آرزو داشت بازیاش کنار بهروز وثوقی دیده شود/ یادداشت محسن امیریوسفی برای درگذشت شیرین یزدانبخش

محسن امیریوسفی نوشت: سال ۱۳۹۱ وقتی از بیمارستان مرخص شدم، شیرین جون یزدانبخش بهم خندید و گفت: آخه مرد به این بزرگی بخاطر گرفتن یک پروانه ساخت سکته میکنه؟! این جمله انگیزشی برای شروع سریع فیلمبرداری «آشغالهای دوست داشتنی» کافی بود.
چند وقت بعد، سرصحنه خسته و کوفته برگشت و بهم نگاه کرد و گفت: تو رو خدا تو فیلم بعدیت آدم بیاور! وقتی تو مونیتور دیدم چطور جلوی چهارتا قاب عکس و بدون حضور هیچ بازیگری، همزمان احساسات مادری و همسری و خواهری را چقدر خوب اجرا کرده فهمیدم چه فشاری را تحمل میکنه.
بعد که فیلم توقیف شد، تماس گرفت و گفت مادرجون تو جشنواره فجرشون هم نمیگذارند بره؟ و گفتم که حتی نگذاشتند هیات انتخاب فیلم را ببینه! و این ماجرای توقیف و ثبت نام اعتراضی در جشنواره شش سال طول کشید ولی شیرین جون هر چند ماه یکبار تماس میگرفت و میگفت: مادرجون غصه نخوریا یکوقت دوباره سکته میکنی! بالاخره اکران میشه! و نمیدونست با همین چند کلمه انگیزشی شش سال بهم امید داد.
یکبارم گفت: راستش رو بگو، [آقای] کیارستمی واقعا از بازیم خوشش اومد؟ گفتم: بله گفتند بازیت خیلی عالی بود، ولی نگفتم که گفت: بازیش اونقدر عالیه که هیچوقت دیده نمیشه!
.
سال ۹۷ هم وقتی بالاخره فیلممون تو بدترین زمان ث اکران شد توی سالن جلوی جمعیت با خنده گفت: والا چیزی از این فیلم یادم نیست، چون شش سال گذشته!
سال ۹۸ هم با هیجان زنگ زد و گفت: واقعا یک نسخه دیگه هم از این فیلممون ساخته بودی؟! راسته که [آقای] بهروز وثوقی توش بازی کرده؟ گفتم: آره، این نسخه طولانیتره و تدوینش هم فرق میکنه. اسمش هم گذاشتم «آشغالهای دوست داشتنی اصل» گفت: خوبه، مثل گز کرمانی اصل! ولی مادرجون غصه نخوری که اکرانش نکردند یکوقت دوباره سکته میکنی! گفتم: شیرین جون کسی این نسخه را ندیده ولی شما ببینش که چطور جلوی بهروز وثوقی بازی کردی؟ گفت: واه، آبروم جلوی آقای وثوقی میره! ولی ایشالا اینم روی پرده سینما میبینم! گفتم: فکر نکنم اینا خیلی عصبانیتر شدند! گفت: اگه توئی که پوستشون را میکنی و با سماجت اکرانش
میکنی!
ولی شیرین جون، من بعد از شش سال نتونستم «آشغالهای دوست داشتنی اصل» را از توقیف در بیاورم و اکرانش کنم و شما هم هیچوقت نتونستی این نسخه با بازی آقای بهروز وثوقی را روی پرده سینما ببینی! باور کن همه تلاشم را کردم. شرمندهام، روحت شاد مادر بزرگ!»