تعریف زیرگونه هراس جسمانی (Body Horror) از ژانر وحشت و بررسی خاستگاه آن؛ ملموسترین زیرگونه

اختصاصی سلام سینما – رضا زمانی: فیلمهای هراس جسمانی دستهای از فیلمها هستند که با ترس از تغییر در حالات جسمانی یا پدید آمدن یک بیماری پیوند دارند؛ شروع نوعی بیماری یا تغییری در حالات عصبی و ترس از تغییر شکلی که آدم را تبدیل به چیزی کند که خواهان آن نیست و در نهایت مرگ یا بدتر از آن، زیستن در شرایطی که مرگ آرزوی شخص شود، نقطه عزیمت این سینماست. یکی از ترسهای همهی ما، ترس از بیماریهای مختلف است، اینکه هر علامتی از بیماری و هر نشانهای از ناخوشی، علامت کدام بیماری است و اینکه آیا سالم هستیم یا نه؟ پس فیلمهای هراس جسمانی ریشه در ترس ما از موضوعی دارند که همه آن را تجربه کردهایم. از طرف دیگر این فیلمها فرصت مناسبی هستند برای نمایش بلاهایی که تحقیقات نظامی بر سر آدمی آوار میکنند.
بیشتر بخوانید:
بررسی خاستگاه زیرگونه زامبی از ژانر وحشت | رژه مردگان
تعریف و بررسی خاستگاه زیرگونه اسلشر از ژانر وحشت؛ عصر قاتلان
تعریف و بررسی زیرگونه گوتیک از ژانر وحشت | اولین گونه فیلم ترسناک
تعریف و بررسی زیرژانر روانشناختی از ژانر وحشت | وقتی همه ما هیولا هستیم!
تعریف و بررسی زیرگونه فراطبیعی از ژانر وحشت؛ پرطرفدارترین زیرگونه ترسناک!
سینماگران مختلف این ترس را در چارچوب تغییر شکلهای اغراق شده و وحشتناک به تصویر میکشند. به این صورت که شخصیتی در داستان متوجه تغییر حالاتی در فیزیک و شکل و شمایل خود میشود و رفته رفته این تغییرات که در ابتدا فقط کمی عجیب و غریب هستند، به صورت کاملا وحشتناکی فرد را دگرگون میکنند و آن انسان فلکزده به چیزی تبدیل میشود که طبیعتا آدمیزاد نیست. ساب ژانر هراس جسمانی به دلیل تمرکزی که بر تغییر حالات فردی و ترس شخصیت اصلی از خودش دارد، یکی از مهجورترین گونههای سینمایی است؛ به شکلی که تعداد بسیار کمی از این نوع فیلمها در طول سالیان ساخته شده است. در واقع چون هیولا عمدتا جلوهای بیرونی ندارد و برخلاف دیگر فیلمهای ترسناک، شخصیت اصلی خودش به هیولا یا همان عامل ایجاد ترس تبدیل میشود و خبری هم از آن هیجان همیشگی ژانر وحشت وجود ندارد، تماشاگر چندانی هم برای این نوع سینما صف نمیکشد.
با پیدایش ویروس کرونا همهی ما این نوع ترس را تجربه کردیم؛ این که یک بیماری چگونه زندگی همهی ما را تحت تاثیر قرار میدهد و کاری میکند که زندگی ما مختل شود. در چنین چارچوبی است که سینمای وحشت وارد میشود و فیلمهایی با محوریت تغییر در جسم شخصیتهای میسازد که رفته رفته به هیولایی درنده خو تبدیل میشوند و دیگران را میترسانند. نکته اصلی در بررسی این سینما هم همینجا رقم میخورد: در زیرگونهی هراس جسمانی مانند زیرگونهی وحشت روانشناختی قربانی اصلی خودش هیولای ماجرا است و بیش از همه به خود آسیب میزند و کمتر نکبت حضورش سر دیگران آوار میشود.

