جستجو در سایت

1404/08/22 18:02

نقد سریال Only Murders in the Building | سریالی برای تمام فصول

نقد سریال Only Murders in the Building | سریالی برای تمام فصول
شما چه نوجوان طرفدار پادکست‌های جنایی و سلنا گومز باشید، چه بیننده‌ای مسن که طرفدار کمدی استیو مارتین و مارتین شورت است و چه مخاطب جوان و علاقه‌مند به آثار پست مدرن، «فقط قتل‌های داخل ساختمان» سریالی است که توانسته تمامی این سلایق را پوشش دهد.

اختصاصی سلام سینما - آراد فرشچی: از سال ۲۰۰۴ که اولین بار کلمه‌ی پادکست برای مدل خاصی از برنامه‌ی ضبط شده‌ی صوتی مطرح و توسط چند روزنامه و مجله مورد توجه قرار گرفت تا دقیقا یک دهه بعد در سال ۲۰۱۴ که پادکست‌ها توانستند برای اولین بار در میان عامه‌ی مردم به محبوبیت قابل توجهی دست پیدا کنند کمتر کسی تصور می‌کرد که یکی از محبوب‌ترین ژانرهای این برنامه‌ها مربوط به داستان‌های جنایی واقعی باشد و حتی این برنامه‌ها به حل برخی از پرونده‌های قدیمی و یا مشخص شدن بی‌گناهی افراد دستگیر شده منجر شوند. در واقع خیلی سال قبل از اینکه پادکست‌ها به سراغ این ژانر بروند، پی‌رنگ «چه کسی انجام‌ش داده» (Who Dunit) دقیقا براساس فرمولی که امروزه در پادکست‌های جنایت واقعی پیاده می‌شود در تعدادی فیلم سرگرم کننده و درجه یک، «قتل در قطار سریع‌السیر شرق» (۱۹۷۴)، «سرنخ» (۱۹۸۵) و «گاسفورد پارک» (۲۰۰۱) برای مثال، به کار رفته بودند و کم و بیش قابل انتظار بود که با فراگیر شدن پادکست‌ها در نهایت آن‌ها راه خود را به جهان سرگرمی‌های تصویری باز کنند.


بیشتر بخوانید:

راز موفقیت سریال «فقط قتل‌های داخل ساختمان»


«فقط قتل‌های داخل ساختمان» داستان یک تیم سه‌ نفره‌ی غیر منتظره، دو پیرمرد که با هم سر ناسازگاری دارند و یک دختر نوجوان، است که به خاطر علاقه‌ی مشترک‌شان به پادکست‌ها تصمیم می‌گیرند که مجموعه‌ی خودشان را راه بیندازند و قتلی را که در یکی از آپارتمان‌های ساختمان‌شان رخ داده حل کنند چرا که گمان می‌کنند پلیس نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به آن رسیدگی کنند. این سریال توسط استیو مارتین، بازیگر درجه یک کمدی، و جان هافمن نوشته و طراحی شده است که هر دو سابقه‌ای طولانی موفق به عنوان نویسنده در سینما و تلویزیون دارند. اما سن این دو و البته مارتین شورت، یکی از ستارگان اصلی سریال، نباید شما را به این اشتباه بیندازد که قرار است با یک کمدی قدیمی و متکی بر حال و هوای دوران سپری شده و با شوخی‌های دوران اوج ستارگان‌ش روبرو شوید.

هر که باشید می‌توانید لذت ببرید!

با توجه به ظرفیت‌های سازندگان سریال و البته موفقیت چشم‌گیر آن، که احتمالا خود آن‌ها را نیز غافل‌گیر کرده بود، سریال پر است از شوخی‌های خود-ارجاعی با اتفاقات و حواشی پیرامون خود سریال، بازیگران آن و البته جهان سرگرمی. از طرفی سریال می‌تواند با شوخی‌هایش فضای مجازی را نقد کند و از سویی دیگر و با توجه به سن و سال دو تن از بازیگران‌ش پر است از شوخی‌های فیزیکی و بدنی و خلاصه برای تمامی سلایق شوخی متناسب آن‌ها در این سریال وجود دارد. در واقع در چند سال اخیر سریالی با این کیفیت و این تنوع شوخی‌ها کمتر ساخته شده و اگر هم چند نمونه وجود دارند به اندازه‌ی این سریال موفق و دنباله‌دار نبوده‌‌اند. «فقط قتل‌های داخل ساختمان» نه تنها توانسته بینندگان زیادی به خود جذب کند بلکه میان مخاطبان از رنج‌های سنی و علایق متفاوتی توانسته که جای خود را باز کند، شما چه نوجوان طرفدار پادکست‌های جنایی و سلنا گومز باشید، چه بیننده‌ای مسن که طرفدار کمدی استیو مارتین و مارتین شورت است و چه مخاطب جوان و علاقه‌مند به آثار پست مدرن، این سریالی است که توانسته تمامی این سلایق را پوشش دهد و البته به در کمتر قسمتی کیفیت خود را از دست دهد و در بدترین حالت نیز آن قدر استاندارد آن بالاست که می‌تواند حداقل شما را کمی بخنداند و برای نیم ساعتی سرگرم کنند، البته اگر همین کار را هم به اندازه و البته سخت ندانید.

