آیا فیلمنامه یک تصادف ساده اقتباسی بدون ذکر منبع الهام است؟ | حاشیه جدید فیلم جعفر پناهی
.jpeg?w=1200&q=75)
پس از نمایش فیلم «یک تصادف ساده»، گروهی از منتقدان به شباهتهایی میان خط داستانی این فیلم با نمایشنامه «مرگ و دوشیزه» (آریل دورفمن) که رومن پولانسکی هم فیلم مشهوری به همین اسم از روی آن اقتباس کرد اشاره کردند. حالا نامهنگاری یک رسانه ایرانی با آریل دورفمن این تردید را ایجاد کرده است که شاید این شباهت خیلی هم اتفاقی نباشد.
ادامه این پست را به نقل از مجله رفقای نقد میخوانید:
مجلهٔ رفقای نقد نامهای به آریل دورفمن (Ariel Dorfman) مؤلف نمایشنامهٔ «مرگ و دوشیزه» (Death and The Maiden) نوشت و از ایشان دربارهٔ فیلم «یک تصادف ساده» ساختهٔ جعفر پناهی استعلام نمود. پاسخ مکتوب جناب آریل دورفمن را بیکم و کاست و عیناً آوردهایم:
این یک تصادف نبود
آقای سجاد نوروزی گرامی،
لطفاً تأخیر در پاسخ را ببخشید. در این مدت حال مساعدی نداشتم و نمیتوانستم بهموقع به بسیاری از ایمیلهایی که اخیراً دریافت کردهام پاسخ دهم.
از پرسشهای شما دربارهٔ ارتباط من با فیلم «یک تصادف ساده» سپاسگزارم. از زمانی که دربارهٔ این فیلم شنیدهام، واقعاً نمیدانستم باید چگونه به آن واکنش نشان دهم، و شما این فرصت را فراهم کردید که اکنون، از ایران، نخستین گام را برای روشنسازی این موضوع بردارم.
اجازه بدهید ابتدا با تأکید بگویم که سالهاست به فیلمهای جعفر پناهی بسیار ارج میگذارم؛ حتی پیش از آنکه در خارج از ایران شناخته شود. همچنین باید بیفزایم که شجاعت او را در دفاع از حقوق بشر و آزادی هنری در کشورش ــ با وجود خطری که همواره متوجه خود، سلامت و کارش بوده ــ عمیقاً ستایش میکنم.
در مورد خودِ فیلمی که او بهتازگی نمایش داده، نمیتوانم دربارهٔ سرقت ادبی یا اقتباس بدون اجازه اظهار نظر کنم، زیرا اکنون در شیلی هستم و هنوز امکان تماشای آن برایم فراهم نشده است؛ بنابراین احساس نمیکنم در این مرحله صلاحیت داوری دربارهٔ آن را داشته باشم.
اما آنچه میتوانم انجام دهم توضیح ارتباط خودم با جعفر پناهی و ارتباط او با نمایشنامه و فیلم «مرگ و دوشیزه» است.
در سال ۲۰۰۹، دقیقاً در ۲۹ نوامبر، ایمیلی از الیور دانجی، تهیهکنندهٔ بریتانیایی، دریافت کردم که به نمایندگی از پناهی دربارهٔ خرید حقوق اقتباس نمایشنامه و فیلم من برای ساخت یک اقتباس سینمایی پرسوجو کرده بود.
از آنجا که به کار پناهی بسیار علاقهمند بودم، مذاکراتی برای بررسی این امکان آغاز کردم؛ از طریق ایمیلهای خودم و همچنین نمایندهام در بریتانیا، جولیا تیریل. بسیاری از این مکاتبات مستقیماً با جعفر صورت گرفت، تا جایی که او فیلمنامهٔ احتمالی کار را که قصد ساختش را داشت، برای من فرستاد؛ فیلمنامهای که بسیار نزدیک به ساختار اثر من بود. من به پیشنهاد او علاقهمند شدم، فقط اشاره کردم که پایانبندی او ــ جایی که پزشک اعدام میشود ــ اشتباه است، چون دیگر به قربانی فرصت نمیدهد که به امکان بخشایش فکر کند؛ به ضرورت نشاندادن «رحم»، نیاز به عبور از چرخهٔ انتقامِ بیپایان، و نیاز به دفن گذشته تا همیشه در بند آن نمانیم. او پاسخ داد که این پایان خشونتبار در ایران ضروری است، زیرا نمیتوان اجازه داد عامل خشونت آزادانه برود. در نهایت، من بهعنوان نویسنده و خالق اثر، حق او را برای یافتن راهحلهای خودش در برابر معماهای «مرگ و دوشیزه» پذیرفتم، هرچند با نیاز او به این «بستن پرونده» موافق نبودم.
