4 اثر ماندگار کیومرث پوراحمد | خاطرهساز و بیتکرار

اختصاصی سلام سینما - تهمینه منصوری روشن: هر فیلمسازی در حافظهی ما با امضای شخصی خودش ماندگار میشود؛ امضایی که گاهی یک تصویر است، گاهی یک دیالوگ، و گاهی احساسی که سالها بعد هنوز برایمان ملموس است. کافیست نام یک کارگردان برده شود تا ناخودآگاه، تصاویر آشنایی که او در ذهنمان ساخته شروع به پخش شدن کنند. همین پیوند ناگسستنی است که سینما را از یک هنر گذرا به خاطرهای ماندگار تبدیل میکند. در این میان، نام کیومرث پوراحمد نیز بیدرنگ ما را به جهانی آشنا پرتاب میکند؛ جهانی که با «قصههای مجید» طعم کودکی، سادگی و شرمهای کوچک را به ما چشانده، با «شب یلدا» تنهاییِ خاموش و زخمهای پنهانِ بزرگسالی را روایت کرده، در «خواهران غریب» بازیگوشی، صمیمت و شیرینی دیدار دوباره را نشانمان داده و در «اتوبوس شب» انسانیت را در دل تاریکترین موقعیتها، یعنی جنگ، به یادمان آورده است. وقتی از پوراحمد حرف میزنیم، فقط از چند فیلم سخن نمیگوییم؛ از تجربهی زیستهی نسلی حرف میزنیم که با شخصیتهایش بزرگ شد، درد کشید و معنای همدلی را آموخت.
جهانبینی کیومرث پوراحمد بر پایهی نگاه انسانی، صادق و بیادعا به زندگی شکل گرفته بود؛ نگاهی که نه به اغراق پناه میبُرد و نه به قهرمانسازیهای پرزرقوبرق. او فیلمسازی بود که به جزئیات اهمیت میداد، به لحظههای سادهای که معمولاً در هیاهوی روایتهای بزرگ نادیده گرفته میشوند. دغدغهی اصلی پوراحمد انسان بود؛ انسانی تنها، آسیبپذیر و درگیر موقعیتهایی که اغلب بزرگتر از توان او هستند. کودکی، فقدان، تنهایی، مسئولیت زودرس و اخلاق انسانی در شرایط دشوار، از محورهای تکرارشوندهی آثارش بودند. دوربین او قضاوت نمیکند، تماشاگر را مجبور به اشک ریختن نمیکند، بلکه با فاصلهای محترمانه همراه شخصیتها میشود و اجازه میدهد احساسات بهتدریج و بیسروصدا شکل بگیرند. سینمای پوراحمد سینمای همدلی است؛ سینمایی که بهجای فریاد، آرام حرف میزند و به همین دلیل، عمیقتر در ذهن و دل مخاطب مینشیند.
قصههای مجید؛ سینمای صداقت و جزئیات

«قصههای مجید» روایت زندگی پسربچهای کنجکاو و خیالپرداز است که پس از فقدان والدینش، در خانهای ساده و قدیمی در اصفهان، کنار مادربزرگش (بیبی) زندگی میکند. مجید با همهی شیطنتها، اشتباهها و آرزوهای کودکانهاش، هر بار در دل موقعیتی تازه قرار میگیرد؛ از مدرسه و انشا نوشتن گرفته تا رویاهای بزرگ و شکستهای کوچک. قدرت اصلی این اثر در سادگی صادقانهی آن است؛ قصهای بدون پیچیدگیهای تصنعی که زندگی روزمره را به درامی عمیق و انسانی تبدیل میکند. این اثر نه فقر را شعار میدهد و نه کودکی را رمانتیک میکند، بلکه با نگاهی شاعرانه، واقعیت را همانگونه که هست نشان میدهد. فضای سریال آکنده از سکوتهای گرم، کوچههای آفتابخوردهی اصفهان، اتاقهایی با بوی نان و غذا است؛ و در قلب این فضا، رابطهی بیبی و مجید میدرخشد. بیبی با لهجهی شیرین اصفهانی، سختگیر اما دلسوز، هم مادر است هم تکیهگاه، و مجید با نگاههای پر از امید و شرم، سعی دارد جهان را کشف میکند. رابطهی آنها چیزی فراتر از نسبت خونی است؛ پیوندی شاعرانه میان نسلها، میان گذشته و آینده، که با هر دیالوگ ساده و هر نگاه، در دل تماشاگر جا خوش میکند و هنوز هم پس از سالها، بوی خانه و حس امنیت را زنده میکند.
