هامفری دیفورست بوگارت (معروف به بوگی) بازیگر آمریکایی سینمای کلاسیک هالیوود و تئاتر بود که در تاریخ فرهنگ آمریکا به عنوان نماد فرهنگی آمریکا تبدیل شد از سوی موسسه فیلم آمریکا عنوان بزرگترین ستارهی مرد سینمای کلاسیک آمریکا گرفت.
هامفری بوگارت فعالیت تئاتر را در تئاترهای برادوی، و فعالیت سینمایی را در سال ۱۹۳۰ با فیلم کوتاه «شهر رقصنده» (The Dancing Town) و فیلم بلند سینماییِ «بالای رودخانه» (Up the River) آغاز کرد. او در دهه ۱۹۴۰ در نقشهای مکمل ظاهر شد و گاهی نقش گانگسترها را بازی میکرد. در ۱۹۳۶ به خاطر بازی در نقش دوک مانتی در فیلم «جنگل سنگشده» تحسین شد اما در مقایسه با بازیگرانِ دیگر، درجه دوم به شمار میرفت.
نقطه عطف پیشرفت هامفری بوگارت و آغاز بازی در نقشهای اصلی، سال ۱۹۴۱ با بازی در فیلم «سیرای مرتفع» (High Sierra) و «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) بود که یکی از اولین فیلمهای نوآر بزرگ به حساب میآمدند. کاراکتر کارآگاه خصوصی در فیلم «شاهین مالت» و «خواب بزرگ»، الگوی دیگر فیلمهای نوآر شد.
نقطه عطف دیگر هامفری بوگارت، بازی در فیلم «کازابلانکا» (Casablanca) بود که نقش اول رمانتیک داشت به خاطر همین نقش، اولین نامزدی اسکار بهترین بازیگر مرد را دریافت کرد.
هامفری بوگارت چهل و چهار ساله که با همسر سوم خود زندگی میکرد، هنگام فیلمبرداری فیلم «داشتن و نداشتن» (To Have and Have Not) در ۱۹۴۴ عاشق و شیفتهی لورن باکالِ ۱۹ ساله شد و یک سال بعد، هنگام بازی در دومین فیلم مشترکشان («خواب بزرگ» (The Big Sleep)، از همسر سوم خود جدا شد و با لورن باکال ازدواج کرد. پس از ازدواج، آنها عشق یکدیگر را در فیلمهای «گذرگاه تاریک» (Dark Passage) و «کیلارگو» (Key Largo) بازی کردند.
اوج نقشآفرینی هامفری بوگارت در سال ۱۹۴۸ و ۱۹۵۰ در «گنجینه سیرا مادره» (The Treasure of the Sierra Madre) و «در یک مکان تنها» بود. او همین کاراکتر بیثبات و بیثبات را در «شورش کین» (The Caine Mutiny) نیز تکرار کرد که یک موفقیت تجاری و انتقادی بود و نامزدی بهترین بازیگر مرد را برای او به ارمغان آورد. او جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد را برای بازی در نقش یک کاپیتان پرتاب بخار رودخانهای در مقابل مبلغ کاترین هپبورن در «ملکه آفریقا» (The African Queen) دریافت کرد.
یکی از نقشهای مهم او در سالهای پایانی «کونتس پابرهنه» (The Barefoot Contessa) آوا گاردنر و رقابت روی پرده با ویلیام هولدن برای آدری هپبورن در «سابرینا» (Sabrina) بود.
هامفری بوگارت به شدت سیگاری و الکلی بود؛ تا جایی که جانش را در ژانویه ۱۹۵۷ بر سر این اعتیاد از دست داد و بر اثر سرطان مری درگذشت.
هامفری بوگارت یک سال مانده به پایان قرن ۱۹ در روز کریسمس ۱۸۹۹ در نیویورک به عنوان فرزند اول یک خانوادهی ثروتمند زاده شد. بوگارت یک نام هلندی به معنی باغ میوه است. پدرش بلمونت دی فارست بوگارت، و مادرش ماد هامفری بود که در ژوئن ۱۸۹۸ با یکدیگر ازدواج کرده بودند. پدرش گرایش به سوزنزدن، ماهیگیری، قایقسواری و جذب زنان با اراده داشت. هامفری بوگارت نیز این خصلتها را از پدرش به ارث برده بود.
کلیفورد مک کارتی درباره زادروز هامفری بوگارت نوشت که دپارتمانِ تبلیغاتِ برادران وارنر زادروز را به ۲۳ ژانویه ۱۹۰۰ تغییر داده بود تا بر این نظر تأیید کند که مردی که در روز کریسمس به دنیا آمده واقعاً نمیتواند آنقدر که در سینما ظاهر میشود شرور باشد. و در پی این نظر، این زادروز در بسیاری از منابع معتبر ظاهر شد و در برخی موارد باقی میماند.
البته سه تن از زندگینامهنویسان به نام آن اِم اسپربر و اریک لاکس و لورن باکال، گفتهاند که هامفری بوگارت همیشه روز تولد خود را در ۲۵ دسامبر جشن میگرفت.
پدرش یک پروتستانِ انگلیسی و هلندیتبار و از نوادگان سارا راپلجه (اولین فرزند اروپایی متولدشده در نیو هلند) و نیز جراح قلب و ریه، و مادرش پیرو کلیسای اسقفی و از نوادگان جان هاولند مسافر Mayflower و نیز یک نقاش تبلیغاتی و تجاری بود که آموزش هنری خود را در نیویورک و فرانسه گذراند بود.
مادرش در یکی از نقاشیهای تبلیغاتیاش از چهرهی هامفری بوگارت استفاده کرده بود و مدت کوتاهی او را تبدیل به بچهی ستارهی مشهور کرد. بعدها هامفری بوگارت خودش تعریف کرده بود: "در برههای از تاریخ آمریکا هر مجلهای را که بر میداشتید و ورق میزدید، امکان نداشت دک و پوز مرا در آن نبینید."
مادر بعدها مدیر هنری مجلهی مدِ "دِلینییِیْتِر" و یک مدافع سرسخت حق رای شد. او در اوج زندگی حرفهای خودش سالانه بیش از ۵۰۰۰۰ دلار درآمد داشت. پدر نیز ۲۰۰۰۰ دلار درآمد داشت. هامفری بوگارت دو خواهر کوچکتر داشت به نام فرانسیس (پت) و کاترین الیزابت (کی).
