در قسمت چهارم پلوریبوس (Pluribus) چه گذشت؟ | لحظه ترسناک مواجهه با واقعیت
.jpg?w=1200&q=75)
اختصاصی سلام سینما - فرزین محمدی: قسمت چهارم سریال Pluribus شاید بیرحمانهترین لحظهای باشد که تا به حال برای قهرمان داستان اتفاق افتاده است. کارول (ریا سیهورن) در حال تلاش برای پیدا کردن راهحلی اساسی با واقعیتی خیرهکننده مواجه میشود و آن صداقت بدون روتوش است.
بیشتر بخوانید:
چرا اگر پلوریبوس را دوست دارید باید Bette Call Saul را ببینید؟
پلوریبوس؛ آخرالزمانی متفاوتتر از The Last of Us
کارول متوجه میشود که افراد تسخیر شده در ذهن کندویی قادر به دروغ گفتن نیستند. او زمانی متوجه این موضوع میشود که یکی از افراد تسخیر شده را روبهروی خود مینشاند و سوالهایی از او میپرسد که خود را بهتر بشناسد. با اولین ضربه از صداقت بی شیلهپیله فرد تسخیر شده کاشف به عمل میآید تصویری که شریک زندگیاش (هلن) برای او ساخته یک دروغ تمام عیار بوده است. وقتی کارول یکی از افراد ذهن کندویی با لباس دوچرخهسواری را روبهروی خود مینشاند از او سوالات دقیقی درمورد رمانهای عاشقانه فانتزیاش میپرسد و جالب اینجاست که فرد دوچرخهسوار چیزی جز چاپلوسی به کارول تحویل نمیدهد و کتاب او را با آثار شکسپیر مقایسه میکند.
کارول مخفیانه از این مقایسه خوشحال میشود اما زمانی با حقیقت مواجه سختی دارد که متوجه میشود هلن رمانهای او را «بی ضرر» میدانسته و آن را با پشمک مقایسه میکرده است. مرد دوچرخه سوار فاش میکند که هلن از رمان او «متنفر نبوده» اما حتی زحمت تمام کردنش را به خود نداده است. در تمام طول سریال کارول به دنبال واقعیت است و تمام سرخوشی که ذهن کندویی برای بشریت درست کرده است را دروغ میداند. این مسئله زمانی اوج میگیرد که کارول متوجه میشود این دروغ پیش از ابتلای مردم دنیا به یک ذهن کندویی هم وجود داشته است.
این افشاگری همه چیز را در هم میشکند و دیدگاه کارول را نسبت به خودش به عنوان یک نویسندهی بااستعداد که در ژانری بیارزش گرفتار شده است، به چالش میکشد و آشکار میکند که هلن مانند ذهن کندویی فقط سعی داشته او را راضی کند.
بعد از این نقطه عطف است که کارول به همه زندگیاش شک میکند و از داروخانه پنتوتال میدزدد؛ دارویی که به «سرم حقیقت» مشهور است. کارول دارو را تزریق میکند و چون میداند دارو حافظهاش را پاک میکند با یک دوربین فیلم خودش را ضبط میکند. صبح روز بعد که فیلم را تماشا میکند با واقعیت دیگری مواجه میشود و آن احساسات سرکوبشدهای است که به طرز شگفتآوری جذاب است. از سوگواری برای هلن گرفته و اعتراف به جذابیت یکی از افراد ذهن کندویی. او مطمئن میشود سرم حقیقت کار میکند و تصمیم میگیرد با تزریق آن به «زوزیا» که نزدیک فرد به او و یکی از افراد ذهن کندویی است، جواب سوالش را پیدا کند؛ راه حل خنثی کردن ذهن کندویی چیست؟
کارول به بیمارستان میرود و پنهانی به زوزیا سرم تزریق میکند و او را به مکانی خلوت میبرد تا بتوانند خصوصی صحبت کنند. پنتوتال وارد رگهای زوزیا میشود و او گیج و خوابآلود میشود، در حالی که کارول با عصبانیت از او در مورد درمان سوال میکند؛ «چطور ذهن کندویی را خنثی کنم؟»
ذهن کندویی این اختلال را حس میکند و گروهی از آنها کارول را احاطه میکنند. این لحظهای است که تسخیر زمین به شکل زامبی را برجسته میکند و این واقعیت را بازنمایی میکند که زوزیا هیچ فردیتی در درون خود ندارد.
بدن کارول تحت تاثیر دارو ایست قلبی میکند و قسمت چهارم در همینجا به پایان میرسد در حالی که کارول از فکر از دست دادن همراه دیگرش وحشتزده است. بهای واقعیت برای کارول در وهله اول از بین رفتن چهره دوست داشتنی شریک زندگیاش است و در مرحله بعدی وحشت از دست دادن نزدیکترین فرد تسخیر شده در دنیا. کارول درحالی سعی در برگرداندن واقعیت به دنیا دارد که در هر لحظه با یک سیلی از سوی حقیقت تلخ زندگیاش مواجه میشود. باید دید در قسمت بعدی او چگونه با این تلخکامی روبهرو خواهد شد.