لحن شیرین و صمیمی و فضای گرم میان بیبی و مجید آنقدر دلنشین و باورپذیر است که حتی امروز، بعد از گذشت سالها، هنوز سکانسهایش لبخند را بیاختیار بر لب ما مینشاند. صحنهای که مجید با نهایت سادگی و منطق کودکانهاش برای دفاع از خود میگوید برای قوی شدن پایهاش در درس از معلم خواسته او را در همه درسها تجدید کند، فقط یک شوخی بامزه نیست؛ نمونهای روشن از همان نگاه انسانی و هوشمندانهای است که پوراحمد به دنیای کودک دارد. این لحظهها از دل زندگی میآیند و درست به همین دلیل صادقانه و ماندگارند. رابطهی بیبی و مجید در چنین صحنههایی جان میگیرد؛ رابطهای سرشار از مهر، سرزنشهای دوستداشتنی، نگرانیهای ساده و عشق بیقیدوشرطی که در میان آنها جریان دارد. همین گرمای صمیمی است که «قصههای مجید» را از یک سریال معمولی فراتر میبرد و آن را به خاطرهای مشترک و زنده در ذهن ما تبدیل میکند.
خواهران غریب؛ مادر من، مادر من

کار کیومرث پوراحمد با کودکان به قصههای مجید ختم نمیشود، او با «خواهران غریب» یکبار دیگر دوربینش را همقدِ چشمِ کودکان پایین میآورد؛ نه برای سادهسازی جهان، بلکه برای نمایش دیدگاهی از این جهان که کمتر در سینما به آن پرداخته میشود.
در «خواهران غریب»، پس از آنکه دو خواهر دوقلو که تا پیش از آن از وجود یکدیگر بیخبر بودند، همدیگر را در مدرسه میبینند، تصمیمی بازیگوشانه و هیجانانگیز میگیرند: جای خود را با هم عوض کنند. این جابهجایی ساده، اما پر از کنجکاوی، زمینهساز مجموعهای از ماجراهای شیرین و کشفهای تازه میشود و به آنها اجازه میدهد زندگی همدیگر و از همه مهمتر والدین خود را تجربه کنند. پوراحمد با ظرافت این موقعیت را به نمایش میگذارد؛ جایی که بازی کودکانه با هویت، شوخطبعی و تعامل صادقانه میان دو خواهر و مادر و پدرشان، هم مخاطب را سرگرم میکند و هم حس همدلی و لذت کشف را منتقل میسازد. همین خلاقیت یکی از جذابترین و به یادماندنیترین ویژگیهای فیلم است. حضور درخشان خسرو شکیبایی در نقش پدر، بهویژه در سکانس خواندن شعر «مادر من»، لحظهای شیرین و پر از لطافت خلق میکند و هم محبت را با هم در دل مخاطب مینشاند. او با اجرای گرم و صمیمانهاش، حس نزدیکی و صمیمیت بین شخصیتها و تماشاگر را تقویت میکند، و همان لحظهآی بسیار ماندگار در ذهن مخاطب میسازد.
شب یلدا؛ روایتی آرام از یک تنهایی عمیق
«شب یلدا» یکی از شخصیترین و درونگراترین آثار کیومرث پوراحمد است؛ فیلمی که تنهایی را نه بهعنوان یک بحران بیرونی، بلکه بهمثابه وضعیتی آرام، فرساینده و روزمره به تصویر میکشد. پوراحمد در این فیلم، دوربینش را به درون شخصیت اصلی میبرد و جهان را از دریچهی نگاه انسانی نشان میدهد که در میان هیاهوی زندگی تنها مانده است. تنهایی شخصیت حامد با بازی به یادماندنی محمدرضا فروتن به بهترین نحو در در سکوتها، مکثها و فاصلهها بدون هیچ اغراق و فرافکنی شکل میگیرد. جهانبینی پوراحمد در این اثر، بر پایهی احترام به دردِ خاموش انسان بنا شده است؛ او قهرمان نمیسازد و راهحل نمیدهد، بلکه با نگاهی همدلانه، مخاطب را کنار شخصیت مینشاند تا این تنهایی را لمس کند. «شب یلدا» ادامهی همان سینمای انسانی پوراحمد است؛ سینمایی که باور دارد رنجهای بزرگ، اغلب در سادهترین و بیصداترین لحظههای زندگی پنهان شدهاند.
