جستجو در سایت

گریگوری پک

زندگینامه

اِلْدْرِد گریگوری پِک، بازیگر آمریکایی و بسیار محبوب‌ از دهه ۱۹۴۰ تا ۱۹۶۰ بود؛ تا جایی که موسسه فیلم آمریکا در سال ۱۹۹۹ او را در میان ۲۵ ستاره مرد برتر سینمای کلاسیک هالیوود و در رتبه ۱۲ قرار داد. 

گریگوری پک

 

پس از دوران تحصیل در خانه‌ی نمایشِ محله در بیش از پنجاه نمایشنامه و سه تولید برادوی بازی کرد. او برای نخستین بار در فیلم "کلیدهای پادشاهی" (The Keys of the Kingdom) به موفقیت‌ بزرگی دست یافت و اولین نامزدی اسکار را کسب کرد. 

گریگوری پک در دهه‌ی ۱۹۴۰ در فیلم‌های درخشانی خوش درخشید و نامش کم و بیش بر سر زبان‌ها افتاد و سرانجام دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به اوج به شهرت جهانی رسید. 

گریگوری پک در کنار آوا گاردنر در "برف‌های کلیمانجارو" (The Snows of Kilimanjaro) و نیز در کنار آدری هپبورن در "تعطیلات رومی" (Roman Holiday) بازی کرد که مورد توجه واقع شد و بر خاطر نقش‌آفرینی‌های دلپذیرش به جایزه گلدن گلوب دست یافت.

چند فیلم و بازی برجسته‌ی او در دو دهه‌ی ۵۰ و ۶۰ عبارتند از "موبی دیک" (Moby Dick)، "توپ‌های ناوارون" (The Guns of Navarone)، "تنگه وحشت" (Cape Fear)، "طالع نحس" (The Omen) و "پسران برزیلی" (The Boys from Brazil). و در این میان، فیلم "توافق شرافتمندانه" (Gentleman’s Agreement) در فضای بعد از جنگ جهانی دوم، بر موضوعات یهودی‌ستیزی متمرکز بود.

او در فیلم "دوازده ساعت پرواز" (Twelve O'Clock High) نیز به موضوعات حاشیه‌ی جنگ (استرس) پرداخت. 

گریگوری پک برای بازی درخشانش در نقش آتیکوس فینچ در فیلم "کشتن مرغ مقلد"‌ (To Kill a Mockingbird) برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد. این فیلم،‌ که اقتباسی از رمانی به همین نام که درباره نابرابری نژادی بود، تحسین جهانیان را برانگیخت.

او همچنین افزون بر نامزدی اسکار برای "کلیدهای پادشاهی"، برای بازی در فیلم‌های "یک سالگی" (The Yearling) و "قرارداد شرافتمندانه" و "ساعت دوازده در آسمان" نیز برای همین جایزه نامزد شد.

او در سال ۱۹۸۳ نیز در در کنار کریستوفر پلامر در فیلم The Scarlet and The Black بازی کرد که موضوعش مربوط به جنگ جهانی دوم بود. 

گریگوری پک در سیاست نیز فعال بود و در سال ۱۹۴۷ کمیته فعالیت‌های غیرآمریکایی مجلس نمایندگان را به چالش کشید و توسط رئیس جمهور ریچارد نیکسون به عنوان یک مخالف سیاسی به شمار آمد.

پرزیدنت لیندون بی. جانسون نیز در سال ۱۹۶۹ به خاطر تلاش‌های بشردوستانه‌ی گریگوری پک، به او مدال آزادی ریاست جمهوری اعطا کرد. و سرانجام گریگوری پک در سن ۸۷ سالگی بر اثر برونشپنومونی، در خواب درگذشت.

 

زادروز و خانواده گریگوری پک

گریگوری پک در پنجم آوریل ۱۹۱۶ در در محله‌ی لا جولا، شهر سن‌دیگو واقع در ایالت کالیفرنیا متولد شد و در ۱۲ ژوئن ۲۰۰۳ درگذشت. پدرش گریگوری پرل پک (۱۹۶۲ تا ۱۹۸۶) شیمی‌دان و داروساز متولد شهر روچستر واقع در نیویورک بود که از سمت پدر نژاد انگلیسی داشت و از سمت مادر نژاد ایرلندی. 

گریگوری پک

 

مادرش برنیس مای "بانی" (۱۸۹۴ تا ۱۹۹۲) با نام خانوادگی آیرس، اصالتش انگلیسی‌ ـ‌ اسکاتلندی بود که بس از ازدواج با همسر، به مذهب کاتولیک گرویده بود. از این‌رو، گرگروری پک تربیت خانوادگی‌اش کاتولیک بود. 

 

دوران خوشِ کودکی و نوجوانی گریگوری پک

وقتی که گریگوری پِک پنج ساله بود، پدر و مادرش از هم جدا شدند و از آن پس، گریگوری پِک در کنار مادربزرگِ مادری‌اش زندگی کرد. او بهترین اوقاتش را با مادربزرگ می‌گذراند. برای نمونه، او با مادربزرگ و سگ محبوبش در تعطیلات آخر هفته به سینما می‌رفت. 

گریگوری پک

 

مادربزرگش او را در سن ده سالگی به مدرسه نظامی کاتولیک، آکادمی نظامی سنت جان در لس آنجلس فرستاد اما این دوران خوش او، بعد از نه سال تمام شد و وقتی یک نوجوان چهارده ساله بود، مادربزرگش را از دست داد و دوباره نزد پدرش در سن‌دیگو بازگشت و با او زندگی کرد و به دبیرستان سن‌دیگو ثبت نام کرد و به تحصیل ادامه داد و در سال ۱۹۳۴ از دبیرستان فارغ شد.

