیلمی معاصر است. نه بهخاطر فرم یا تکنیک، بلکه بهخاطر پرسشی که بیوقفه تکرار میکند: وقتی حقیقت را عقب میاندازیم، دقیقاً منتظر چه هستیم؟ و تا چه لحظهای میتوان با خیال راحت گفت «بعداً»؟
بیضایی در این فیلم هشدار میدهد؛ نه با فریاد، که با سماجت. و شاید همین سماجت است که فیلم را همچنان آزاردهنده، ناآرام و زنده نگه داشته است. چون «شاید وقتی دیگر» نه دربارهی یک سوءتفاهم شخصی، که دربارهی فرهنگیست که ندانستن را امنتر از دانستن میداند و بیضایی، بیآنکه فریاد بزند، یادآوری میکند که این انتخاب، هر بار، بهایی دارد؛ بهایی که دیر یا زود، باید پرداخت شود. فرهنگی که هزینهاش را همیشه دیر میفهمد؛ شاید وقتی دیگر.