خانهی خانواده در آپارتمانی مجلل در سمت بالا وستساید زندگی میکردند و کلبهای ساحلی و زیبا نیز در ملکی به مساحت ۵۵ جریب در دریاچهی کاناندایگوا در شمال نیویورک داشتند. هنگامی که هامفری بوگارت جوان بود، دوستانش در کنار دریاچه نمایشهایی را اجرا میکردند.
هامفری بوگارت از خانواده، چندان خیری و محبتی ندیده بود اما بهترین شادیهایش در این کلبهی ساحلیشان اتفاق افتاده بود. او در این دریاچه، دائم در حال تفریح بود و بسیار شطرنج بازی میکرد و بسیار قایقرانی میکرد.
پدر و مادرِ هامفری بوگارت دو تا مشکل داشتند: یکی اینکه در اغلب موضوعات کوچک و بزرگ زندگی، با هم اختلاف داشتند و با هم دعوا میکردند؛ دوم اینکه برخوردشان با فرزندانشان سرد و خشک و رسمی بود. یک بوسه، اتفاقی نادر در خانواده بود. برای نمونه، مادر از فرزندانش میخواست که به جای "مادر" او را "ماد" صدا کنند.
یکی از نمونههای دیگر این رفتار سرد و خشک این بود که هنگامی که راضی و خرسند بود، روی شانهی فرزند میزد؛ تقریباً همان کاری که یک مرد انجام میدهد.
هامفری بوگارت تا کلاس پنجم در مدرسهی دلنسی (که یک مدرسه خصوصی بود) تحصیل کرد. سپس در مدرسهی سطح بالا و معتبر ترینیتی درس خواند. اما با اینکه سطح مدرسه بالا بود، او دانشآموزی بی تفاوت و عبوس بود که هیچ علاقهای به فعالیتهای بعد از مدرسه نشان نمیداد.
یکی از دوستان دوران مدرسهاش درباره او اینطور میگوید: "هامفری بوگارت هرگز در هیچ کاری شرکت نمیکرد و دانشآموز خیلی خوبی نبود و حتی در ورزش نیز موفق نبود."
هامفری بوگارت بعداً به یک مدرسهی شبانهروزی به نام آکادمی فیلیپس رفت که بر اساس ارتباطات خانوادگی در آن پذیرفته شده بود. هامفری بوگارت، او در چهار کلاس از شش کلاس مردود شد و سرانجام در سال ۱۹۱۸ آنجا را پس از یک ترم ترک کرد. گفتهاند احتمالاً اخراج شده بوده است؛ چرا که ظاهراً مدیر مدرسه (یا یک نگهبان زمین) را به حوض خرگوش در محوطه دانشگاه پرتاب کرده بود.
همچنین گفتهاند علت اخراج او، سیگارکشیدن و مصرف مشروبات الکلی یا عملکرد ضعیف تحصیلی بوده است و نیز گفتهاند که پدرش به علت ناکامی در بهبود نمراتش از مدرسه بیرون آورده بود. پدر و مادرش هر دو، از ناکامیهای درسیاش به شدت ناامید شده بودند.
هامفری بوگارت در اوج جوانیاش نیز بیقرار و نامطمئن از خودش و زندگیاش بود. او تنها چند هفته پس از اخراج از مدرسه، در بهار ۱۹۱۸ در هنگامهی جنگ جهانی اول، بدون هیچ گزینه شغلی قابل قبولی و البته داوطلبانه و به عنوان یک کاوشگر، به نیروی دریایی ایالات متحده پیوست تا در جنگ جهانی اول شرکت کند.
او از طرز نگرش در جوانی اینطور یاد میکند: "در ۱۸ سالگی جنگ خیلی چیز خوبی بود." دوران خدمت هامفری بوگارت، بیشتر، پس از آتشبسی بود که سربازان را از اروپا بر میگرداند. هامفری بوگارت نیز در ۱۸ ژوئن ۱۹۱۹ خدمت را در رتبه سومِ Mate Boatswain تمام کرد.
در دوران خدمت و جنگ، او چندان یا هرگز درگیرِ جنگ و تیر و تفنگ نشد. شاید بتوان مهمترین اتفاقِ دوران خدمت هامفری بوگارت در نیروی دریایی را جای زخمی دانست که سمت راست لب بالاییاش باقی مانده بود و بعدها همین زخم، تبدیل به یکی از ویژگیهای اصلی صورت مردانه و سرسخت او شد.
البته مشهورترین داستانی که درباره این زخم شنیده شده است، این است که او به هنگام مراقبتکردن از یک اسیر، این زخم را از سوی آن اسیر برداشته است.
هامفری بوگارت وقتی به خانه بازگشت، پدرش در وضعیت نامناسبی بود و شغل پزشکیاش در تزلزل قرار داشت و بسیاری از ثروت خانواده در سرمایهگذاریهای غلط از دست رفته بود. اما از سوی دیگر، شخصیت و ارزشهای خودِ هامفری بوگارت جوان، در دوران دوری از خانوادهی بیمهر و نامهربان، رشد کرد. او در این دوران، روحیهی طغیانگری و شورش علیه ارزشهای قبلیاش پیدا کرد. هامفری بوگارت به یک لیبرالِ تمامعیار تبدیل شد.
او از تظاهر و دورویی، از دروغگویی و از فضولیهای اخلاقی و اجتماعی بیزار شده بود؛ تا حدی که گاهی رفتار و اقتدار مرسوم را علنی و رسمی و آشکارا به چالش میکشید. او ناخودآگاهانه وارونهی اخلاق خانواده حرکت کرد و خوشاخلاق و خوشبیان و وقتشناس و خودپسند و بی قرار شده بود.
پس از خدمت در نیروی دریایی، به باربری و فروشندگی اوراق قرضه مشغول شد. بعدها در کمپانی فیلم جهانیِ ویلیام برادی (که یکی از بستگانش بود) شغلی اداری به دست آورد. هامفری بوگارت میل داشت که تواناییاش را در فیلمنامهنویسی و کارگردانی و تولید بیازماید اما در هیچکدام عالی نبود. یک سال بعد وی با بازیگر تئاتری به نام آلیس بریدی آشنا شد که برایش کاری در سِمت مدیر صحنه پیدا میکند.