او بلافاصله برای یک مدت یک‌ساله در کالجِ San Diego State Teacher ثبت نام کرد؛ که اکنون به عنوان دانشگاه ایالتی سن دیگو شناخته می‌شود. در همین زمان و دوره بود که نخستین دوره‌های تئاتر و سخنرانی عمومی خود را گذراند و به انجمن برادری اپسیلون اتا تعهد داد.

 

چرا گریگوری پک در دانشگاه، جذب بازیگری شد؟

گریگوری پک وقتی که در دانشگاه بود، جوانی ۲۰ ساله با قد بلندِ ۱۹۱ سانتیمتری، چهارشانه و بسیار خوش‌قیافه، و دارای صدایی بسیار رسا و ژرف و تأثیرگذار و تنظیم‌شده بود. لذا از طرفی، او خودش پس از شرکت در یک دوره سخنرانی عمومی تصمیم گرفت بازیگری را بیازماید؛ از طرفی دیگر یکی از مربیانِ بازیگری در دانشگاه تشویق کرد که بازیگر شود. 

گریگوری پک

 

سرانجام ادوین دور، کارگردان تئاتر کوچک دانشگاه، او را به خدمت گرفت و در یک سال آخر دانشگاه، او را در پنج نمایشنامه بازی داد؛ از جمله در نقش استارباک در موبی دیک. قصه از این قرار بود که جذابیت‌های ظاهری‌اش مدیر تئاتر دانشگاه را بر انگیخت و او را به کارگردان تئاتر دانشگاه معرفی کرد. او نیز با گریگوریِ جوان توافق کرد که برای سه سال در پنج نمایش شرکت کند و برای هر سال، بیست و شش دلار ‌بگیرد!

اما این هزینه برای تحصیل او کافی نبود و او در ازای دریافت وعده‌های غذایی، به عنوان کمک‌آشپز برای انجمن "گاما فی بتا" مشغول به کار شد.

دوران دانشگاه برایش تجربه‌ای بسیار خاص بود. او سه سال از بهترین سال‌های زندگی‌اش را در دانشگاه سپری کرده بود. طبق گفته‌ی خودش تجربه‌ی سه سال دانشگاه، بیدارش کرد و از او یک انسان پخته و جاافتاده ساخت. به همین علت بود که در سال  ۱۹۹، مبلغ بیست و پنج هزار دلار به تئاتر این دانشگاه هدیه دهد. گریگوری پک در طول تحصیل تغییر رشته داد و مدرک کارشناسی در رشته‌ زبان انگلیسی گرفت.

 

شاگردی گریگوری پک نزد سنفرود مایزنر و دوران سخت و دشوار

گریگوری پک نام "الدرد" را کنار گذاشت و به شهر نیویورک رفت تا در خانه‌ی نمایش محله نزد معلم افسانه‌ایِ بازیگری، سنفورد مایزنر، بازیگری یاد بگیرد اما اغلبِ اوقات روز، درمانده و خسته و شکسته بود و گاهی در پارک مرکزی می‌خوابید. 

او در نمایشگاه جهانیِ ۱۹۳۹ به عنوان یک بارکر، و نیز در مرکز راکفلر به عنوان راهنمای تور برای تلویزیون NBC، و نیز در رادیو سیتی موزیک هال به علت این‌که صدایی بسیار زیبا و رسا و گوش‌نواز داشت، به عنوان صداپیشه کار می‌کرد و حتی پیش از سال ۱۹۴۰ به مدلینگ مشغول بود اما همواره دوست داشت در تئاتر فعالیت کند و دائما در کمین می‌نشست تا تست بدهد و به تئاتر راه پیدا کند. 

او در ازای دریافت غذا در تئاتر بارتر در ابینگدون، ویرجینیا کار می‌کرد؛ جایی که در پنج نمایش از جمله "پرتره خانوادگی" و "روی زمین همانطور که هست" در نقش‌های بی نام و نشان و کوتاه ظاهر شد.

 

آغاز نقش‌آفرینی تحسین‌برانگیز گریگوری پک در تئاتر و در برادوی 

فعالیت او در تئاتر در سال ۱۹۴۱ آغاز شد؛ هنگامی که در نقش یک منشی در نمایشنامه "معمای پزشک" اثر جورج برنارد شاو بازی کرد. گریگوری پک نخستین بازی خود را در سن بیست و شش سالگی در تئاتر برادوی به عنوان نقش اول در "ستاره صبح" املین ویلیامز در سال ۱۹۴۲ انجام داد. او در مجموع پنجاه نمایشنامه اجرا کرد.

 

 

زندگی شخصی گریگوری پک

گریگوری پک و گرتا کوکونن

گریگوری پک در اکتبر ۱۹۴۲ با گرتا کوکوننِ فنلاندی ازدواج کرد که از او صاحب سه پسر شد: جاناتان و استفن و کری پل. آن‌ها در ۳۱ دسامبر ۱۹۵۵ طلاق گرفتند. پسر بزرگش در ۲۶ ژوئن ۱۹۷۵ جسدش در خانه‌اش پیدا شد که مقامات معتقد بودند خودکشی بود. گریگوری پک در طول ازدواج اول خود، رابطه کوتاهی نیز با هم‌بازی اینگرید برگمن داشت. 

