جستجو در سایت

1404/08/19 19:19

نقد سریال برنامه صبحگاهی (The Morning Show)، فصل چهارم؛ یک مقایسه اجمالی با فصل‌های پیشین

نقد سریال برنامه صبحگاهی (The Morning Show)، فصل چهارم؛ یک مقایسه اجمالی با فصل‌های پیشین
فصل چهارمِ سریال «برنامه صبحگاهی»، همچون فصل‌های پیشین تکیه‌گاهش را بر کشمکش‌های اخلاقی در محیط رسانه صبحگاهی گذاشته است؛ با این تفاوت که این‌بار وزنِ درام به‌سمت بحران‌های فناورانه (مخصوصا هوش مصنوعی و دیپ‌فیک) و پیامدهای ساختاریِ آن برای اعتماد عمومی و صنعت خبر معطوف شده است.

اختصاصی سلام سینما - داود احمدی بلوطکی: فصل چهارمِ سریال «برنامه صبحگاهی»، همچون فصل‌های پیشین تکیه‌گاهش را بر کشمکش‌های اخلاقی در محیط رسانه صبحگاهی گذاشته است؛ با این تفاوت که این‌بار وزنِ درام به‌سمت بحران‌های فناورانه (مخصوصا هوش مصنوعی و دیپ‌فیک) و پیامدهای ساختاریِ آن برای اعتماد عمومی و صنعت خبر معطوف شده است. در ادامه تلاش می‌کنم فصل چهارم را در لایه‌های روایی، تماتیک، شخصیت‌پردازی، اجرا و بازخوردها در نسبت با فصل‌های قبلی (۱ تا ۳) تحلیل و مقایسه کنم.


بیشتر بخوانید:

همه چیزهایی که قبل از تماشای فصل جدید The Morning Show باید بدانید


مرور محتوایی فصل چهارم و جایگاه آن در سیر کلی سریال

فصل چهارم از نیمه سپتامبر ۲۰۲۵ آغاز به پخش هفتگی کرد و قصه‌اش را در پی‌آمدِ ادغام شبکه خیالی UBA با شبکه‌های رقیب و در شرایطی قرار می‌دهد که فناوری‌های مولد (Generative AI) و تولید محتوای جعلی به تهدید اصلیِ اعتبارِ رسانه تبدیل شده‌اند. هم‌زمان، خطوط دراماتیکِ شخصی، از بازسازیِ حرفه‌ای بردلی تا تلاش آلکس برای بازسازیِ شبکه بدون از دست‌دادن آن ادامه می‌یابد و چهره‌های جدیدی به مجموعه افزوده می‌شوند که نقش‌آفرینیِ آن‌ها لایه‌های نوینی به متن می‌افزاید.

چرا فصل چهارم «هوش مصنوعی» را به‌عنوان هسته روایت انتخاب کرد؟

از فصل اول، سریال روی مسئله «قدرت رسانه» و مسئولیتِ اخلاقی چهره‌های خبری تمرکز داشت؛ فصل دوم و سوم این پرسش‌ها را در زمینه جنبش‌های اجتماعی، جنجال‌های شخصی و بحران‌های سازمانی گسترش داد. در فصل چهارم اما، با ورود مستقیمِ به دنیای «هوش مصنوعی» و خطرات تولید بدیهی اما فریبنده محتوا (دیپ‌فیک، بازتولید صدق‌نمای جعلی و ...)، به‌دنبال بسطِ همان سؤال بنیادین است: «وقتی حقیقت از دسترس مرجعیت انسانی خارج می‌شود، رسانه چه جایگاهی دارد؟» انتخاب این تم هم بازتاب دغدغه‌های زمانه و هم امکان دراماتیکِ بالا برای نشان‌دادنِ فروپاشیِ اعتماد است.

ساختار روایی؛ تمرکز بیشتر یا پراکندگیِ موضوعی؟

وقتی سریال در فصل‌های اولیه با محوریت بحران اخلاقیِ یک رسوایی (#MeToo در فصل اول) آغاز شد، محورِ داستانی واضح‌تر و متمرکزتر به‌نظر می‌آمد؛ فصل دوم اما خطوط روایی بیشتری را هم‌زمان باز کرد و مورد نقد «تکثرِ موضوعات» قرار گرفت. فصل سوم به شکلی «سریالی‌تر» و سرگرم‌کننده‌تر عمل کرد و در دلِ مخاطبِ عام جای باز کرد. حالا فصل چهارم تلاش می‌کند همزمان پرونده‌های قضایی، بحران‌های فناوری، رقابت‌های مدیران و درام‌های شخصی را پیش ببرد که حاصل این تلاش، در لحظاتی تأثیرگذار اما در مقاطعی نیز پراکنده و نامتوازن می‌شود. به عبارتی، فصل چهارم از یک‌سو پاداشِ مخاطب اهل هشدار را می‌دهد و از سوی دیگر، بیش ‌از اندازه خمار ‌داشتنِ سوژه می‌نماید.