هامفری بوگارت در سال ۱۹۲۱ در سن ۲۲ سالگی برای نخستین بار روی صحنه تئاتر رفت و نقش گارسونی ژاپنی را بازی کرد. تنها دیالوگی که او با عصبانیت و به لهجه ژاپنی ادا میکند این است:
"نوشیدنی برای بانوی من و مهمانان بسیار گرامیاش". پدرش که داشت تماشا میکرد، به فردی که کنارش نشسته میگوید: "پسره خوب بازی میکنه، مگه نه؟". او در ماهها و سالها بعد در چندین و چند نمایش نیز ظاهر شد.
هامفری بوگارت در ۱۵ اکتبر ۱۹۲۲ برای نخستین بار در یک روزنامه در مورد بازیاش در نمایشنامهی سوئیفتی در یک نقد، مورد ستایش قرار گرفت.
او در این نمایش، در نقش مرد جوان خطاکار، تام پراکتور، در قسمت اصلی کار بسیار فوق العادهای انجام داد.
در سال ۱۹۲۲ هنگام بازی در یک نمایشنامه در تئاترِ Playhouse با هلن منکن آشنا شد. آنها در ۲۰ می ۱۰۲۶ ازدواج کردند و یک سال بعد در۱۸ نوامبر ۱۹۲۷ طلاق گرفتند. هلن منکن گفت که هامفری بوگارت برای حرفه خود بیش از ازدواج ارزش قائل است.
یک سال بعد از طلاق، او در ۳ آوریل ۱۹۲۸ با مری فیلیپس (یکی از بازیگران تئاتر) ازدواج کرد. آنها قبلا در نمایشنامهی "اعصاب (Nerves) در طول اجرای کوتاه آن در تئاتر کمدی در سال ۱۹۲۴ با هم کار کرده بودند.
در ۲۱ آگوست ۱۹۳۸ هامفری بوگارت تن به ازدواج سوم داد که جنجالی بود. او با زنی بازیگر به نام مایو متوت ازدواج کرد که در هشیاری، سرزنده و مهربان بود اما در حالت مستی پارانوئید و پرخاشگر! بعدها حالتهای مستیِ متوت افزایش یافت و به جایی رسید که گیاهان، ظروف و اشیاء دیگر را به سمت هامفری بوگارت پرتاب میکرد و خانه را آتش میزد و با چاقو به او ضربه میزد. هامفری بوگارت نیز گاهی مقابله به مثل میکرد؛ تا جایی که رسانهها آنها را بوگارتهای مبارز نامیدند.
هامفری بوگارت در فوریه ۱۹۴۵ از متوت درخواست طلاق داد و سرانجام طلاق رسمی رخ داد. دو هفته پس از طلاق، هاوارد هاکس (کارگردان فیلم «داشتن و نداشتن») هامفری بوگارت را با لورن باکال آشنا کرد. آنها در یک مراسم کوچک در خانهی دوست نزدیک هامفری بوگارت، نویسنده برنده جایزه پولیتزر، لوئیس برومفیلد در مزرعه مالابار (نزدیک لوکاس، اوهایو) در ۲۱ می ازدواج کردند.
در آن موقع، هامفری بوگارت در حال فیلمبرداری «گذرگاهی به سوی مارسی» بود. هاوارد هاکس، این دو را برای بازی در فیلم «داشتن و نداشتن» به کار گرفت و هر سه با هم همکار شدند. و سرانجام هامفری بوگارت ۴۴ ساله با همبازی ۱۹ سالهاش ازدواج کرد. آنها بعدها دارای دو فرزند به نامهای استیون و لسلی شدند و تا آخر عمر در کنار هم ماندند.
هامفری بوگارت که جذب ظاهر زیبای باکال و باطن صادق و پخته و متین و صریحش شده بود، به او لقب Baby داد. پیوند عاطفی آنها از همان آغاز قوی بود. جمع میان تفاوت سنی و تجربه بازیگری در آنها نه مانع کار، بلکه عامل تشویق پویایی مربی و شاگرد شد.
تولید تئاتر پس از سقوط وال استریت در سال ۱۹۲۴ به شدت کاهش یافت و بسیاری از بازیگران فتوژنیکتر به هالیوود رفتند. هامفری بوگارت در سال ۱۹۲۸ با هلن هیز در فیلم دو حلقهای «شهر رقصنده» (The Dancing Town) که نسخه کاملی از آن یافت نشد، برای نخستین بار ظاهر شد.
هامفری بوگارت با کمپانی فاکسِ فیلم، قراردادی به مبلغ ۷۵۰ دلار در هفته امضا کرد. او در آنجا با اسپنسر تریسی بازیگر برادوی که هامفری بوگارت او را دوست داشت و همواره او را تحسینش میکرد آشنایی صمیمانه و طولانیای پیدا کرد.
در سال ۱۹۳۰ در اولین فیلم بلند سینمایی به نام «بالای رودخانه» (Up the River) به کارگردانی جان فورد بازی کرد. این فیلم، در ژانر کمدی و با بازی کلر لوس، اسپنسر تریسی و وارن هایمر و هامفری بوگارت بود. داستان، درباره محکومان فراری و یک محکوم زن است.
این اولین نقش بلند و مهم اسپنسر تریسی و هامفری بوگارت بود و دیگر این دو بازیگر بسیار صمیمی همبازی نشدند. هامفری بوگارت در لیست اسامی، در رتبه چهارم قرار گرفت اما نقش او نیز تقریباً به یک اندازه نقشهای دیگریان بود؛ تا جایی که تصویر هامفری بوگارت با کلر لوس در برخی از پوسترهای فیلم به جای پوستر اسپنسر تریسی نشان داده شده است زیرا هامفری بوگارت نقش اولِ رمانتیک با کلر لوس را بر عهده داشت.
در ۱۹۳۱ در فیلم درام «خواهر بد» (Bad Sister) به کارگردانی هوبرت هنلی و در نقش مکمل ظاهرشد.
هامفری بوگارت از سال ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۵ بین هالیوود و نیویورک در رفت و آمد بود و مدتها بیکار بود. پدر و مادرش از هم جدا شده بودند. پدرش در سال ۱۹۳۴ در اوج بدهیهای مالی درگذشت؛ که هامفری بوگارت در نهایت همهی بدهیها را پرداخت. او انگشتر طلای پدرش را که در بسیاری از فیلم هایش به دست می آورد، به ارث برده است.