احتمالا مهم‌ترین نکته‌ی این سریال که نظر مخاطبان را به خود جلب می‌کند، رابطه‌ی خوبی است که میان سه بازیگر اصلی شکل گرفته است. استیو مارتین و مارتین شورت پیش از این نیز و در آثاری مانند «سه رفیق» (۱۹۸۶)، «اینجا به همراه چوی چیس»، «پدر عروس» (۱۹۹۱) و «پدر عروس ۲» (۱۹۹۵) و برنامه‌ی «پخش زنده‌ شنبه شب» (SNL) با یکدیگر همکاری کرده‌اند و به صورت مشخص در SNL توانسته بودند تیم دو نفره‌ی خوبی تشکیل دهند و در بسیاری از قسمت‌ها، حتی در حد یک حضور کوتاه در یک بخش نمایشی، آن‌ها می‌توانستند بسیار بهتر و بامزه‌تر از باقی بازیگران ظاهر شوند و این موضوع بیشتر از هر چیزی به توانایی‌های ذاتی آن‌ها و شیمی بین خودشان برمی‌گشت و  کنار هم قرار گرفتن آن‌ها در یک پروژه‌ی تصویری جدید کاملا منطقی به نظر می‌رسد و از سمتی دیگر حضور یک بازیگر جوان در کنار این دو پیرمرد به خودی خود می‌تواند موقعیت‌های کمدی خوبی را ایجاد کند خصوصا اگر شخصیت او یک دختر بیست و چند ساله‌ باشد که هم جوان و به‌روز است و هم از جهاتی خسته و درمانده، دقیقا شبیه به دوستان پیرش. هر چند که نمی‌توان منکر شد مارتین شورت و استیو مارتین چه به عنوان بازیگر و چه به عنوان کمدین کارنامه‌ای به مراتب بهتر از سلنا گومز دارند و بازیگران بهتر هستند اما نباید تمامی بار این گروه سه نفره را بر دوش این دو نفر دانست. درک درست نویسندگان سریال از توانایی‌ها و مدل کمدی گومز باعث شده تا در بسیاری از صحنه‌ها او نه تنها از بقیه عقب نماند بلکه همانند دو همکارش فرصت درخشش خودش را نیز پیدا کند و اصلا این ترکیب درست و فرصت‌های به اندازه به هر سه نفر این تیم است که باعث شده سریال هم‌چنان تماشایی و خنده‌دار باقی بماند و اگر قرار بود یک نفر در این بین ساز ناکوکی باشد احتمالا تمامی زحمات و توانایی‌های بقیه نابود می‌شد و اصلا سریال نمی‌توانست بیشتر از یک فصل ادامه پیدا کند. 

حضور ستارگان را فراموش نکنید

قدرت اصلی سریال اما در شخصیت‌های مکمل و گاه یک فصلی آن است، به جز سه شخصیت اصلی مابقی بازیگران و شخصیت‌ها نیز. نباید فراموش کرد که به جز سه بازیگر اصلی سریال و البته تینا فی و استینگ هیچ ستاره‌ی سینمایی و تلویزیونی دیگر در سریال حضور نداشتند اما حالا و در فصل اخیر اگر به لیست بازیگران سریال نگاهی بیندازید با لیست بلند بالایی از ستارگان تراز اول سینما همانند مریل استریپ، شرلی مک‌لین، پل راد، کریستوف والتس، دیواین جوی رندالف، رنه زلوگر، زک گالیفیناکیس، ایوا لانگوریا و یوجین لوی روبرو می‌شوید، تازه به این لیست می‌توان بازیگران و سلبریتی‌های معروفی چون اشلی پارک و کارا دلوین را نیز اضافه کرد. به جز قدرت ستاره‌ای بالای سریال اما نباید از شخصیت‌های مکملی چون تدی دایمز با بازی نیتن لین، وینس با بازی ریچارد کایند و اوما هیلر با بازی جکی هافمن نیز غافل شد، بازیگرانی که سال‌هاست نقش‌های کوچک و مکمل در سینما و تلویزیون را به خوبی بازی کرده‌اند و جمله بازیگرانی هستند که شاید کمتر کسی اسم آن‌ها را به راحتی به یاد بیاورد اما چهره‌ی آن‌ها برای هر عشق سینما و تلویزیونی به راحتی قابل تشخیص است، بازیگرانی که عمدتا برای نقش‌های تیپ انتخاب می‌شوند و امکان ندارد که نتوانند در بهترین حالت ممکن آن‌ها را ایفا نکنند و گل سرسبد آن‌ها نیز مایکل سیریل کرییتون در نقش هاوارد موریس است که چند فصلی است به یکی از بازیگران‌ اصلی سریال ارتقا پیدا کرده و توانسته حسابی جای خود را میان طرفداران سریال باز کند و به یکی از بازیگران خیلی خوب این سریال تبدیل شود.