گرتاد کرونن

 

گریگوری پک و ورونیک پاسانی

در شب سال نو در سال ۱۹۵۵ یک روز پس از قطعی‌شدن طلاق، با یک خبرنگار به نام ورونیک پاسانی ازدواج کرد که تا دم مرگ ادامه داشت و حاصلش نیز یک پسر به نام آنتونی پک و یک دختر به نام سیسیلیا پک بود. گریگوری پک از هر دو ازدواج نوه داشت که یکی از نوه‌های ازدواج اولش، ایتن‌پک، اکنون بازیگر است. 

ورونیک پک و گریگوری پک

 

گریگوری پک صاحب اسب‌های مسابقه‌ای اصیلی بود. در سال ۱۹۶۳ اوونز سج هفتم را در مسابقات بزرگ ملی به پایان رساند. یکی دیگر از اسب‌های محبوبش به نام Different Class در سال ۱۹۶۸ در مسابقات بزرگ ملی مسابقه داد و سوم شد.

گریگوری پک کاتولیک غیر متعصب رومی بود. یک روز یکی از روزنامه‌نگارها از او پرسید که آیا او یک کاتولیک است یا خیر. او پاسخ داد: 

"من یک کاتولیک رومی هستم اما متعصب نیز نیستم و به اندازه کافی تمرین می‌کنم تا حق رای را حفظ کنم. من همیشه با پاپ موافق نیستم. مسائلی وجود دارد که به من مربوط می‌شود؛ مانند سقط جنین، پیشگیری از بارداری، تعیین انتصاب زنان و ..." 

نشانه‌ی متعصب‌نبودنش این بود که ازدواج دومش را یک قاضی صلح انجام داد نه یک کشیش؛ چرا که ازدواج مجدد (اگر همسر سابق هنوز زنده باشد) از نظر کلیسا ممنوع است. 

 

نخستین بازی سینمایی گریگوری پک

بازی دیدنی و تماشایی او در نمایشنامه‌ی "ستاره صبح"، مقدمه‌ی ستاره‌شدنِ ستاره‌ی بزرگ سینمای کلاسیک شد. پس از این بازی بود که در سن بیست و هفت یا بیست و هشت سالگی یعنی در ۱۹۴۴ به گریگوری پک نخستین نقش سینمایی‌اش را پیشنهاد دادند: نقش اصلی مرد (رهبر چریک‌های روسی) در "روزهای افتخار" (Days of Glory) به کارگردانی ژاک تورنور و در کنار تامارا تومانووا (بالرین متولد روسیه) که در سال ۱۹۴۱ در برابر آلمان‌ها مقاومت می‌کردند؛ و با دستمزد ده هزار دلار!

 

آغاز اوج‌گیری گریگوری پک از همان آغاز بازیگری در سینما

گریگوری پک بازی خود را در این فیلم کاملا آماتوری دانست و تمایلی به تماشای فیلم پس از انتشارش نداشت. این فیلم در فروش نیز موفق نبود و به سرعت از سینماها ناپدید شد. با همه‌ی این اوصاف، بازی گریگوری پک با توجه به این‌که نخستین نقش‌آفرینی‌اش بود، به چشم آمد و کم و بیش نظر منتقدان و کارگردانان و تهیه‌کنندگان را به خودش جلب کرد. 

 

یکی از مورخان سینما به نام دیوید تامسون در این باره نوشت: 

"گریگوری پک از همان نخستین بازی خود، یک ستاره بود و بعدها به ندرت موفقیتی کمتر از گیشه کسب کرد."

شاید به همین علت بود که او از همان آغاز فعالیت حرفه‌ای، او تصمیم گرفت به جای این‌که کاملاً محصور در چارچوبِ سیستم‌های داخلیِ استودیوها و کمپانی‌ها کند، آزادانه فعالیت کند تا قدت انتخاب نقش‌ها برایش باقی بماند. لذا قراردادهای غیر انحصاری و غیر معمول با چهار استودیو از جمله با "فاکس قرن بیستم" امضا کرد. 

 

در پنج سال نخست بازیگری، چهار بار نامزدی اسکار نصیب گریگوری پک شد

پس از این بازیِ درخشانش در نخستین حضورش درسینما، کارگردان‌ها کار او را بسیار پسندیدند و شتابان و سیل‌‌وار، پیشنهادات فراوان به ‌سویش سرازیر شد؛ تا جایی که در ۵ سال آغازین بازیگری‌اش از سال ۱۹۴۴ یا ۱۹۴۵ تا سال ۱۹۴۹ یا ۱۹۵۰ به خاطر بازی در چهار فیلم "کلیدهای پادشاهی"، "گوزن یک‌ساله"، "موافقت آقایان" و "دوازده ساعت پرواز" چهار بار نامزد اسکار شد!

 

نامزدی اسکار برای دومین بازی گریگوری پک

در ۱۹۴۴ یعنی در همان سالی که در نخستین فیلمش "روزهای افتخار" بازی کرد، در فیلم دومش نیز به نام "کلیدهای پادشاهی" (The Keys of the Kingdom) به کارگردانی جان ام. استال که اقتباسی از رمانی به همیننام از " اي.جي. كرونين" بود، نقش‌آفرینی کرد و تحسین منتقدان و مخاطبان از جمله ورایتی و نیویورک تایمز را بر انگیخت.

او در نقش یک کشیش کاتولیک رومیِ هشتاد ساله بازی کرد. فیلم پیرشدن شخصیت را از بیست سالگی تا هشتاد سالگی نشان می‌دهد. و در همین سال در فیلم "دره تصمیم" (The Valley of Decision) به کارگردانی تی گارنت نیز بازی کرد که بر اساس رمانی به همین نام اثر مارسیا داونپورت در سال ۱۹۴۲ بود.