سرانجام هامفری بوگارت در بستر مرگ پدرش به او گفت که چقدر او را دوست دارد. او که از حرفه بازیگری خود ناراضی بود، افسرده شده بود و به شدت نوشیدنیهای الکی پناه آورده بود.
در سال ۱۹۳۴ هامفری بوگارت در نمایشنامهی برادویِ «دعوت به قتل» (Invitation to a Murder) در ماسک تئاتر (که در سال ۱۹۳۷ به تئاتر جان گلدن تغییر نام داد) بازی کرد.
اما تهیهکننده این نمایش، آرتور هاپکینز، بازی او را دید و بسیار پسندید و نقش قاتل فراری را در نمایشنامهی بعدیِ رابرت ای. شروود، به نام "جنگل سنگشده" به او پیشنهاد داد. هامفری بوگارت در ۱۹۳۵ در ۱۹۷ اجرای این نمایش بسیار خوش درخشید.
سال ۱۹۳۵ برادران وارنر حق نمایشنامهی «جنگل سنگشده» را خریداری کردند تا نسخهی سینمایی آن را به همین نام بسازد. هاوارد که حق تولید را در اختیار داشت، به صراحت اعلام کرد که او میخواهد از هامفری بوگارت به عنوان نقش قاتل فراری استفاده کند.
سرانجام هامفری بوگارت در سال ۱۹۳۶ در همان نقش، خیلی خوب درخشید و مورد تحسین قرار گرفت و خودش را با این بازی تثبیت کرد. هامفری بوگارت هرگز لطف هاوارد را فراموش نکرد.
هامفری بوگارت پس از بازی در این فیلم بود که دیگر به عنوان یکی از بازیگرانِ گانگسترِ مشهور در هالیوود شناخته میشد و دستاندرکارانِ فیلمهای مختلف برای نقشهای منفی و گانگستری به سراغش میرفتند. اما آنچه او را آزار میداد، این بود که این موفقیتِ بزرگش بیشتر برخاسته از اجرای نقشِ (از نظر فیزیکی) سخت و تکراریِ گانگستری است؛ به ویژه که استودیوها هنوز تهویه مطبوع نشده بودند.
او بین سالهای ۱۹۳۶ تا ۱۹۴۰ هر دو ماه یکبار به طور متوسط در یک فیلم را بازی میکرد و گاهی روی دو فیلم همزمان کار میکرد. هامفری بوگارت از این سالها استفاده کرد تا شخصیت فیلمش را بسازد: فردی مجروح، رواقی، بدبین، جذاب، آسیبپذیر.
مردان برجسته در کمپانی برادران وارنر کسانی چون جیمز کاگنی و ادوارد جی رابینسون بودند و بیشتر فیلمنامههای خوب و نقش اول به آنها میرسید و هامفری بوگارت، کمتر در فیلمهای خوب و در نقشهای اول بازی میکرد. نقشهای هامفری بوگارت، یا رقیبِ شخصیتهایی بود که کاگنی و رابینسون بازی میکردند، یا یکی از اعضای ثانویهی گروه آنها بود.
۱. «اومالی بزرگ» (The Great O'Malley) به کارگردانی ویلیام دیترل
۲. «سن کوئنتین» (San Quentin) به کارگردانی لوید بیکن
۳. «بنبست» (Dead End) به کارگردانی ویلیام وایلر
۴. لژیون سیاه به کارگردانی آرچی مایو.
گراهام گرین بازی هامفری بوگارت در این فیلم اخیر را هوشمند و هیجان انگیز اگر نه جدی توصیف کرد. او در این اثر، نقش مرد خوبی را بازی کرد که اسیر یک سازمان نژادپرست شد.
۱. «مدرسه بزهکاری» (Crime School) به کارگردانی لوئیس سایلر
۲. «فرشتگانی با چهره کثیف» (Angels with Dirty Faces) به کارگردانی مایکل کورتیز
۳. فیلم کمدی ـ موزیکال Swing Your Lady به کارگردانی رِیْ اِنرایت، که دونالد ریگان نیز در آن بازی میکرد.
۱. فیلم درام و جنایی «سلطان تبهکاران» (King of the Underworld) به کارگردانی لوئیس سایلر؛ که بعدها این بازی را بدترین بازی خود دانست.
۲. فیلم علمی ـ تخیلی «بازگشت دکتر ایکس» (The Return of Doctor X) به کارگردانی وینسنت شرمن. این فیلم، تنها فیلم ترسناکی است که هامفری بوگارت در آن بازی کرده است. با وجود اینکه این اثر، ظاهراً دنبالهی "دکتر ایکس" ساخته برادران وارنر در ۱۹۳۲ است، از نظر محتوایی به هم ندارند.
در ۱۹۴۰ و ۱۹۴۲ در دو فیلمی بازی کرد که سرنوشتساز بودند و مسیر کاراکتر هامفری بوگارت را دگرگون کردند و او را از کاراکتر تکراریِ گانگستر دور کرد.
۱. فیلم «سیرای مرتفع» (High Sierra) به کارگردانی رائو والش
در این فیلم، هنوز رد پای کاراکتر گانگستر به قوت باقی است. پل مونی، جرج رافت، کاگنی و رابینسون (که معمولا نقش اصلی را در فیلمهای کمپانی داشتند) نقش اصلی را رد کردند و به هامفری بوگارت این فرصت را دادند تا شخصیتی را با عمق و ژرفای بیشتر بازی کند. این، در حالی بود که رائو والش در ابتدا با انتخاب هامفری بوگارت مخالفت کرد و رافت را برای این نقش ترجیح داد.
۲. فیلم فوق العادهی «شاهین مالت» (The Maltese Falcon) که اولین کارگردانیِ جان هیوستونِ نویسنده بود. هامفری بوگارت در نقش سم اسپید بازی کرد؛ نقشی که دیگر گانگستری نبود.
این دو فیلم (که برخی گفتهاند آغاز ژانر نوآر، این دو فیلم هستند) به ویژه فیلم دوم، باعث شد که هامفری بوگارت مهارت بازیگریاش را به رخ هالیوود بکشد و مقدمهی بازیِ درجهی اولش در «کازابلانکا» در دو سال بعد شود.
