نگاهی به قسمت ششم بامداد خمار | خواستگاری طولانی

اختصاصی سلام سینما - الهام کوهی: آبیار در سریال «بامداد خمار» به زمانی قبل از بازهی زمانی سریال میرود و بنابراین تمام داستانهای مربوط به خواستگاری خارج از داستان کتاب و تدبیر کارگردان برای برجسته کردن تصمیم جسورانه و البته غیر منطقی محبوبه است.
داستان در رمان «بامداد خمار» از جایی شروع میشود که منصور خواستگار محبوبه است. خواستگاری پسر عطاءالدوله در رمان محبوبه خیلی قبلتر از خواستگاری منصور است و خواننده ماجرای خواستگاری پسر عطاءالدوله را در طول یک دیالوگ کوتاه نازنین و محبوبه متوجه میشود؛ این در حالی است که در نسخه تصویری آن، شش قسمت از سریال صرف اتفاقی شده که در نسخه متنی دو خط بیشتر نبود.
نقطه ضعف: داستان هنوز شروع نشده است
با توجه به مورد بالا میتوان گفت که هنوز داستان محبوبه شروع نشده است و این شش قسمت مقدمه شروع ماجراست. هرچند گنجاندن این داستان فرعی برای اینکه تصمیم نادرست محبوبه بیشتر به چشم بیاید و از طرفی فرصت برای شخصیتپردازی و به تصویر کشیدن فرهنگ و رسوم آن دوره فراهم شود تصمیم به جایی است اما کش دادن آن در شش قسمت (این یعنی شش هفته یا یک و نیم ماه) خارج از منطق است.
از ابتدای شروع داستان، خواستگاری اصلان تنها نقطه بولد قصه است و این ماجرا با اینکه در پیشبرد داستان (لااقل در رمان) نقشی ندارد اما قصه آن تمام نمیشود. با اینکه داستان از قبل برای خواننده و توسط رمان اسپویل شده و او عاقبت این خواستگاری را میداند اینکه هنوز کارگردان اصرار دارد با خواستگاری پسر عطاءالدوله تعلیق ایجاد کند قابل درک نیست.
ما در «بامداد خمار» با یک خواستگاری طولانی مواجهیم که در شش قسمت رمق سریال را گرفته و اجازه پیشبرد داستان و شروع شدن پیرنگ اصلی را نمیدهد. هنوز بعد از شش قسمت بین رحیم و محبوبه اتفاق خاصی نیفتاده و رابطهی عاطفی قوی بین آنها صورت نگرفته و بازی نگاهها در طول شش قسمت تکراری شده است.
نقطه قوت: زنده کردن آداب و رسوم گذشته
آبیار در «بامداد خمار» هم همانند سووشون تاکید زیادی به آداب و رسوم گذشته ایران دارد. هرچند پرداختن زیاد به این جزئیات ریتم را میگیرد و داستان را به کندی پیش میبرد اما به خاطر زنده شدن فرهنگ قدیمی این کندی برای بیننده ملالآور نمیشود.
شخصیت مهجور رحیم
هرچقدر شخصیت رحیم در رمان مهجور و تنها بود در سریال مهجورتر میشود. سهم آنتاگونیست مظلوم داستان در طول این شش قسمت جمعا ده دقیقه هم نیست. آبیار هم مثل نویسنده رمان تلاشی برای نزدیک شدن به ضدقهرمان داستان نمیکند و در طول این شش قسمت و با وجود این همه پیرنگ فرعی، صحبتی از زندگی او و آنچه بر او میگذرد و دختر نشانکردهاش (آنطور که خودش اقرار کرد) نمیشود در حالی که پرداخت هرچند کوچک به شخصیت او میتوانست در ادامه رفتارها و تصمیمهایش را برای مخاطب قابل درک کند.
آیا روایت با همین ریتم پیش خواهد رفت؟
هنوز بعد از شش قسمت اتفاق خاصی رخ نداده و رابطهی بین محبوبه و رحیم همانطور که شروع شده مانده و حتی به عقب رفته است. هیچ چالش و ارتباط قوی عاطفی بین آنها صورت نگرفته و آبیار تلاشی برای عمق دادن به رابطهِ آنها نمیکند؛ در حالی که این رابطه باید به قدری طوفانی و عاشقانه باشد که تصمیم محبوبه و پشت پا زدنش به خانواده و زندگی مرفه و خواستگارهای متمولش قابل درک شود. باید دید که در قسمتهای بعد این اتفاق خواهد افتاد؟