سریال‌هایی مانند «فقط قتل‌های داخل ساختمان» بیشتر از اینکه بر وجه جنایی‌شان تکیه کنند با استفاده از شوخی‌های خوب نوشته و اجرا شده و تیم بازیگری خیلی خوب‌شان می‌توانند برای مخاطب جذاب باشند، البته که بخش جنایی این سریال براساس فرمولی مشخص جلو می‌رود اما بیش از حد پیش‌بینی‌پذیر بودن نیز می‌تواند به آن آسیب بزند که معماهای هر فصل سریال تقریبا این‌گونه نیستند و چینش شخصیت‌ها و میزان اطلاعات دادن سریال به بیننده به گونه‌ای طراحی شده است که هم داستان جنایی آن جذاب باشد و هم استفاده از کلیشه‌های ژانر جنایی توی ذوق نزند. برای مثال احتمالا فصل دو و سه سریال بهترین نمونه‌های این ماجرا باشند، از طرفی بهترین شوخی‌ها و اتکای درست به قدرت بازیگران‌شان و معرفی تعدادی از بهترین شخصیت‌های مکمل و اصلی این سریال در این فصل‌ها اتفاق افتاده‌اند و از طرفی دیگر ماجراهای جنایی آن هر چند براساس همان فرمول فصل اول و فصل‌های بعدی، و بسیاری از سریال‌های دیگر، هستند اما چون اطلاعات را به صورت قطره‌چکانی به مخاطب می‌دهند و فراموش نمی‌کنند که بینندگان فقط برای خندیدن به سراغ این سریال نیامده‌اند و قرار نیست که کل ماجرای قتل در یکی دو قسمت انتهایی حل شود. در فصل چهارم نیز این ماجرا به خوبی ادامه پیدا می‌کند و هر چند سریال مشخصا توانایی آسیب رساندن به سه شخصیت اصلی‌ش را ندارد اما سراغ بهترین گزینه‌ی بعد از آن می‌رود و شخصیتی محبوب را که از فصل اول حضور داشته موضوع قتل آن فصل می‌کند تا هم بتواند از این طریق به گذشته‌ی این شخصیت و چارلز بپردازد و هم شجاعت‌ش را به مخاطبانی نشان دهد که احساس می‌کنند سریالی دست به عصا و محافظه‌کار مواجه شده‌اند که قرار است بیش از حد در بخش کمدی و بامزه‌اش غرق شود.

آیا فصل پنجم فقط قتل‌های داخل ساختمان به خوبی فصل‌های قبلی است؟

در مورد فصل پنج اما به نظر می‌رسد استفاده از همین شیوه چندان کارآمد نبوده و هر چند شخصیت به قتل رسیده از شخصیت‌های بسیار فرعی اما دوست‌داشتنی سریال بوده اما به قتل رسیدن او در پایان فصل چهارم نمی‌تواند همانند پایان فصل قبل آن ضربه‌ را به مخاطب وارد کند و از سویی دیگر فراموش کردن بخش‌های بامزه‌ی ضبط پادکست و کم رنگ‌تر شدن آن در این فصل نیز به سریال کمکی نمی‌کند و هر چند سه شخصیت میلیارد جدید این فصل به صورت گروهی بامزه از آب در آمده‌اند و البته بازیگران خوبی هم نقش آن‌ها را ایفا می‌کنند (خصوصا بازی سرد و بامزه‌ی کریستوف والتس واقعا بی‌نظیر و یکی دیگر از نقش آفرینی‌های درجه یک اوست) اما نمی‌توانند آن عمقی را که قرار است با صحبت در مورد توانایی افراد ثروت‌مند و میزان تاثیرشان بر جهان سیاست‌ دارد کاملا نشان دهند. فصل پنجم احتمالا ضعیف‌ترین فصل سریال، خصوصا از منظر پرداخت داستان جنایی آن، تا به امروز است و بیش از حد بر شوخی‌ها تکیه می‌کند اما نمی‌توان منکر کیفیت بالای کمدی سریال و قدرت بازیگران در اجرای آن‌ها شد و در نهایت هم‌چنان سریال به قدر کافی بخش‌های دیدنی و جذاب دارد که مخاطب را به دیدن تمامی قسمت‌های سریال مجاب کند. با توجه به پایان‌بندی سریال و احتمال انجام تغییراتی در فرمول همیشگی آن می‌توان متصور شد که سازندگان سریال متوجه‌ی خطر به ورطه‌ی تکرار افتادن سریال شده‌اند و برای همین یکی از بهترین مقتولین ممکن را برای فصل ششم انتخاب کرده‌اند تا هم جانی دوباره به سریال ببخشند و هم بخش‌های جذاب جنایی و مربوط به پاکست‌سازی را که در فصل‌های قبلی بیشتر در مرکز توجه بوده‌اند دوباره در داستان دخیل کنند تا شاید این سریال تماشایی و به شدت سرگرم کننده را به روزهای اوج خودش برگرداند.


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image