زمانبندی تند و حالات چهرهی هامفری بوگارت به قدری بهجا و دیدنی بود که تحسین همگان را برانگیخت. این یک موفقیت تجاری و یک پیروزی بزرگ برای هیوستون بود. هامفری بوگارت نیز فوق العاده از فیلم خوشحال بود و صریحا گفت: "این عملاً یک شاهکار است. من چیزهای زیادی ندارم که به آنها افتخار می کنم ... این، یکی از آنهاست."
۱. فیلم ضد نازیسمِ «سراسر شب» (All Through the Night) به کارگردانی وینسنت شرمن
۲. «گذر از اقیانوس آرام» (Across the Pacific) به کارگردانی جان هیوستون
۳. «شات بزرگ» (The Big Shot) به کارگردانی لوئیس سایلر، در نقش مکمل یک رئیس جنایی. او در این فیلم، بار دیگر به نقش قدیمیاش برگشت: گانگستر!
هامفری بوگارت در سال ۱۹۴۳ اولین نقش اصلی رمانتیک خود را در فیلم بسیار معروف و مطرح «کازابلانکا» (Casablanca) بازی کرد. او در نقش مردی آمریکایی به نام ریک بلین (مالک آمریکایی خوشپوش و کلبیمسک یک کلوب شبانه در شهر کازابلانکا) ظاهر شد که میکوشید در میانهی جنگ جهانی دوم، ارتباطش را با دوست نروژیاش (با بازی اینگرید برگمن) از سر بگیرد.
هامفری بوگارت به خاطر این نقش، نامزدی اسکار را به دست آورد و پس از آن، یک ستارهی تمامعیار سینمای جهان شد. خودِ فیلم نیز سه جایزه اسکار را در رشته بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردان از آنِ خود کرد. امروزه این اثر، یکی از بهترین آثار سینمای تمام دورانها به شمار میرود. این فیلم هامفری بوگارت را از رتبه چهارم به رتبه اول در فهرست استودیو رساند.
دیوید تامسون در کتابِ "هامفری بوگارت" (Humphrey Bogart) که در آمریکا از سوی انتشاراتِ Faber & Faber در سال ۲۰۱۰ منتشر شده است، «کازابلانکا» را محصول حضور معجزهگر هال والیس (تهیهکننده فیلم) میداند. از نظر تامسون، همهی کاری که هال والیس انجام داد این بود که بهترین دیالوگها را برداشت و مرتبشان کرد و اینگرید برگمن و هامفری بوگارت را برای ادای آنها انتخاب کرد. اینگرید برگمن به گلی زیبا میمانست که منتظر بود کسی او را ببوید و هامفری بوگارت مثل کسی بود که بو کشیدن را از یاد برده بود و دلش نمیخواست دوباره آن را به یاد آورد.
هامفری بوگارت در دو سالِ پس از «کازابلانکا»، همراه با همسرش متوت به سازمانهای خدمات متحد و تورهای اوراق قرضهی جنگی رفت و سفرهای سخت و دشواری را به ایتالیا و شمال آفریقا (از جمله «کازابلانکا») انجام داد. او همچنان با توجه به کمپانی و قراردادهایش مجبور بود در فیلمهایی با فیلمنامهی ضعیف بازی کند.
- فیلم جنگی «صحرا» (Sahara) به کارگردانی زولتان کوردا
- فیلم جنگی و رمانتیک «داشتن و نداشتن» (To Have and Have Not) به کارگردانی هاوارد هاکس و بر اساس رمانی به همین نام از ارنست همینگوی
- فیلم جنگی و درام «گذرگاهی به سوی مارسی» (Passage to Marseille) به کارگردانی مایکل کورتیز
در سال ۱۹۴6 هامفری بوگارت و لورن باکال برای بار دوم در فیلم جنایی و نوآر «خواب بزرگ» (The Big Sleep) همبازی شدند. این فیلم به کارگردانی هاوارد هاکس و بر اساس رمانی از ریموند چندلر با فیلمنامهای از ویلیام فاکنر ساخته شد.
این فیلم در گیشه و نزد منتقدان موفق بود؛ اگرچه برخی از منتقدان طرح آن را بیش از حد گیجکننده و پیچیده یافتند. به گفته ریموند چندلر، هاوارد هاکس و هامفری بوگارت در مورد اینکه چه کسی راننده را کشته است، شک داشتند و به او تلگرام زدند و سؤال کردند اما ریموند چندلر گفت: "آنها تلگراف زدند تا از من بپرسند اما لعنت بر شیطان! خودِ من هم نمیدانستم!"
در سال ۱۹۴۷ بار دیگر با جان هیوستون همکاری کرد و در فیلم موفقِ وسترنش به نام «گنجهای سیرامادره» (The Treasure of the Sierra Madre) ظاهر شد. این فیلم به خاطر فیلمبرداری در لوکیشن طبیعی به جای استودیوهای هالیوود در زمان خودش مورد توجه واقع شد و تحسین منتقدین را بر انگیخت و موفق شد امتیاز ۹۸/۱۰۰ را از سایت متاکریتک به دست بیاورد.
استنلی کوبریک کارگردان مشهور سینما این فیلم را در لیست ده فیلم برتر عمر خود قرار داد. این فیلم از نظر کاربران سایت Imdb یکی از ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما شناخته شد.
این فیلم برای اینکه به رئالیسم وفادار بماند، در گرمای طاقتفرسای تابستان فیلمبرداری شد. جیمز ایگی نوشت: "هامفری بوگارت کار فوقالعادهای با این شخصیت انجام میدهد و کارش بسیار بهتر از کارهای خوبی است که قبلا انجام داده است."
فیلم، برنده اسکار در رشته بهترین کارگردانی و فیلمنامه شد اما فروش گیشهاش متوسط بود.
سال ۱۹۴۷ همکاری بعدی هامفری بوگارت و باکال در فیلم نوآر «گذرگاه تاریک» (Dark Passage) نیز بود. او در نقش وینسنت پری قصد دارد قاتل واقعی را برای جنایتی که به آن محکوم و به زندان محکوم شده است بیابد.