شخصیت‌پردازی و آرک‌های مرکزی: آلکس و بردلی در آینه چهارم

در فصل‌های پیشین، آلکس لِوی (جنیفر انیستون)، بین محافظت از برند شخصی و تلاش برای حقیقت‌گویی در کشمکشی مشخص قرار داشت. در فصل چهارم، نقشِ او به‌سمت مدیری می‌رود که باید شبکه را از فروپاشیِ اخلاقی نجات دهد. اما این‌بار مشکل اصلی فنی/فراساخته است نه صرفاً انسانی. این تغییر موقعیت، آلکس را در موضعی پیچیده‌تر قرار می‌دهد و بازی انیستون، فرصتِ نمایش تنش‌های داخلی یک مدیر/ چهره را فراهم آورده است.
مسیر بردلی جکسن (ریس ویترسپون)، در فصل‌های اخیر به سمت بازسازی هویت و مواجهه با عواقبِ گذشته‌اش رفت؛ در فصل چهارم او همچنان تحت فشارِ رسانه‌ای/ قضایی قرار دارد که مانع ساده‌ای برای گذر از گذشته تاریک او نیست. ترکیب نگرش شخصی و پیامدهای سیاسیِ اقدام‌های او، یکی از خطوط دراماتیک جذاب فصل است.

در کل، شخصیت‌ها در فصل چهارم بیشتر با تصمیمات تحت فشارِ فناوری مواجه می‌شوند تا صرفا خطاهای اخلاقیِ انسانی؛ این تغییر، زمینه تازه‌ای برای بازیگری فراهم کرده اما گاهی به قیمت کاهشِ درون‌مایه‌های روان‌شناختیِ عمیق تمام شده است.

افزودن بازیگران جدید چه تأثیری روی ژانر و لحن گذاشت؟

ورود بازیگران جدیدی مانند جرمی آیرونز و ماریون کوتیار (و دیگران) علاوه بر برجسته‌کردن سرمایه تولید، امکانات روایی تازه‌ای هم فراهم می‌کند. حضور چهره‌های اروپایی/ مشهور، باعث شده تا لحنِ سیاسی-جهانی با خط روایی آمریکایی ترکیب شده و مضامینِ بین‌المللی و جهان‌شمول پررنگ‌تر شوند. از منظر اجرا، بازی‌های مرکزی (انیستون و ویترسپون) کماکان ستونِ احساسی سریال‌اند و بازیگران مکمل مانند گرتا لی یا کارن پیتمن نیز، روایت تصویری متن را تقویت‌ می‌کنند. البته به جهاتی، افزایش بازیگران و شخصیت‌ها باعث شده تمرکزِ متن کمتر شود و «گستردگیِ بازیگر»، به‌جای تقویت، گاهی انرژی درام  را تقسیم کرده است.

زبانِ بصری، کارگردانی و فضای استودیویی

سریال از ابتدا در بازنماییِ محیط استودیویی صبحگاهی استاد بوده و فصل چهارم هم در نمایشِ پشت‌صحنه، فنّاوری تولید خبر و چیدمان نمایشیِ استودیو قوی عمل کرده است. نکته جدید اما تلفیقِ عناصر دیجیتال (مثلا نماهایی که اشاره به تولیدِ محتوا توسط سیستم‌های مولد دارند) و استفاده از جلوه تصویری برای نشان‌دادن «جعلِ دیجیتال» است که این فصل را از منظر تصویری به‌روز می‌کند. با این همه، استفاده از جلوه‌های فناوری، گاهی بیشتر حکمِ تِکنیکی دارد تا یک بیانِ تماتیک و یکپارچه.

موسیقی، تدوین و ریتم روایی

تدوینِ فصل چهارم در سکانس‌های خبری و تعقیب‌محور مؤثر است. می‌تواند اضطرابِ خبر زنده و سرعتِ خبری را منتقل کند اما همین تدوین سریع، گاهی با افتِ توجه در زیرپلات‌ها همراه می‌شود. موسیقی به شیوه فصل‌های قبلی، حالت تِنس و تقریبا ناتورالیستی دارد و به‌خوبی فضای تلویزیونی را همراهی می‌کند؛ اما کمبودِ تک‌لحنی در تمِ موسیقایی، که می‌توانست تمایزِ بیشتری میان بخش‌های خصوصی و عمومی ایجاد کند به‌شدت احساس می‌شود.

