مقایسه سه رقیب عشقی بامداد خمار (رحیم، اصلان و منصور)؛ تقابل خوبهای آشتیناپذیر

اختصاصی سلام سینما - یاشار آبتین: یکی از ویژگیهای اساسی ملودرام، تقابل دو یا چند «خوب آشتیناپذیر» است؛ آدمها یا خصلتهایی که همگی خوب هستند اما نمیتوانند کنار هم قرار بگیرند و قهرمان بداقبال ماجرا ناچار به انتخاب یکی از آنها به قیمت چشمپوشی از موارد دیگر است. آنچه از قسمت پنجم به بعد جان دوبارهای به سریال «بامداد خمار» داده، گسترش این خوبهای آشتیناپذیر است.

رحیم (نوید پورفرج)
عشق اصلی محبوبه، یک جوان معمولی است که اصلا نباید معمولی به نظر برسد! آبیار و همکارانش هم از تمام امکانات برای رسیدن به این هدف استفاده کردهاند: از سرمه غلیظ چشم گرفته تا تأکید بر اندام ورزیدهاش و البته نمایش مداوم او از نقطه نظر محبوبه. خیلی وقتها رحیم را کمی با فاصله میبینیم، انگار این اوست که بیش از محبوبه دور از دسترس به نظر میرسد. میدانیم که قرار نیست اوضاع به این خوبی پیش برود اما اکثر تماشاگران درک میکنند که چرا یک دختر اشرافزاده عاشق او میشود.

منصور (دانیال پورصباح)
در اولین نمای حضور منصور روی قد رعنای او در مقایسه با اطرافیان تاکید میشود اما این ویژگی برجسته او نیست. منصور هیچ رگهای از تبختر ناشی از اشرافزادگی ندارد و همین او را از همطبقههایش متمایز میکند. اثری از اربابمنشی در او نیست. متواضع است و طرفدار رعیت. در یک کلام، مرد زندگی به نظر میرسد و همین تخیل تماشاگر را فعال میکند: آیا منصور واقعا گزینه بسیار مناسبی نیست؟

اصلان (حمید صفت)
برخلاف منصور، اصلان یک اشرافزاده تمامعیار به نظر میرسد. طرفدار آداب و رسوم فرنگیها است و احتمالا با معیارهای چپگرایانه باید غربزده محسوب شود اما جذاب است و چشمگیر. هم خوشچهره است و هم باهوش و آدابدان. راه و رسم تاثیرگذاری را خوب بلد است. در طول سریال میبینیم که محبوبه حتی در دوران پیری هم از اصلان با عنوان «همهچیتموم» یاد میکند!
***
تقابل این قطبهای هوشمندانه به گونهای چیده شده که انتخاب هر کدام از آنها از جنبهای معقول و قابل پذیرش به نظر برسد. همین چینش درست، «بامداد خمار» را در قسمتهای اخیر از نظر احساسی وارد حوزههای پیچیدهتری کرده است. آدمها فقط بر حسب طبقه و جایگاه اجتماعی دستهبندی نمیشوند بلکه هر کدام چیزهایی برای جلب نظر در آستین دارند.