سال ۱۹۴۸ آخرین همکاری او و همسرش لورن باکال و چهارمین همکاری با جان هیوستونِ کارگردان و نویسنده در فیلم نوآر و درام و جنایی «کی لارگو» (Key Largo) بود. این فیلم توسط ریچارد بروکس و جان هیوستون از نمایشنامه ماکسول اندرسون در سال ۱۹۳۹ به همین نام اقتباس شد.
هامفری بوگارت در سال ۱۹۴۸ کمپانی فیلم خود را به نام سانتانا پروداکشنز (به نام قایق بادبانی و رزمناوِ کابین در «کیلارگو») تأسیس کرد، که موجب ناراحتیِ جک وارنر شد؛ چرا که ممکن بود ستارههای دیگر نیز همین کار را انجام دهند و قدرت استودیوهای بزرگ را از بین ببرند.
او در ۱۹۵۰ و ۱۹۵۱ در آخرین فیلمهای خود برای کمپانی برادران وارنر به نام «آذرخش زنجیرهای» (Chain Lightning) به کارگردانی استوارت هایسلر و «مجری قانون» (The Enforcer) به کارگردانی جیمز فارگو بازی کرد.
در فیلم درام «به هر دری بزن» به کارگردانی نیکلاس ری؛ و در فیلم جنایی و درام «توکیو جو» به کارگردانی استوارت هایسلر.
در ۱۹۵۰ باز هم با نیکلاس ری همکاری کرد و در فیلم «در یک مکان خلوت» به کارگردانی وی بازی کرد. در سال ۲۰۱۵ بیبیسی طی یک نظرسنجی از ۶۲ منتقد فیلم، فهرستی از صد فیلم برتر سینمای آمریکا را تدوین و منتشر کرد که این فیلم در رده ۸۹ قرار داشت. این فیلم، نقطه اوج فیلم نوآر در نظر گرفته شده است.
هامفری بوگارت نقش دیکسون استیل، نویسندهای تلخ و خشن را بازی کرد که مظنون اصلی قتل یک زن جوان است و عاشق لورل گری (گلوریا گراهام) بازیگر شکستخورده میشود.
در سال ۱۹۵۱ در فیلم درام و رمانتیک و نوآر «سیروکو» (Sirocco) به کارگردانی کرتیس برنهارت بازی کرد.
هامفری بوگارت سرانجام به علت ضرر مالی و عدم تهیهی فیلمهای گیشهپسند، در سال ۱۹۵۵ کمپانی خودش سانتانا پروداکشنز را به مبلغ بیش از ۱ میلیون دلار به کلمبیا فروخت.
هامفری بوگارت بعد از فروش کمپانی و خروج از آن، با کاترین هپبورن در فیلم درخشان "ملکه آفریقایی" (The African Queen) به کارگردانی جان هیوستون بازی کرد. سام اشپیگل، هامفری بوگارت را برای نقش اول مرد پیشنهاد کرد و معتقد بود که "او تنها مردی است که میتواند آن نقش را بازی کند".
هامفری بوگارت به علل زیر نیز پذیرفت:
عشق جان هیوستون به ماجراجویی، دوستی عمیق و دیرینه (و موفقیت) او با هامفری بوگارت، و شانس همکاری با کاترین هپبورن. قرار بود هامفری بوگارت ۳۰ درصد سود و کاترین هپبورن ۱۰ درصد، به علاوه حقوق ثابت دریافت کنند. ستارهها یکدیگر را در لندن ملاقات کردند و اعلام کردند که با هم همکاری خواهند کرد.
هامفری بوگارت برای بازیاش در نقش چارلی آلنات، که یک کاپیتان تنبل بود، در حالی که رقیبی چون مارلون براندو در فیلم «اتوبوسی به نام هوس» داشت، برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. او آن را بهترین کارنامه سینمایی خود دانست.
هامفری بوگارت بعدها گفت: "راه زنده ماندن از اسکار این است که هرگز تلاش نکنیم یک اسکار دیگر را ببریم."
در ۱۹۵۳ در فیلم کمدی و ماجراجویی «شیطان را بران» (Beat the Devil) به کارگردانی جان هیوستون بازی کرد. این فیلم، که آخرین همکاری هامفری بوگارت و جان هیوستون بود، نوعی تقلید از «شاهین مالت» بود. فیلم در گیشه هرگز خوب نبود و او خودش نیز هرگز نظر خوبی نسبت به فیلم خودش نداشت. برخی منتقدان گفتند که این نقش به هامفری بوگارت واقعی نزدیک است. یعنی کاراکتر هامفری بوگارت در این فیلم، برخی از عادات شخصی او را تقلید کرده است.
در ۱۹۵۴هامفری بوگارت در نقش کاپیتان کویگ پارانوئید و با لباس نیروی دریایی به همراه فرد مک موری و افسران دیگر در فیلم جنگی «شورش کِیْن» (The Caine Mutiny) به کارگردانی ادوارد دمیتریک بازی کرد. او برای بازی در این فیلم، قیمت درخواستی خود را کاهش داد اگرچه برخی از تلخیهای قدیمی خود را در مورد مجبورشدن به این کار حفظ کرد.
هامفری بوگارت در این اثر جنگی، عملکرد و بازی قوی و نیرومندی داشت و آخرین نامزدی اسکار خود را نیز به خاطر همین نقش دریافت کرد و سوژهی یک داستان جلد مجله تایم در ۷ ژوئن بود.
سال ۱۹۵۲ در فیلم جناییِ Deadline – U.S.A. به کارگردانی ریچارد بروکس بازی کرد.
در همین سال ۱۹۵۴ در فیلم «سابرینا» (Sabrina) به کارگردانی بیلی وایلدر در نقش برادر محافظهکاری بازی کرد که با خواهر و برادر جوانترش (ویلیام هولدن) برای محبت سابرینای سیندرلا مانند (آدری هپبورن) رقابت میکرد.
هامفری بوگارت در طول فیلم، چندان با کارگردان هماهنگ نبود و در نهایت بیلی وایلدر را متهم کرد که از آدری هپبورن و هولدن در داخل و خارج از صحنه فیلمبرداری طرفداری میکند. هامفری بوگارت در یک مصاحبه به صراحت گفت: "بیلی وایدر کارگردانی است که من دوست ندارم با او کار کنم."