در «شب یلدا»، فروپاشی روحی حامد تنها در رفتار و نگاه او خلاصه نمیشود؛ این فروپاشی بهتدریج در فضای زندگیاش نیز رسوخ میکند. خانهی او، که روزگاری محل حضور زن و دخترش بوده، حالا به فضایی سرد، ساکت و بیروح تبدیل شده است؛ جایی که هر گوشهاش یادآور فقدان است و هر شیء، نشانی از غیبت. طراحی فضا و میزانسنها بهخوبی همسو با وضعیت روانی شخصیت عمل میکنند؛ خانه دیگر پناه نیست، بلکه آینهایست از تنهایی و بلاتکلیفی مردی که جا مانده است. پوراحمد با همین جزئیات ساده نشان میدهد چگونه رفتنِ عزیزان، نهفقط روابط انسانی، بلکه خودِ مکان را نیز تهی میکند. از سوی دیگر، طرح مسئلهی مهاجرت در فیلم، امروزه بیش از هر زمان دیگری ملموس و آشناست؛ زخمی که یک سوی آن رفتن است و سوی دیگرش ماندن. «شب یلدا» بهجای تمرکز بر مهاجر، به سراغ کسی میرود که باقی مانده و ناچار است با خلأ، انتظار و فرسایش عاطفی دستوپنجه نرم کند. به همین دلیل، این فیلم همچنان برای امروز ما اثری قابلتأمل و ضروری است؛ روایتی آرام اما عمیق از رنجی که بسیاری آن را زیستهاند یا در آستانهی زیستنش قرار دارند.
یکی از سکانسهای ماندگار و عمیق «شب یلدا» لحظهای است که حامد، در تنهایی مطلق و انزوای خانهی خالیاش، تولد دخترش را جشن میگیرد. او با دلی پر از فقدان و امیدی اندک، شمعی روشن میکند و در سکوت خانه، به یاد شادیهای گذشته، لبخند میزند؛ لبخندی که همزمان غم و عشق را در خود دارد. همین لحظهی ظریف، آنقدر شاعرانه و دردناک است که حس تنهایی را ملموس میکند. وقتی مامور پلیس به خاطر صدای آهنگ دم در خانه میآید، تضاد میان دنیای بیرون و خلأ درونی حامد شدت میگیرد؛ شادی کوچک او بهطرز تلخی با واقعیت فاصله میگیرد و این تضاد، سکانس را به یکی از غمانگیزترین و در عین حال انسانیترین لحظات فیلم تبدیل میکند، لحظهای که مخاطب را وادار میکند تا با حامد همدلی کند و تنهایی او را حس کند.
اتوبوس شب؛ همان نگاه انسانی همیشگی

«اتوبوس شب» یکی دیگر از آثار شاخص کیومرث پوراحمد است که باز هم همان نگاه انسانی و همدلانهاش را نشان میدهد. داستان فیلم شاید مهمترین نقطه قوت آن باشد. دو سرباز ایرانی مامور شدند تا اسیران عراقی را به اردوگاهی منتقل کنند. آنها همگی سوار بر اتوبوس هستند و تعداد ایرانیها بسیار کمتر از اسیران است و آنها مجبورند این موضوع را تا حد امکان پنهان کنند. پوراحمد با دقت به رفتار، سکوت و گفتوگوهای کوچک شخصیتها، ترس. نگرانی،تنهایی، خشم و تلاش برای ارتباط انسانی را به تصویر میکشد. «اتوبوس شب» نه فقط یک سفر فیزیکی، بلکه سفری درونی است؛ سفری که مخاطب را با نگاهها، اضطرابها و امیدهای آدمهایی روبهرو میکند. فضای بسته اتوبوس، تاریکی شب و داستان درگیری دو جبهه از آدمها، همه دستبهدست هم میدهند تا فیلم تبدیل به تجربهای عمیق و انسانی شود، تجربهای که در آن روابط آدمها با صداقت و ظرافت روایت میشود.
کیومرث پوراحمد با هر فیلمش، نگاهی تازه به جهان سینما افزود؛ نگاهی که با صداقت و بیپرده سادهترین جزئیات زندگی را به قصههایی ماندگار و شاعرانه تبدیل میکند. او بلد بود از دل کودکی، تنهایی، شادی و دلتنگی، لحظههایی خلق کند که هم در ذهن میماند و هم قلب مخاطب را لمس میکند. آثار او نه فقط فیلم، که تجربهای زنده و عاطفیاند؛ تجربهای که نشان میدهد سینما میتواند هم دلگرمکننده باشد، هم عمیق، و هم انسانی.