جستجو در سایت

1404/09/10 17:32

نقد فیلم No Other Choice به کارگردانی پارک چان ووک | مرگ تدریجی انسان

نقد فیلم No Other Choice به کارگردانی پارک چان ووک | مرگ تدریجی انسان
پارک چان ووک در تازه‌ترین اثر خود، فیلمی ساخته است که به مانند فیلم‌های قبلش، تمام مناسبات آن روی مرزی باریک شکل می‌گیرد. اگر در «منطقه امنیتی مشترک» این مرز فیزیکی بود و همه چیز در مرز میان دو کره اتفاق می‌افتاد و در «عزم رفتن» همه چیز در خط باریک میان ژانرهای جنایی و عاشقانه شکل می‌گرفت، حالا و در «چاره‌ای نیست» این مهم در مرز میان کمدی و تراژدی رخ می‌دهد.

اختصاصی سلام سینما - مهران صفرخانی: پارک چان ووک در تازه‌ترین اثر خود، فیلمی ساخته است که به مانند فیلم‌های قبلش، تمام مناسبات آن روی مرزی باریک شکل می‌گیرد. اگر در «منطقه امنیتی مشترک» این مرز فیزیکی بود و همه چیز در مرز میان دو کره اتفاق می‌افتاد و در «عزم رفتن» همه چیز در خط باریک میان ژانرهای جنایی و عاشقانه شکل می‌گرفت، حالا و در «چاره‌ای نیست» این مهم در مرز میان کمدی و تراژدی رخ می‌دهد. همین امر فیلمساز کارکشته کره‌ای را واداشته برای اعتبار بخشیدن به وجوه تراژیک، گاهی در فیلم به موقعیت‌ها و شخصیت‌ها نزدیک شود و گاهی نیز برای ساخته شدن هرچه بهتر کمدی، تا حد ممکن از آن‌ها فاصله بگیرد. برخی موقعیت‌ها نیز ترکیبی از این دو هستند؛ یعنی موقعیتی در لحظه، در عین تراژیک بودن، به‌شدت کمیک نیز هست. سکانس آخر شخصیت اصلی در کارخانه را به یاد بیاوریم: مرد وارد می‌شود و دوربین از فاصله‌ای بسیار دور او را در انتهای قاب، در محاصره فضای خالی نشان می‌دهد. خوشحالی مرد و مشت‌های گره‌کرده‌اش را نیز از همین فاصله می‌بینیم، اما پارک چان ووک ناگهان در نمای بعد دوربین را در نزدیک‌ترین فاصله از مرد قرار می‌دهد؛ جایی که لبخند از چهره مرد رنگ می‌بازد و او به شکلی جدی مشغول انجام وظیفه محوله می‌شود. یا وقتی که مرد، مقتول اول و همسرش را ناشیانه در جنگل تعقیب می‌کند و در نهایت در لحظه‌ای که مشغول انجام کاری بسیار دور از توانش است، مار او را نیش می‌زند و این همسر مقتول است که به دادش می‌رسد.


بیشتر بخوانید:

نقد فیلم No Other Choice به کارگردانی پارک چان ووک | یک کمدی غافلگیرکننده با درخشش بازیگر اسکویید گیم


علاوه بر این دوری و نزدیکی فیزیکی و تأثیر آن بر شکل گرفتن کمدی و تراژدی فیلم در موقعیت‌های مختلف، پارک چان ووک از نظر ذهنی نیز به شخصیت‌هایش دور و نزدیک می‌شود و این رفتار یویو‌وار را در مواجهه شخصیت‌ها با یکدیگر نیز ادامه می‌دهد. نقطه اوجش جایی است که خاطره همسر مقتول اول را از دید شخصیت اصلی داستان می‌بینیم. او که رفته است تا فردی دیگر را به قتل برساند، حالا دارد به صحبت‌های مقتول آینده و همسر او گوش می‌دهد و تلاش می‌کند در ذهنش، آنچه را بر آن‌ها گذشته است تصور ‌کند. همین نزدیکی احساسیِ بیش از اندازه در قتل اول، قاتل را دچار احساس مسئولیت نسبت به مقتولش می‌کند. تمام تلاشش را می‌کند که حالا که مرد قرار است بمیرد، دست‌کم قبل از مرگش از خیانت همسرش باخبر نشود. اما در قتل‌های بعدی، این نزدیکی کم‌کم کاهش می‌یابد. در قتل دوم، که با طرحی از پیش تعیین‌شده پیش می‌رود، قاتل حتی مجبور نیست به خانه مقتول برود؛ او را در راه خانه به قتل می‌رساند و تنها مشکلش خلاص شدن از شر جنازه است. در قتل سوم، این مشکل نیز حل می‌شود؛ نقشه قبلی مرد برای انجام قتل، آن‌قدر دقیق است که ما حتی فرجام کار را نمی‌بینیم، اما مطمئنیم که مرد کارش را بی‌نقص انجام داده و قرار نیست سر سوزنی دستش رو شود.