فیلم دیگر او در سال ۱۹۵۴ فیلم درام «کنتس پابرهنه» (The Barefoot Contessa) به کارگردانی جوزف ال. مانکیویچ بود که در رم فیلمبرداری شد. در این داستان هالیوودی، هامفری بوگارت نقش مردی شکستخورده را بازی کرده است.
۱. فیلم کمدی «ما فرشته نیستیم» (We're No Angels) به کارگردانی مایکل کورتیز که یکی از معدود کمدیهایی است که هامفری بوگارت در آن ظاهر شده است.
۲. فیلم جنایی و حادثهایِ «ساعات ناامیدی» (The Desperate Hours) به کارگردانی ویلیام وایلر
۳. فیلم رمانتیک «دست چپ خدا» (The Left Hand of God) به کارگردانی ادوارد دمیتریک
سال ۱۹۵۶ در فیلم نوآرِ The Harder They Fall به کارگردانی مارک رابسون بازی کرد. این فیلم آخرین بازی هامفری بوگارت بود.
هامفری بوگارت به ندرت در تلویزیون اجرا میکرد اما او و همسرش لورن باکال در برنامهی شخص به شخصِ ادوارد آر. مارو ظاهر شدند و در پاسخ به هر سوالی با هم اختلاف نظر داشتند.
او در نمایش جک بنی نیز ظاهر شد؛ جایی که یک کینسکوپ زنده از پخش زنده تلویزیونی او را در تنها اجرای طرح کمدی تلویزیونی خود به تصویر میکشد.
هامفری بوگارت و لورن باکال روی یک پخش تلویزیونیِ رنگیِ اولیه در سال ۱۹۵۵ نیز کار کردند، که اقتباسی از NBC از «جنگل سنگشده» برای ویترین تولیدکنندگان بود.
هامفری بوگارت اقتباسهای رادیویی از برخی از معروفترین فیلمهایش مانند «کازابلانکا» و «شاهین مالت» را نیز اجرا کرد و یک مجموعه رادیویی از آنها با عنوان سرمایهگذاری جسورانه، به همراه همسرش باکال ضبط کرد.
هامفری بوگارت در سن ۴۹ سالگی پدر شد؛ یعنی زمانی که لورن باکال، استفن هامفری بوگارت را در ۶ ژانویه ۱۹۴۹ در طول فیلمبرداری «توکیو جو» به دنیا آورد. این نام، از استیو، نام مستعار شخصیت هامفری بوگارت در فیلم «داشتن و نداشتن» گرفته شده است. استفن در بزرگسالی یک نویسنده و زندگینامهنویس و مجری برنامه ویژه تلویزیونی درباره پدرش در فیلمهای کلاسیک شد.
دختر این زوج، لزلی هاوارد بوگارت، در ۲۳ آگوست ۱۹۵۲ به دنیا آمد. نام کوچک و میانی او به افتخار لسلی هاوارد، دوست هامفری بوگارت و همبازی در «جنگل سنگشده» گرفته شده است.
در سال ۱۹۵۵ سلامتی هامفری بوگارت رو به افول بود. پس از فروش کمپانی سانتانا، دوباره یک کمپانی جدید تأسیس کرد و به دنبال ساخت فیلم بود اما سرفههای مدام و مشکل در غذا خوردن، بیش از حد جدی بود تا جایی که پروژهی جدیدش را رها کرد.
هامفری بوگارت که به شدت سیگاری بود و در مصرف الکل نیز کمی زیادهروی میکرد، به سرطان مری مبتلا شده بود. او در مورد سلامتی خود صحبت نکرد و در ژانویه ۱۹۵۶ پس از متقاعد کردن همسرش لورن باکال به پزشک مراجعه کرد.
بیماری بدتر شد و چند هفته بعد، در اول مارس تحت عمل جراحی قرار گرفت تا مری، دو غدد لنفاوی و یک دنده را خارج کند. عمل جراحی ناموفق بود و شیمی درمانی شد. او در نوامبر ۱۹۵۶ زمانی که سرطان متاستاز داده بود، جراحی اضافی انجام داد. او آنقدر ضعیف شده بود که نمیتوانست از پلهها بالا و پایین برود، اما با وجود درد فراوان، به شوخی گفت: "من رو بذارید توی آسانسور کوچکِ مخصوصِ ظروف و اشیا."
هامفری بوگارت سرانجام به کما رفت و روز بعد از کما، و ۲۰ روز پس از تولد ۵۷ سالگیاش درگذشت. در زمان مرگ، او فقط ۸۰ پوند (۳۶ کیلو) وزن داشت. یک تشییع جنازه ساده در کلیسای اسقفیِ All Saints با موسیقی آهنگسازان مورد علاقهاش برگزار شد.
هامفری بوگارت سوزانده شد و خاکسترش در کلمباریوم نور ابدی پارک یادبودِ «چمن جنگلی» (Forest Lawn) در باغ خاطره آن در گلندیلِ کالیفرنیا دفن شد.
هامفری بوگارت بسیار اهل مطالعه بود و حافظهاش پر از نکتههای ناب نویسندگان تاریخ بود. او میتوانست از افلاطون، پاپ، رالف والدو امرسون و بیش از هزار سطر از شکسپیر نقل قول کند. هامفری بوگارت نویسندگان را دوست میداشت و آنها را بسیار تحسین میکرد. برخی از بهترین دوستان او فیلمنامهنویس بودند؛ از جمله لوئیس برومفیلد، ناتانیل بنچلی و نونالی جانسون.
"این مرد به گمان من، پیچیدهتر و درماندهتر از آنی بود که ما امروز میشناسیم اما امروز او را به خاطر فیلمهایی به یاد دارند که هیچ اثری از درماندگی در او نمیبینیم و یک قدم اشتباه هم بر نمیدارد.
هامفری بوگارت در سینمایی که آرمانش رسیدن به کمال بود، بازیگری بیعیب و نقص و گاه حتی بذلهگوییِ جنتلمنی را به نمایش میگذاشت که در اوج فشار نیز خویشتنداری میکرد و واردارمان میکرد ستایشش کنیم.»
هامفری بوگارت، با اینکه کار خود را با بازی در نقش مردانی خشن، دلیر و غیررمانتیک آغاز کرد، خودش در زندگی شخصیاش بسیار رمانتیک و حساس بود. شاید بتوان گفت که او رمانتیکترین بازیگری خشن جهانِ سینماست.
