نقد و بررسی سریال مو به مو (پرویز شهبازی) | دوربینی که سمت مردم عادی برگشت

اختصاصی سلام سینما – الهام کوهی: «مو به مو» به کارگردانی پرویز شهبازی سریالی دیگر از پلتفرم تازه تاسیس شیداست که برخلاف سریالهای دیگر شبکه نمایش خانگی روایتی متفاوت دارد. شهبازی در اولین تجربه سریالسازی خود درست مانند فیلمهای سینماییاش سراغ طبقه متوسط رفته و سقوط و فروپاشیاش را به تصویر میکشد. بنابراین برخلاف سریالهای حال حاضر، «مو به مو» با قتل، خیانت، طبقه خیلی ثروتمند یا خیلی فقیر، یا غافلگیریهای عجیب و غریب سعی در نگه داشتن مخاطب نمیکند بلکه تصویری مو به مو و دقیق از فرسایش طبقه متوسط میسازد و به زیست جامعه ایرانی نزدیک میشود.
بیشتر بخوانید:
نقد سریال مو به مو (پرویز شهبازی)، قسمتهای اول و دوم | حادثه چیزی جز اراده انسان نیست
نگاهی به آثار شهبازی و رد پای آن در مو به مو
شهبازی برخلاف اکثر فیلمسازان ایرانی در آثارش همیشه سراغ طبقه متوسط رفته و فرسایش تدریجی آنها و دست و پا زدن اخلاق را زیر فشار اقتصاد به تصویر میکشد. آثار او تلخ، اجتماعی و از دل واقعیتهای اقتصادی جامعه است و میتوان گفت که فیلمهایش هرچند تکراری نیستند اما جهان شبیه به همی دارند. بنابراین اگر با فیلمهای «طلا»، «مالاریا»، «رکسانا» و «دربند» ارتباط برقرار کردید «مو به مو» هم در همان اتمسفر داستان دیگری برای شما تعریف خواهد کرد.
سقوط آرام یک مرد معمولی
داستان «مو به مو» بر پایه سقوط مردی به نام منصور به عنوان نماینده طبقه متوسط بنا شده است که درگیر بدهی، حضانت فرزند، انتظارات خانواده، ترس از بیاعتبار شدن، امید برای بهبود و کمالگرایی شده و به سمت انتخابهایی میرود که باعث میشود قدم به قدم همه چیز را از دست بدهد. هرچند ریتم روایت (به خصوص در قسمت اول) کند است اما این برای سریالی که میخواهد با مخاطب صادق باشد حسن محسوب میشود تا نشان دهد در زندگی واقعی هیچ چیز ناگهان اتفاق نمیافتد. منصور شخصیتی خاکستری دارد، نه خلافکار است و نه قربانی و نه آدم خوب. او کسی است که با وجود همه شکستها هنوز خود را بازنده نمیداند اما تلاشش برای موفقیت بیشتر شبیه دویدن روی تردمیلی است که به تدریج او را فرسوده کرده و از پای درمیآورد.

منصور که قبلا از همسر اول خود جدا شده است و حضانت پسرش با اوست، در قسمت دوم همسر دومش نیز ترکش میکند و منصور دوباره تنها میماند و این اتفاق او را به فروپاشی عمیقتری نزدیک میکند. این ترک کردنها نه صرفا شکستهای شخصی که بازتابی از بیثباتی مردی است که زیر بار فشار و فرسودگی مالی و روانی توان نگه داشتن هیچ رابطهای را ندارد و شهبازی به زیبایی تنهایی او را با وجود اینکه همسر و یک منشی دلسوز دارد به تصویر میکشد.
دوربین تماشاگر
یکی از ویژگیهای «مو به مو» و البته اکثر کارهای شهبازی این است که در آثارش پیام بر داستان پیشی نمیگیرد. دوربین شهبازی صرفا تماشاکننده است و سعی ندارد شخصیتها را قضاوت کرده و یا از آنها دفاع کند. شهبازی خوب و بد کاراکترهایش را بدون فیلتر به نمایش میگذارد. این موضوع در مواجهه با منصور صادقانه تر شده است. فیلمساز نه سعی دارد همدلی اجباری بیننده را جلب کند و نه او را به سمت نفرت هدایت میکند و نه تصمیمهایش را توجیه یا حتی محکوم میکند بلکه فقط نگاه میکند و اجازه میدهد داستان و واکنشها خودشان حرف بزنند و همین بیطرفی باعث میشود مخاطب خود شخصیت را قضاوت کند و همین موضوع تماشاگر را از انفعال درآورده و او را به فکر وادار میکند: اگر من جای او بودم چه میکردم؟
به عنوان سخن آخر «مو به مو» برخلاف انبوه سریالهای نمایش خانگی که با خانههای لوکس، روابط غیرمعمول و بحرانهای عجیب و نمایشی مخاطب را سرگرم میکنند دوربین را به سمت زندگی مردم عادی گردانده و داستان طبقه متوسط و رنج و دوام آوردن آنها را به تصویر میکشد و به جای هیجانهای مصنوعی با صداقت تلخ خود جزئیات زندگیهای عادی را به تصویر میکشد. اتفاقی که با سریال «در امتداد شب» افتاده بود و حال با «مو به مو» ادامه پیدا کرده است.