 

نخستین همکاری موفق و صمیمانه گریگوری پک اما سرد با آلفرد هیچکاک

در سال ۱۹۴۵ در نخستین فیلم از دو همکاری با آلفرد هیچکاک، یعنی فیلم عاشقانه و تعلیقی "طلسم‌شده" (Spellbound) در مقابل اینگرید برگمن بازی کرد. این فیلم، اقتباسی از رمان‌هاي دو نويسنده با نام‌هاي جان پالمر و ‌جرج سندرز بود.

گفته‌اند که گریگوری پک و آلفرد هیچکاک به طور کلی یک رابطه صمیمانه اما سرد با یک‌دیگر داشته‌اند. و اصلاً آلفرد هیچاک در آغاز امیدوار بود که کری گرانت نقش اصلی مرد را بازی کند. 

فیلم،‌ در پایان سال اکران شد و به عنوان سومین فیلم موفق در سال ۱۹۴۶ رتبه بندی شد. بازی گریگوری پک، و بیشتر خودِ فیلم، با استقبال خوبی از سوی منتقدان در آن زمان مواجه شد و نامزد شش جایزه اسکار از جمله بهترین فیلم شد.

 

نامزدی اسکار و برنده گلدن‌گلوب برای گریگوری پک در فیلم گوزن یک ساله

در ۱۹۴۶ در فیلم بسیار موفق کودکانه و نوجوانانه‌ی "گوزن یک‌ساله" (The Yearling) به کارگردانی کلارنس براون و بر اساس رماني از مرجوري رولينگ به همین نام، در نقش پدری مهربان در مقابل جین وایمن بازی کرد. بررسی‌ها پس از اکران بسیار مثبت بود و نامزد شش جایزه اسکار شد. گریگوری پک نیز نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد، و نیز برنده جایزه گلدن گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد شد. 

 

بازی گریگوری پک در نخستین وسترن مدرن

در همین سال در نقش یک گاوچران بی‌رحم در سریال روانشناسانه‌ و وسترن "جدال در آفتاب" (Duel in the Sun) ساخته کینگ ویدور و در کنار جنیفر جونز (که هدف وسوسه‌انگیز عشق و خشمش بود) بازی کرد. 

فیلم، که عاشقانه‌ای‌ است از یک جدال خشن، از دید خیلی از منتقدان، نخستین فیلم امروزی و مدرنِ وسترن به شمار می‌رود زیرا موفق می‌شود در قالب افسانه‌ی غرب، دست به تحلیل تاریخی درباره تحول امریکا پس از جنگ‌های جدایی دست یابد و ضرورت فروپاشی تفکر کهن فئودالیته و شکل‌گیری نظام جدید بورژوازی را نشان دهد.

این فیلم به علت صحنه‌های خشن و نامتعارفش به شدت مورد انتقاد قرار گرفت و حتی در برخی شهرها ممنوع شد اما همین مشکل، برای کمپانی‌ها توانست عامل فروش شود؛ و چنین شد. این فیلم دومین فیلم پردرآمد در سال‌های ۴۰ تا ۴۷ بود.

در ۱۹۴۷ در فیلم درام "ماجرای ماکومبر" (The Macomber Affair) به کارگردانی زولتن کوردا بازی کرد که در آن نقش راهنمای سفر شکار آفریقایی را دارد که به یک زوج مهمان کمک می‌کند. فیلم، تحسین منتقدان را بر انگیخت اما گیشه‌ی خوبی نداشت. 

 

نخستین حمله گریگوری پک به یهودی‌ستیزی و نامزدی اسکار

بازی درخشان و بسیار موفق و پرافتخارش در سال ۱۹۴۷، "توافق شرافتمندانه" (Gentleman’s Agreement) ساخته‌ی الیا کازان بود. او در نقش یک نویسنده‌ی مجله‌ي نیویورک بازی کرد که وانمود می‌کند یهودی است تا بتواند شخصاً دشمنی متعصبان را تجربه کند. 

این فیلم بلافاصله به عنوان نخستین حمله‌ی بزرگ هالیوود به یهودستیزی اعلام شد و نامزد هشت جایزه اسکار شد. گریگوری پک یکی از این نامزدها برای بهترین بازیگر مرد بود. فیلم، در بخش‌های بهترین فیلم و بهترین کارگردانی نیز برنده اسکار شد و دومین فیلم پرفروش سال ۱۹۴۸ بود. گریگوری پک در سال‌های آخر عمرش اعلان کرد که این فیلم یکی از پرافتخارترین آثارش بوده است.

 

دومین و آخرین همکاری ناموفق گریگوری پک با آلفرد هیچکاک

گریگوری پک در سال ۱۹۴۷ در فیلم نئو نوآر "پرونده پارادین" (The Paradine Case) بازی کرد که دومین و آخرین همکاری ناکامش با آلفرد هیچکاک بود. این اثر، یک درام دادگاه بریتانیایی درباره یک وکیل مدافع عاشق موکلش بود. بسیاری از منتقدان از بازی گریگوری پک تمجید کردند اما فیلم فروش خوبی نداشت و تنها نیمی از هزینه تولید را جبران کرد.

در ۱۹۴۸ در وسترن "آسمان زرد" (Yellow Sky) به کارگردانی ویلیام ولمن و در مقابل آن باکستر بازی کرد که فقط از نظر تجاری و گیشه موفق بود و نه چندان از نظر منتقدان. 

در ۱۹۴۹ نیز در فیلم نسبتاً ناموفق "گناه‌کار بزرگ" (The Great Sinner) ساخته رابرت سیودماک و در نقش داستایوفسکی بازی کرد. فیلم، چندان موفق نبود اما گریگوری پك نقش داستايوفسكي را عالي بازي کرد.