از سوی دیگر سینمای هراس جسمانی بسیار مناسب نمایش دغدغههای فیلمسازانی است که با نگرشی فلسفی فیلم میسازند و فقط به دنبال تصویر کردن چند سکانس ترسناک نیستند. در این نوع فیلمها کارگردان سعی میکند تغییر در سر و شکل شخصیتها را به تغییر در دیدگاههای او یا تلاشش برای یک تغییر کلان پیوند بزند یا به عوض شدن یک دوران اشاره کند. بارها و بارها فیلمسازان مختلف بروز اتفاقات در جسم و جان شخصیتها را به تغییر زمانه یا اتمام یک دوران ارتباط دادهاند یا نگرش شخصیتها به زیستن را با تغییر فیزیک آنها ادغام کردهاند. نمونهها در این مورد بسیار است.
به عنوان مثال در فیلمی چون «تصادف» (Crash) ساختهی دیوید کراننبرگ آشکارا تغییر فیزیک شخصیتها به ماشینیزه شدن جهان امروز اشاره دارد. بعدها ژولیا دوکورنائو در فیلم برندهی نخل طلای کن خود یعنی (Titane) هم با چنین نگاهی سراغ شخصیت دختری رفت و از زندگی کسی گفت که گذران وقت با ماشین را به گذران وقت با آدمیزاد ترجیح میدهد. یا در مورد دیگر و در یکی از باشکوهترین فیلمهای ترسناک تاریخ سینما یعنی «ویدئودروم» (Videodrome) باز هم به کارگردانی دیوید کرانببرگ آغاز عصر تلویزیون و عوض شدن شیوهی زندگی آدمها در دوران تازه به تغییر شکل فیزیکی آنها تشبیه میشود. میتوان این فهرست را همینگونه ادامه داد و مثلا به فیلم «ماده» (The Substance) محصول 2024 و با بازی دمی مور و مارگارت کوالی و کارگردانی کورالی فارژا رسید که تمنای زنی برای همیشه جوان ماندن را به شکلی ترسناک و با همین تغییرات رادیکال در فیزیک او ترسیم کرد.

نمایی از فیلم «ویدئودروم» (دیوید کراننبرگ)
همان طور که گفته شد زیرگونهی هراس جسمانی در دنیا طرفداران چندانی ندارد. این مهجور بودن به دو عامل اساسی دیگر هم علاوه بر موارد گفته شده باز میگردد: اول اینکه ساختن این نوع فیلمها بسیار سخت و طاقتفرسا است. نمیتوان دوربینی برداشت و از تبدیل شدن آدمی به موجود دیگر گفت و توقع داشت او باور کند. باید ایدهای معرکه و قصهای درجه یک وجود داشته باشد که بتوان فیلمی پیرامون این موضوعات ساخت. از سوی دیگر چون این سینما ملموسترین سابژانر وحشت به حساب میآید، مخاطب را بیش از هر گونهی دیگری به وحشت میاندازد و به همین دلیل هم صرفا مخاطب جدی ژانر وحشت میتواند با آن ارتباط برقرار کند و از تماشای اثری این چنین لذت ببرد. به همین دو دلیل هم تعداد فیلمسازانی که سراغ هراس جسمانی رفتهاند بسیار محدود است و قطعا سرآمد آنها هم کسی نیست جز دیوید کراننبرگ بزرگ.

نمایی از فیلم «مگس» (دیوید کراننبرگ)
موضوع پایانی به ریشههای این سینما ارتباط دارد. تا این جای نوشته قطعا متوجه شدهاید که موجوداتی چون گرگنماها که از فرهنگ فولکلور اقصی نقاط دنیا برخاستهاند میتوانند سرنخی در دست ما قرار دهند. از سوی دیگر موجودات ترسناکی که از اساطیر باستانی ریشه گرفتهاند هم به قوام یافتن این سینما کمک کردهاند. اما قطعا یکی از تاثیرگذارترین افراد در پیدا شدن سر و کلهی این زیرگونه در ژانر وحشت کسی نیست جز فرانتس کافکا که با رمانی همچون «مسخ» و قصههای کوتاهی با محوریت تغییر ناگهانی سر و شکل آدمها هم جنبهی فلسفی این زیرگونه را قوت بخشید و هم مشخص کرد که هر کسی نمیتواند به راحتی سراغ این قصهها برود؛ حال چه سازندهای باشد که قصد دارد فیلمی ترسناک بسازد و چه تماشاگری که فقط دوست دارد چند ساعتی از یک اثر دلهرهآور لذت ببرد. چرا که در نهایت آثار موسوم به هراس جسمانی راهی فراتر از سرگرم کردن مخاطب پیش میگیرند و گاه عمیقا روان او را میخراشند؛ درست مانند کاری که کافکا با نوشتههایش انجام میدهد.