چرا اقتباس رابین ویلیامز از آسیموف شکست خورد؟ «مرد دویستساله» و فاصلهای که با ریشه ادبیاش داشت

فیلم «مرد دویستساله» (Bicentennial Man) به کارگردانی کریس کلمبوس، یکی از عجیبترین پروژههای علمی–تخیلی دهه ۹۰ محسوب میشود؛ اثری که تلاش داشت همزمان یک بلاکباستر خانوادگی، یک درام احساسی و یک فیلم اسکاری باشد. اما نتیجه، بهگفته منتقدان، ترکیبی نامتوازن از احساسات اغراقشده و روایت فلسفی نیمهکاره بود.
این فیلم با بودجه ۱۰۰ میلیون دلاری ساخته شد اما تنها ۸۰ میلیون دلار فروش داشت. منتقدان نیز آن را «بیش از حد احساساتی» و «دور از روح آثار آسیموف» توصیف کردند. در حالیکه داستان اصلی آسیموف و نسخه رمانگونه آن (The Positronic Man) به پرسشهای عمیق درباره آگاهی، انسانیت و تکامل رباتها میپردازد، فیلم کلمبوس مسیر احساسیتری را انتخاب کرد و بسیاری از لایههای فلسفی را کنار گذاشت.
رابین ویلیامز در نقش «اندرو»، رباتی که طی دو قرن بهتدریج انسانیتر میشود، انتخابی بحثبرانگیز بود. منتقدان معتقد بودند ویلیامز با انرژی و طنز ذاتیاش برای نقش یک ماشین بیاحساس مناسب نیست و همین موضوع باعث شد فیلم نتواند تضاد میان «ماشین بودن» و «انسان شدن» را باورپذیر نشان دهد.
داستان فیلم از سال ۲۰۰۵ آغاز میشود؛ زمانی که خانوادهای ثروتمند رباتی خانگی خریداری میکنند. اندرو بهتدریج احساسات انسانی را تجربه میکند، ظاهرش را تغییر میدهد، استقلال حقوقی بهدست میآورد و در نهایت برای تبدیلشدن به یک انسان فانی، «تراشه مرگ» دریافت میکند. این روایت که در داستان آسیموف بار فلسفی سنگینی دارد، در فیلم به شکلی ملودراماتیک و شبیه آثار تلویزیونی احساسی اجرا شده است.
«مرد دویستساله» در نهایت تنها یک نامزدی اسکار برای چهرهپردازی دریافت کرد و همان را نیز به فیلم (Topsy-Turvy) باخت. امروز بسیاری از علاقهمندان آسیموف این فیلم را نمونهای از اقتباسی میدانند که نتوانست عمق و پیچیدگی منبع اصلی را به تصویر بکشد.