 

نخستین همکاری گریگوری پک با هنری کینگ و چهارمین نامزدی اسکار

دومین فیلمی که او در سال ۱۹۴۹ در آن بازی کرد، فیلم جنگی "دوازده ساعت پرواز" (Twelve O'Clock High) به کارگردانی هنری کینگ بود. فیلم، بر اساس وقایع واقعی است و گریگوری پک در نقش فرمانده جدید یک اسکادران بمب افکن جنگ جهانی دوم ایالات متحده را بازی می‌کند. 

این فیلم در میان ده فیلم برتر سالِ هیئت ملی بازبینی قرار داده شد و چهار نامزدی جایزه اسکار، از جمله بهترین بازیگر مرد برای گریگوری پک را دریافت کرد و در مجموع، یک موفقیت تجاری بود و در رده بندی باکس آفیسِ ۱۹۵۰ در رتبه دهم قرار گرفت.

 

دومین همکاری گریگوری پک با هنری کینگ و خلق یکی از وسترن‌های کلاسیک تاریخ سینما

در ۱۹۵۰در وسترن "ششلول‌بند " (The Gunfighter) به کارگردانی هنری کینگ و در نقش یک "تاپ گان غرب" را بازی کرد که دیگر از قتل و کشتن خسته شده است و می‌خواهد با همسر جذاب اما عمل‌گرا و پسر هفت ساله‌اش، که هر دوی آن‌ها را سال‌ها ندیده است، بازنشسته شود. فیلم، داستان مردي است كه در اشتياق داشتن زندگي خانوادگي است اما سابقه خطرناكش مثل سايه تعقيبش مي‌كند.

فیلم نقدهای مثبتی از سوی برخی منتقدان دریافت کرد و نیویورک تایمز آن را فیلمی جذاب و کاملاً هیجان انگیز دانست و در گذر از سال‌های متمادی، باز هم مورد توجه منتقدان بوده است و حتی امروزه نیز نزد اغلب منتقدان یکی از وسترن‌های کلاسیک همه‌ی دوران در نظر گرفته می‌شود. 

 

اوج‌گیریِ بیشترِ گریگوری پک، ستاره‌ی هالیوود

گریگوری پک، پس از به دست آوردنِ موفقیت‌های پی در پی تصمیم گرفت فقط در نقش‌هایی بازی کند که دوستشان دارد. او کم‌کم به بازی در نقش‌های قهرمانانه و خارق العاده میل پیدا کرد. 

یکی از این نقش‌ها نقشی‌ است که در ۱۹۵۱ در فیلم موفقِ جنگی‌ ـ‌ ماجراجوییِ آمریکایی‌ ـ‌ انگلیسیِ "کاپیتان هوراشیو هورنبلوئر" (Captain Horatio Hornblower) به کارگردانی رائول والش در مقابل ویرجینیا میو ایفا کرده است. او در نقش فرمانده‌ی قهرمانِ یک کشتی جنگی در ناوگان بریتانیا در طول جنگ‌های ناپلئونی بازی کرد. 

 

سومین همکاری گریگوری پک با هنری کینگ

در همین سال در سومین همکاریِ موفق و پرفروش با هنری کینگِ کارگردان، در فیلمِ David and Bathsheba در کنار سوزان هیوارد بازی کرد که پرفروش‌ترین فیلم سال شد. این فیلم و فیلم قبلی، او را یک گام به ستاره‌ی بزرگِ دست‌نیافتنی نزدیک‌تر کرد. او در این فیلم در نقش داوود بازی می‌کند که جالوت را در نوجوانی می‌کشد و بعدها به عنوان شاه محبوب، شیفته‌ی یک زن شوهردار به نامِ Bathsheba  (با بازی سوزان هیوارد) می‌شود. 

در ۱۹۵۲ در دومین همکاری با کارگردان رائول والش در فیلم ماجراجویی و دریاییِ "جهان در آغوش او" (The World in His Arms) در کنار آن بلایت و آنتونی کویین بازی کرد. او در نقش یک کاپیتان کشتیِ شکار فوک بازی می‌کند که با یک کنتس روسی (با بازی آن بلایت) رابطه عاشقانه برقرار می کند.

 

ستایش از گریگوری پک برای بازی در فیلم برف های کلیمانجارو

فیلم دومی که گریگوری پک در سال ۱۹۵۲ در آن نقش‌آفرینی کرد، "برف‌های کلیمانجارو" (The Snows of Kilimanjaro) ساخته‌ی هنری کینگ بود. این اثر، اقتباسی از داستان کوتاهی از ارنست همینگوی بود. این فیلم به دلیل فیلمبرداری و کارگردانی و نیز بازیگری گریگوری پک مورد ستایش قرار گرفت و از نظر گیشه نیز چهارمین فیلم پرفروش سال شد.

 

 گریگوری پک و آدری هپبورن| نامزدی جایزه بفتا

در ۱۹۵۳ به ایتالیا رفت تا برای نخستین بار در یک فیلم کمدی‌ ـ‌ رمانتیک به نام " تعطیلات رومی (Roman Holiday) به کارگردانی ویلیام وایلر بازی کند. این فیلم یک موفقیت تجاری بود و از نظر گیشه در رتبه بیست و دوم قرار گرفت. 