اینها بخشی از یک مکاتبهٔ طولانی و جاری بود که همهٔ آن را نگه داشتهام و میتوانم برای بررسی در اختیار هر کسی قرار دهم، هرچند در حال حاضر ترجیح میدهم این رفتوآمدها را علنی نکنم.
هیچ قراردادی به دو دلیل امضا نشد: نخست، پیچیدگیهایی در امکان اعطای حقوق از سوی من. دوم، و البته مهمتر، آنکه جعفر بیش از پیش هدف حکومت قرار گرفت، از فیلمسازی منع شد و سپس زندانی. من نیز یکی از کسانی بودم که بهطور بینالمللی به این بیعدالتیها اعتراض کردم.
با اینکه در حال حاضر قضاوت نمیکنم، اما با توجه به چیزهای بسیاری که دربارهٔ «یک تصادف ساده» خواندهام، تردیدی ندارم که جعفر پناهی اثر جدیدش را بر پایهٔ «مرگ و دوشیزه» ساخته و از نوشتههای من الهام گرفته است. از اینکه با وجود همهٔ اسناد و مکاتبات میان من و او و نمایندگانمان، حتی اشارهای به این بدهی هنری در هیچیک از مصاحبههای متعددش نکرده، ناامیدم. این حداقل انتظاری است که یک هنرمند از هنرمندی دیگر دارد.
من سالهای بسیاری را در مبارزه با دیکتاتوری کنونی در ایران فعال بودهام و نمیخواهم این اطلاعات یا این نقد احتمالی، همبستگی ضروری با جنبش دموکراسیخواهی در کشوری را که آثار متعدد من در آن ترجمه و نمایشنامههایم ــ نه فقط «مرگ و دوشیزه» ــ بهطور مستمر روی صحنه رفته، خدشهدار کند. همچنین نمیخواهم این سخنان من ــ که ارتباط عمیق گذشته میان خودم و جعفر پناهی را ثابت میکند (و اسناد فراوانی دارم) ــ برای فیلم او دردسر ایجاد کند؛ فیلمی که بیتردید، صرفنظر از نظر من، سهمی معنادار در بحث دربارهٔ چگونگی مواجهه با جنایتهای هولناک مأموران حکومتی و راههای التیام یک کشور پس از دههها سرکوب و خشونت خواهد داشت.
بااینحال نمیتوانم همهٔ شباهتهای چشمگیر میان «یک تصادف ساده» و «مرگ و دوشیزه» را نادیده بگیرم و تردیدی ندارم که این فیلم تازه از تأثیر دیدگاه، شخصیتها، موقعیتها و پیرنگ اثر من سرچشمه گرفته است. میتوانم با اطمینان بگویم که داستان مرکزی «یک تصادف ساده »، «یک تصادف» نبود.
شاید خودداری جعفر از اشاره به نسبت اثرش با «مرگ و دوشیزه»، نتیجهٔ توصیههای حقوقی باشد که او و تهیهکنندگانش دریافت کردهاند. در اینباره فعلاً نمیتوانم نظری بدهم.
در این ایمیل، نمایندهٔ خود در لندن، جولیا تیریل، و مدیر او نیک کلارک را نیز در جریان قرار میدهم، همچنین نمایندهٔ آمریکاییام، جاناتان میلز، بههمراه رودریگو دورفمن (پسرم و وصی ادبیام در صورت ناتوانی من) و دستیارم سوزان سنرکیا.
من منتظر نظر مشاورانم میمانم تا تصمیم بگیرم چه اقدام دیگری، اگر لازم باشد، صورت بگیرد.
اگر قرار است از این سخنان من استفاده کنید، تنها شرط من این است که آن را کامل و بدون حذف و تغییر منتشر کنید؛ زیرا نمیخواهم گفتههایم از زمینه خارج شود یا در خدمت رقابتها و دشمنیهای رایج در عرصهٔ هنر قرار گیرد. همچنین نمیخواهم سخنانم به جایگاه فیلمسازی و پیامهای جعفر پناهی ــ که برای روزگار بحرانزدهٔ ما بسیار مهماند ــ آسیبی برساند.
بار دیگر از شما سپاسگزارم که فرصت روشنکردن رابطهٔ طولانیمدتم با جعفر پناهی و ریشههای آشکار فیلم جدید او در اثری را که آن را بهخوبی میشناسد، فراهم کردید.
با احترام
آریل دورفمن