ارتباط جالب «چاره‌ای نیست» با «جنایت و مکافات» داستایفسکی

پارک چان ووک در اینجا معکوس کار داستایفسکی در «جنایت و مکافات» را انجام می‌دهد. در شاهکار داستایفسکی، اولین قتل کتاب طوری پرداخت می‌شود که گویی انگار نه انگار در واقعیت انسانی کشته شده است. در شرایطی که قتل دوم با جزئیات انسانی‌تری تصویر می‌شود و میان مخاطب و قربانی نزدیکی بسیار زیادی ایجاد می‌شود. در «چاره‌ای نیست»، این روند برعکس است: مخاطب در قتل اول به شخصیت قربانی و زیست او نزدیک‌تر است تا قتل دوم و قتل آخر. در قتل‌های بعدی، بیشتر چگونگی هرچه درست‌تر پیش رفتن نقشه قتل و هرچه تمیزتر انجام شدن آن است که اهمیت پیدا می‌کند و همین تغییر مسیر خود دوری از انسان و ارزش‌های او و به شدت تلخ است. شخصیت اصلی «چاره‌ای نیست» قدم‌به‌قدم و قتل‌به‌قتل از نظر احساسی از قربانیانش فاصله می‌گیرد و در مقابل، قتل‌ها تمیزتر و دقیق‌تر انجام می‌شوند. راه چاره انسانی فیلمساز برای این مسئله آن است که با ساختن ذهنیتی مشترک میان شخصیت‌ها و در نظر گرفتن همه آن‌ها به‌عنوان یک تن واحد با دغدغه‌ها و ارزش‌های نادیده گرفته شده مشترک، همگی‌شان را قربانی سرمایه‌داری بی‌رحم حاکم بر جهان فیلم بداند و نقدش را به ساحتی بالاتر، به آنچه دیده نمی‌شود، ببرد. 

پارک چان ووک بازی با فاصله- دوری و نزدیکی فیزیکی و ذهنی- را تا جایی پیش می‌برد که در یکی از سکانس‌های پایانی، حتی به سگ خانواده نیز نمای نقطه‌نظر می‌دهد؛ شیطنتی فرمی که پس از حذف تمامی انسان‌ها و در مواجهه با سگ‌های تنها مانده خانواده اتفاق می‌افتد. به هر حال، این خانواده در پایان فیلم از طبقه الیت جامعه‌اند و پرداختن به آن‌ها در چنین سطحی طبیعی است. با این وجود اما تراژدی و تلخی موقعیت فراموش یا به حال خودش واگذاشته نمی‌شود؛ فیلمساز کاملاً آگاهانه مسیری را که آغاز کرده است تا انتها باصلابت پیش می‌برد و به شکلی باشکوه به پایان می‌رساند. «چاره‌ای نیست» در نقطه پایانی، در غیاب حضور انسان به پایان می‌رسد؛ فقط ماشین‌ها باقی می‌مانند و  محصولات مصرف‌شده سرمایه‌داریِ بی‌رحمِ فیلم با همراهی نوای محزون موسیقی متن فیلم در پایان که خود گویای همه چیز است؛ هشداری جدی به مخاطب درباره سرنوشتی تلخ و تاریک که آرام، بی‌صدا و بی‌وقفه انسان و ارزش‌های انسانی او را روز به روز بیشتر از قبل به مخاطره می‌اندازد.


اخبار مرتبط
ارسال دیدگاه
captcha image: enter the code displayed in the image