آدری هپبورن و گریگوری پک

 

منتقدان بازی و نقش‌آفرینی گریگوری پک را تحسین کردند. او در نقش یک خبرنگار زرنگ و طمع‌کار بازی کرد که کم‌کم به دام عشق می‌افتد. گریگوری پک به خاطر این نقش، نامزد بفتا برای بازیگر خارجی شد و در جوایز گلدن گلوب در سال ۱۹۵۵ به همراه هپبورن به عنوان برندگان جایزه فیلم محبوب جهانی انتخاب شدند. 

در این فیلم، که یک اثر کمدی‌ ـ‌ رمانتیک بود، وجهِ رمانتیک داستان (مثل همه‌ی کمدی‌ ـ‌ رمانتیک‌ها) همیشه عامل قدرتمندی برای پدیدآوردنِ تحول در دو طرف است. این عامل، همان چیزی‌ است که در این اثر، خبرنگار را از یک خبرنگار طمع‌کار به یک عاشق مسئولیت‌پذیر تبدیل کرده است.

 

خودداری گریگوری پک از تبدیل شدن به بازیگر تمام‌عیار وسترن

گریگوری پک با بازی درخشانش در "تفنگدار" در ۱۹۵۲ پیشنهاد تازه‌ای دریافت کرد:

نقش اصلی در وسترن "نیم‌روز" (High Noon)‌ اما آن را رد کرد زیرا او نمی‌خواست به‌ عنوان یک بازیگرِ تمام‌عیار فیلم‌های وسترن تبدیل شود. 

حدود دو سال (۱۹۵۳ و ۱۹۵۴) به در بریتانیا رفت و در آن‌جا مستقر بود. در ۱۹۵۴ در فیلم کمدی بریتانیایی "اسکناس میلیون پوندی" (The Million Pound Note) ساخته رونالد نیم و بر اساس داستان کوتاه مارک تواین بازی کرد. 

در همین سال به آلمان رفت و در فیلم درامِ آمریکاییِ "مردم شب" (Night People) به کارگردانی نانالی جانسون و در نقش یک سرهنگ ارتش ایالات متحده بازی کرد که در حال تحقیق درباره ربوده شدن یک سرباز جوان است. سپس به سریلانکا رفت تا در فیلم موفق و تحسین‌برانگیزِ انگلیسیِ "دشت ارغوانی" (The Purple Plain) به کارگردانی رابرت پریش در نقش یک خلبان بمب افکن کانادایی با مشکلات عاطفی شدید در طول جنگ جهانی دوم ظاهر شود.

پس از این‌که گریگوری پک در سال ۱۹۵۴ در بریتانیا به عنوان سومین ستاره محبوب فیلم غیر انگلیسی انتخاب شد، به ایالات متحده بازگشت و در سال ۱۹۵۶ با نانالی جانسون (کارگردان) همکاری کرد و در فیلم او به نام "مردی در لباس خاکستری" (The Man in the Grey Flannel Suit) بازی کرد. او بار دیگر در نقش مقابل جنیفر جونز بازی کرد. 

این فیلم به عنوان یک سند جامعه‌شناختی، نمایی خاص از طبقه متوسط آن زمان آمریکا را نشان می‌دهد اما از دید منتقدان، چندان مورد پسند واقع نشد و نقدهای متفاوتی را بر انگیخت. با این حال، بازی گریگوری پک به چشم‌ها نشست و نقدهای خوبی دریافت کرد.

در ادامه سال ۱۹۵۶ در فیلم دیگری از جان هیوستون به نام "موبی دیک" (Moby Dick) در نقش کاپیتان آهاب ظاهر شد که اقتباسی سینمایی از "موبی دیکِ" هرمان ملویل بود. این فیلم، چندان مورد استقبال قرار نگرفت و در گیشه نیز کم و بیش شکست خورد.

در ۱۹۵۷ برای بار سوم در یک فیلم تا حدی موفقِ کمدی‌ ـ‌ رمانتیک به نام "زن طراح" (Designing Woman) ساخته وینسنت مینلی و در کنار لورن باکال (که گریگوری گریگوری پِک خودش او را برای بازی در این فیلم انتخاب کرده بود) ظاهر شد. فیلم درباره دو شخصیت است: طراح مد (با بازی لورن باکال) و یک نویسنده ورزشی (با بازی گریگوری پک) که به تعطیلات آمده است.

 

بعد از شش سال، بازگشت گریگوری پک به هنری کینگ و ژانر وسترن

در ۱۹۵۸ بار دیگر پس از شش سال دوری از وسترن، به آن باز می‌گردد و برای بار پنجم با هنری کینگ همکاری می‌کند و در فیلم او به نامِ The Bravados بازی می‌‌کند. این فیلم موفقیت متوسطی داشت و در سال ۱۹۵۹ در بیست فیلم برتر باکس آفیس قرار گرفت. 

 

نخستین تهیه‌کنندگی گریگوری پک

در همین سال نخستین فیلمی که به طور مشترک به همراه ویلیام وایلر تهیه کرد، وسترنِ موفق و حماسیِ "سرزمین بزرگ" (The Big Country) به کارگردانی ویلیام وایلر بود. فیلم، نمونه‌ای از وسترن‌های عظیم و جاه‌طلبانه و از آن فیلم‌هائی بود که ویلیام وایلر را محبوب کمپانی‌های فیلم‌سازی بلندپرواز کرد.

 

دومین تهیه‌کنندگی گریگوری پک

در ۱۹۵۹ در فیلم جنگیِ "تپه پورک‌چاپ" (Pork Chop Hill) به کارگردانی لوئیس مایلستون و در نقش ستوان کلمنزِ آمریکائی که فرمانده گروهی است که فرمان تصرف تپه‌ی بی‌اهمیتِ پورک‌چاپ به آنان داده می‌شود. گریگوری پک به ‌عنوان تهیه‌کننده اجرایی، لوئیس مایلستون را برای کارگدانی استخدام کرد.