فصل چهارم در آینه اعداد و نقدها

با عرضه فصل چهارم، بازخوردها ترکیبی از تحسین بازی‌ها و نقد انسجامِ روایی بوده است. سایت‌های تجمیعی مانند راتن تومیتوز نشان می‌دهند که امتیازِ فصل چهارم در سطح نقدها، در حدود ۷۰ درصد است که موقعیتی نزدیک به فصل‌های قبلی را نشان می‌دهد. اما متاکریتیک درباره انسجام فصل نقدهای محتاطانه‌تری دارد. به‌طور کلی، منتقدان بر نقاطِ قوت بازیگری و پرداخت به‌موقعِ موضوعات روز تأکید دارند و هم‌زمان، بر ضعفِ گاه‌به‌گاه در منطق روایی، و پراکندگیِ موضوعات نقد وارد کرده‌اند.

 مقایسه فصلی: چه چیزی تغییر کرده و چه چیز ثابت مانده؟

تمرکز بر اخلاق رسانه‌ای، قدرت چهره‌های خبری و مسئولیت‌پذیری در برابر مخاطب؛ ساختارِ استودیویی قوی و بازی‌های ستاره‌ای (انیستون و ویترسپون) که همچنان عاملِ جذب اصلی‌اند و نیز زبانی که میان خبر و درام مستقل حرکت می‌کند و سعی در نشان‌دادنِ برهم‌کنشِ آن‌ها دارد همچنان ثابت در روایت سریال جریان دارند.

فصل چهارم اما تغییرات محسوسی را در مسیر خود تجربه کرد. از موضوعاتِ انسانیِ فصل اول (رسوایی و مسائل اجتماعی) به سمت بحران‌های فناورانه جمعی حرکت کرد که این تغییر، هم امکانِ طرحِ مسائل نو را می‌دهد و هم پیچیدگیِ روایی را افزایش می‌دهد.

فصل سوم به شکلی «شو‌محور/ سریالی‌تر» عمل کرد تا مخاطبِ عام را بپسندد؛ فصل چهارم اما تلاش کرد تا هم پیام‌محوری داشته باشد و هم جنبه سرگرمی رعایت شود؛ ترکیبی که گاهی دچار کشمکشِ لحن شد.
افزودن بازیگرانِ بین‌المللی و مطرح، سریال را از یک درام صرفاً داخلی به اثری با داده‌های فراملی تبدیل کرد؛ نتیجه این تغییر، گسترشِ موضوعات اما کاهش عمق پرداخت هر موضوع به‌صورت مجزا بود.

جاهایی که سریال می‌توانست بهتر عمل کند

تلاش برای پرداختِ هم‌زمانِ چند بحرانِ کلان (فناوری، حقوقی، مدیریتی، شخصی) باعث شد تا بعضی خطوط داستانی «سطحی» بمانند. از طرفی برخورد گاه‌و‌بیگاهِ شعارگونه با مسائل پیچیده فناورانه باعث شد هشدارهای سریال شعاری بماند و کمتر به عمقِ تکنیکی بها بدهد. ضمنا بین «نمایش زنده» و پرداخت دراماتیکِ سینمایی، گاهی تناقضِ لحن دیده می‌شود که برخی از صحنه‌ها، مخاطب را دچار سردرگمی می‌کرد.

جمع‌بندی 

فصل چهارمِ «برنامه صبحگاهی» تجربه‌ای است از نوعِ «پاسخِ فرهنگی» به بحران معاصر انسانی؛ سریالی که می‌داند چه سؤالی باید بپرسد: «چه چیز حقیقت است؟» و تلاش می‌کند پاسخ داستانی‌اش را، در زمانه‌ای ارائه دهد که حقیقت تحت‌ فشار فناوری قرار گرفته است. در قیاس با فصل‌های پیشین، فصل چهارم جسورانه و مستقیم به موضوعات فناورانه پرداخت و بازی‌های قوی‌اش هنوز تماشاگر را نگه می‌دارد؛ اما این جسارت به قیمت پراکندگیِ روایی، و بعضا پرداخت سطحی برخی مسئله‌ها تمام شد. 

شاید برای بینندگانی که دنبال درام رسانه‌ایِ به‌روز و پرهیجان‌اند، فصل چهارم واجد جذابیت کافی باشد اما، برای کسانی که انتظارِ یک تحلیل عمیق فنی-حقوقی از AI در رسانه را دارند، این فصل بیشتر هشدارآمیز و نمایشی است تا تحلیلی. 
 


ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image