او همواره نسبت به تظاهر و دروغگویی بیزار بود. او خیلی صریح و صادق بود؛ تا جایی که به صراحت از فیلمهای بدی که بازی کرده بود، اظهار ناراحتی و خشم میکرد. و اصلا به ندرت فیلمهای خود را تماشا میکرد. وقتی فکر میکرد بازیگر، کارگردان یا استودیو کار بدی انجام داده است، علناً در مورد آن صحبت میکرد.
هامفری بوگارت به رابرت میچام توصیه کرد که تنها راه برای زنده ماندن در هالیوود این است که "یک مخالف" باشد. او محبوبترین هنرپیشه نبود؛ و برخی از اهالی هالیوود، به طور خصوصی از او دوری میکردند تا از مشکل با استودیوها جلوگیری کنند.
او میگفت:
"اهالی هالیوود مدام به من توصیه میکنند که «اوه، نباید این را بگویی. این تو را در دردسرهای زیادی قرار می دهد.» من نمیفهمم. اگر او خوب نیست، چرا نمی توانید این را بگویید؟! اگر افراد بیشتری به آن اشاره کنند، به زودی ممکن است تأثیری داشته باشد. این ایده محلی که هر کسی هزار دلار در هفته به دست میآورد مقدس است و فراتر از قلمرو انتقاد است، هرگز به نظر من نمیرسد."
وقتی هاوارد هاکس (کارگردان "داشتن و نداشتن") بوگارت را به لورن باکال معرفی کرد و آنها با هم ازدواج کردند، هاوارد هاکس هر دو را در فیلم به کار گرفت. لورن باکال اولین بارش بود که بازی میکرد. در این فیلم،هامفری بوگارت ۴۴ ساله برای لورن باکالِ ۱۹ ساله، هم مربی بود و هم همبازی.
او در طول فیلمبرداری، خیلی با لورن باکال شوخی میکرد و به او شیوههای بازی را یاد میداد. هاوارد هاکس شروع به مخالفت با این رابطه کرد. او خود را محافظ و مربی لورن باکال میدانست و گویی هامفری بوگارت این نقش را غصب کرده بود. این کارگردان متاهل نیز که معمولاً جذب ستارههایش نمیشد، عاشق لورن باکال شده بود. مشکلاتی جدی بین هامفری بوگارت و هاوارد هاکس پیدا شد و فیلمبرداری، کمی متوقف شد اما اختلافات، توسط دستاندرکاران فیلم حل شد و فیلمبرداری از سر گرفته شد.
هامفری بوگارت و اسپنسر تریسی، دو غول بازیگری سینمای کلاسیک، فقط در فیلم «بالای رودخانه» مقابل هم بازی کردند. این دو بازیگر با وجود اینکه رفقای بسیار صمیمی بودند اما چون هامفری بوگارت مدتهای طولانی با کمپانی وارنر قرارداد داشت و اسپنسر تریسی قراردادش با کمپانی امجیام بود، هیچگاه همکاری بین این دو رفیق بسیار صمیمی شکل نگرفت.
هامفری بوگارت در فیلم کازابلانکا کفش پاشنه بلند پوشیده بود تا از اینگرید برگمن ستاره زن فیلم، بلندتر نشان داده شود. از آن سو نیز اینگرید برگمن برای اینکه به آمادگی لازم برسد تا در کنار هامفری بوگارت بازی کند، بارها و بارها «شاهین مالت» شاهکار جان هیوستن با بازی هامفری بوگارت را تماشا کرده بود.
لورن باکال در مراسم تدفین همسرش یک سوت طلایی درداخل تابوت گذاشت. این سوت، اشاره به یک دیالوگ مشهور در فیلم «داشتن و نداشتن» داشت. قصه این بود که آشنایی هامفری بوگارت و لورن باکال، سر صحنهی این فیلم بود که کمی بعد از آن ازدواج کردند. از طرفی، این سوت، بخشی از دستبندی بود که هامفری بوگارت پیش از ازدواج به لورن باکال داده بود و روی آن نوشته شده بود: "اگر چیزی میخواهی، فقط سوت بزن". این نیز اشاره به صحنهای در این فیلم است؛ آنجا که کاراکترِ لورن باکال بلافاصله پس از نخستین ملاقاتشان، به هامفری بوگارت میگوید: "تو بلدی سوت بزنی، نه، استیو؟ فقط لبهایت را روی هم قرار میدهی و باد میزنی."
لورن باکال، همسر هامفری بوگارت میگوید موهایهامفری بوگارت سر صحنهی «گذرگاه تاریک» شروع به ریزش کرد و او را وادار کرد از آن پس، از کلاهگیس استفاده کند.
والتر هیوستون، پدر جان هیوستونِ کارگردان، در فیلمِ پسرش به نام «گنجهای سیرامادره» همبازیِ هامفری بوگارت بود. او در طول فیلمبرداری، خیلی سرسخت بود. هامفری بوگارت درباره سرسختی وی جمله مشهوری دارد: "یک هیوستون به اندازه کافی بد است. ۲ تا هیوستون که دیگر کشنده است!»
«به هر دری بزن» (۱۹۴۹) به کارگردانی نیکلاس ری، اولین اثر هامفری بوگارت بود که توسط یک کمپانی مستقل تهیه میشد. هامفری بوگارت برای نقش مقابلش مارلون براندو را پیشنهاد داده بود. او حتی به دیدن او نیز رفته بود اما سرانجام، نقش به جان دِرِک رسید.
درباره هامفری بوگارت بر اساس آمار وبسایت www.amazon.com بیش از هزار عنوان کتاب نوشته شده است.
۱۹۴۲: نامزدی جوایز حلقه منتقدان فیلم نیویورک در رشته بهترین بازیگر مرد، برای "کازابلانکا"
۱۹۴۴: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای "کازابلانکا"
۱۹۵۲: برنده اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای "ملکه آفریقا"
۱۹۵۳: نامزدی بفتا در رشته بهترین بازیگر مرد خارجی، برای "ملکه آفریقا"
۱۹۵۴: نامزدی جوایز حلقه منتقدان فیلم نیویورک در رشته بهترین بازیگر مرد، برای "شورش کِیْن"
۱۹۵۵: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر مرد خارجی، برای "شورش کِیْن"