 

ششمین همکاری گریگوری پک با هنری کینگ

دومین فیلمی که در سال ۱۹۵۹ در کنار دبورا کر بازی کرد، فیلم سیاه و سفید و درامِ "کافر معشوق" (Beloved Infidel) ساخته هنری کینگ بود که ششمین همکاری با این کارگردان به شمار می‌رفت و بر اساس سه سال آخر زندگیِ گراهام (با بازی دبورا کر) و اف. اسکات فیتزجرالد (با بازی گریگوری پک) بود.

سومین فیلمی که در سال ۱۹۵۹ بازی کرد، یک فیلم موفق و قدرتمند و درام به نام "در ساحل" (On the Beach) به کارگردانی استنلی کریمر، در کنار اوا گاردنر و در ژانر ادبیات داستانی رستاخیزی و پسارستاخیزی و علمی – تخیلی بود. فیلم بر اساس رمانی است به همین نام، نوشته نویل شوت در سال ۱۹۵۹ که پیامدهای جنگ هسته‌ای را به تصویر می‌کشد.

در سال ۱۹۶۱ در فیلم پرفروش درام و جنگی "توپ‌های ناوارون" (The Guns of Navarone) به کارگردانی جی. لی تامپسون و در کنار دیوید نیون و آنتونی کویین بازی کرد. این فیلم پرفروش‌ترین فیلم سال، و یکی از محبوب‌ترین فیلم‌های ماجراجویی آن روزگار شد و هفت نامزدی جایزه اسکار به دست آورد. 

در سال ۱۹۶۲ در فیلم کمی آزاردهنده و ترسناک و روانشناسانه‌ی "تنگه‌ی وحشت" (Cape Fear) به کارگردانی جی. لی تامپسون بازی کرد. 

 

نقطه عطف زندگی گریگوری پک، برنده جایزه اسکار و گلدن‌گلوب برای فیلم کشتن مرغ 

نقطه عطف زندگی گریگوری پک در ۴۶ سالگی‌اش اتفاق افتاد. رمان جنجالیِ "کشتن مرغ مقلد" نوشته‌ی "هارپر لی" قرار بود فیلم شود و قرعه‌ی این فال سخت و دشوار به نام رابرت مالیگن افتاد. انتخاب اولیه‌ برای کاراکترِ آتیکاس فینچ، جیمز استوارت بود اما جامعه‌ی آمریکا ملتهب از نبردهای برابری حقوق سیاهان و سفیدان بود و فیلم‌نامه‌ی زیادی لیبرالِ فیلم، او را از قبول نقش بازداشت. 

اما گریگوری پک دردسرهای این نقش را به جان خرید. او اصلِ رمان را به ‌شدت دوست داشت. او نقش دشوار آتیکاسِ فیلم را (که در واقع، نماد پدرِ نویسنده بود) پذیرفت و در فیلم بسیار موفق و پرفروشِ "کشتن مرغ مقلد" (To Kill a Mockingbird) به کارگردانی رابرت مالیگن بازیِ بسیار درخشانی کرد و به خاطر همین بازی، پس از چهار بار نامزدی، سرانجام برای بار پنجم و آخر، نامزد و برنده جایزه آکادمی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد شد. 

این اثر درامِ حقوقی، هفت نامزدی جایزه اسکارِ دیگر و برنده فیلمنامه اقتباسی و کارگردانی هنری نیز شد. در گلدن گلوب نیز برنده بهترین بازیگر مرد در فیلم‌های درام شد. 

فیلم به عنوان ششمین فیلم پرفروش سال به موفقیت تجاریِ خوبی دست یافت. گریگوری پک بعدها درباره فیلم "کشتن مرغ مقلد" گفت: "فیلم مورد علاقه من؛ بدون هیچ سؤالی".

این فیلم همچنین در فهرست بزرگترین فیلم‌های آمریکایی تاریخ دهمین سالگرد بنیاد فیلم آمریکا در رتبه بیست و پنجم، و در سال ۱۹۹۵ در فهرست ملی ثبت فیلم قرار گرفت. بازی او در این فیلم، رتبه‌ی سیزدهم در ۱۰۰ نقش‌آفرینی بزرگ تمام تاریخ را از سوی مجله امپایر کسب کرده‌است.

او در هنگام دریافت جایزه اسکار گفت: 
"هر چه داشتم در این نقش گذاشتم. همه‌ی احساساتم و هر آن‌چه که در این ۴۶ سال درباره‌ی زندگی خانوادگی، پدران و فرزندان یاد گرفته ‌بودم، همچنین احساساتم درباره‌ی عدالت نژادی و برابری و فرصت‌های مساوی."

 

 بازی گریگوری پک در شش مستند و حدود بیست فیلم نه چندان قابل توجه در طول سه دهه

در ۱۹۶۳ تا ۲۰۰۰ در حدود بیست فیلم بازی کرد و در شش مستند حضور داشت که یا در نقش راوی بود و یا در نقش خودش. دو بارِ دیگر نیز برای دو فیلم "کبوتر" و "محاکمه نه‌نفر کاتونزویل" فقط تهیه‌کننده بود و نه بازیگر. اغلب فیلم‌‌هایی که گریگوری پک در این سه دهه بازی کرد، ضعیف و کلیشه‌ای نخ‌نما بودند. در این باره، می‌توان از این فیلم‌ها یاد کرد:

ـ فیلم "اسب خاکستری را بنگر" (Behold a Pale Horse) در ۱۹۶۴ 

ـ فیلم نئو نوآر "سراب" (Mirage) در سال ۱۹۶۵

ـ فیلم وسترنِ The Stalking Moon در سال ۱۹۶۸

ـ فیلم وسترن "طلای مکنا" (Mackenna's Gold) و فیلم جاسوسیِ The Chairman و فیلم علمی‌ـ‌تخیلیِ Marooned  در سال ۱۹۶۹

ـ فیلم وسترن "شلیک" (Shoot Out) در سال ۱۹۷۱

ـ فیلم مک‌آرتور (MacArthur) در سال ۱۹۷۷ که به خاطر بازی در آن، نامزد جایزه گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد در فیلم‌های درام شد.

