همه چیز درباره "مرگ یزدگرد" ساخته بهرام بیضایی
بازیگران فیلم مرگ یزدگرد: سوسن تسلیمی (زن)/ مهدی هاشمی (آسیابان)/ یاسمن آرامی (دختر)/ امین تارخ (سردار)/ محمود بهروزیان (موبد)/ کریم اکبری (سرکرده)/ علیرضا خمسه (سرباز). طراح پوشاک و سرپرست اجرا: ایرج رامین فر. بزک: جلال معیریان/ عبدالله اسکندری. مدیر فیلمبرداری: مهرداد فخیمی. موسیقی: بابک بیات. تهیهکننده، کارگردان، تدوینگر و نویسنده: بهرام بیضایی. فیلمی از گروه فیلم لیسار؛ ۱۳۶۰ (رنگی؛ ایستمن کالر، یکصدوبیست دقیقه) به سرمایهی شبکهی دوم سیمای جمهوری اسلامی ایران. نخستین و واپسین نمایش همگانی در نخستین جشنوارهی فیلم فجر ۱۳۶۱٫.
خلاصهی داستان فیلم: یزدگرد در گریزش از برابر سپاه تازیان، به آسیابی پناه میبرد و در آنجا به دست آسیابان به قتل میرسد. دو سردار، موبد و تنی از ملازمان یزدگرد از راه میرسند و برای آگاهی از راز مرگ یزدگرد، در حالی که جسد یزدگرد روی زمین افتاده است، آسیابان، همسر و دخترش را مورد بازجویی قرار میدهند. اما واقعیت در میان حرفهای ضدونقیض و تأملها و تردید گم میشود. یزدگرد کوشیده خشم آنان را برانگیزد شاید دست به تیغ برند؛ آسیابان را خوار کرده و دشنام گفته و به دخترش دست دراز کرده است. آسیابان ناباور و دلشکسته، همه را آزمایش شاه از یکدلی مردم زیردست دانسته، گرچه در اندیشهاش او را کشته، اما به راستی از ترس دنبالگان او بر او دست برنداشته است. یزدگرد که هنوز آنان را بر مرگ خود دلیر ندیده است، ریشخند را تا به آنجا رسانده است که بگوید شاه نیست و دزدی است که با نام شاه از دختر بهره گرفته است. آسیابان خشمگین ـگرچه دودل از این بازیـ و برانگیخته از تاوانخواهی زن و دختر، او را باز در اندیشه میکشد.
دختر که از دستدرازی آسان بیگانهای خود باخته است، بر پیکر بیجان میافتد و میگوید این شاه نیست و مردار آسیابان است؛ گویی مردهی پدر از دهان او سخن میگوید. سرداران گیج میشوند، زیرا هیچ یک چهرهی راستین پادشاه را ندیدهاند. زن و آسیابان اندیشه یکی میکنند که نیک است همداستان با دختر بگویند شاه کشته نشده است و از مرگ چندباره برهند. میماند اینکه اگر کشتهی آسیابان است، شاه کجاست؟ پس آسیابان را شاهی میخوانند که جامهی دگر کرده است. در آزمونی که سرداران آغاز میکنند، آسیابان به زن گمان بد میبرد و زمانی است که دختر داستانی تازه آغاز کند: داستان شب گذشته که یزدگرد آسیابان را زور کرد برای آوردن خوراکی در خور شاهان به آبادیهای دور برود و خود در این اندیشه بود که چرا بمیرد آنجا که میشود آسیابان را کشت و جامهی شاهی بر او پوشاند و گریخت و آن گاه برای همراه کردن زن به او مژدهی رهایی از تیرگی این آسیای ویران را داد و زن که همهی زندگی خانواده را با چنگ و دندان نگهبان بود، در پندارش تندری از رهایی درخشید. با این همه، نگران از سرنوشت شوی و دختر، آن اندازه سنجیدن مژدههای یزدگرد را به درازا کشاند که آسیابان بازگردد و از روی رشک مردانه، شاه را بکشد. در نهایت، هیچ کس نمیفهمد که یزدگرد به دست آسیابان کشته شده است یا آسیابان به دست شاه فراری. در پایان تازیان سر میرسند.
منبع: سینما سینما