ـ فیلم گرگ‌های دریا (The Sea Wolves) در سال ۱۹۸۰

ـ فیلم گریس و چاک شگفت‌انگیز (Amazing Grace and Chuck) 

اما در این میان می‌توان از فیلم‌های کم و بیش خوبی نیز یاد کرد:

ـ در ۱۹۶۳ فیلم جنگی و کمدی و درامِ "کاپیتان نیومن ام.دی." (.Captain Newman, M.D) که گریگوری پک نامزد گلدن‌گلوب شد.

ـ در ۱۹۶۶ فیلمِ جاسوسیِ"Arabesque" ساخته استنلی دانن که سوفیالورن هم‌بازی‌اش بود.

ـ در ۱۹۷۰ در فیلم "به وظیفه‌ام عمل می‌کنم" (I Walk The Line) به کارگردانی جان فرانکن‌هایمر و در کنار تیوزدی ولد بازی کرد. فیلم با این‌که روندش پیش‌بینی‌پذیر است، جذاب است و اثری است راحت و ساده و ملایم.

ـ در ۱۹۷۴ فیلم وسترن "بیلیِ دو کلاهه" (Billy Two Hats) ساخته تد کاچف که نخستین فیلمی بود که در اسرائیل ساخته شد.

ـ در ۱۹۷۶ فیلم موفق و بسیار ترسناک "طالع نحس" (The Omen) به کارگردانی ریچارد دانر که بر اساس رمان "طالع نحس" ساخته شد. در سال ۲۰۰۶ این فیلم با همین عنوان توسط جان مور بازسازی شد و به اکران عمومی درآمد. بازسازی فیلم موفقیت نسخه اصلی را کسب نکرد و با نقدهای منفی روبرو شد.

ـ در ۱۹۷۸ فیلم کُند و متوسطِ "پسران برزیل" (The Boys from Brazil) که با بازی‌های درخشانِ بازیگران همراه بود. نقشِ بسیار شروری که گریگوری پک در این فیلم بازی کرد، درست وارونه‌ی نقشِ بسیار انسانی‌ای بود که در "کشتن مرغ مقلد" بازی کرد. خودش چنین گفت که این غیرسمپاتیک‌ترین نقشی است که پذیرفته ‌است.

 

 بازی گریگوری پک در تلویزیون در دهه هشتاد

با آغاز دهه‌ی ۱۹۸۰ گریگوری پک اغلب در تلویزیون ظاهر شد. از میان سریال‌های قابل توجه‌اش می‌توان از سریال "آبی و خاکستری" یاد کرد که در نقش آبراهام لینکلن بازی کرد. و دهه‌ی ۹۰، دیگر بسیار کم‌کار شده‌بود. اما آخرین تیر ترکش را با بازی در سریال «موبی دیک» و این‌بار در نقش کشیش رها کرد و جایزه‌ی گلدن‌گلوب را گرفت.

در نسخه‌ی سینمایی سال ۵۶، نقش کشیش را «اورسن ولز» بازی می‌کرد و پک جوان، کاپیتان بود. در اواسط دهه‌ی نود، پک دیگر بازیگری را رها کرد و اوقاتش را با همسر و فرزندان و نوه‌هایش می‌گذراند.

 

آخرین بازی گریگوری پک در یک فیلم نسبتاً ضعیف

گریگوری پک در سال ۱۹۸۹ در سن ۸۳ سالگی در فیلم درام و ماجراجویی گرینگوی پیر (Old Gringo) به کارگردانی لوئیس پوئنسو در کنار جین فوندا (دختر هنری فوندا) بازی کرد. این فیلم بر پایه رمانی به همین نام از رمان‌نویس مکزیکی کارلوس فوئنتس ساخته شده ‌است. فیلم، در مجموع، چندان قوی و نیرومند نبود و حتی قبل از اکران در سینماها در جشنواره فیلم کن هو شد. فیلم در فروش نیز موفق و کامیاب نبود.

 

اواخر عمر و مرگ گریگوری پک

گریگوری پک چند سال آخر عمر خود را با گردش در جهان گذراند و به سخنرانی پرداخت که در آن کلیپ‌هایی از فیلم‌های خود را نشان می‌داد و از مخاطبان سؤال می‌کرد. و سرانجام در ۱۲ ژوئن ۲۰۰۳ در سن ۸۷ سالگی در خانه‌اش درحالی که خواب بود و همسرش ورونیک در کنارش بود، بر اثر برونشپنومونی درگذشت و در مقبره کلیسای جامع بانوی فرشتگان در لس آنجلس دفن شد. 

گریگوری پک و ادری هپبورن

 

مواضع سیاسی گریگوری پک

گریگوری پک در همان سال‌های آغازینِ نسبتاً خفقانِ مک‌کارتیسم که برخی بازیگران را به اتهام کمونیستی بازجویی می‌کردند، در برابر این وضعیت ایستاد و تا جایی پیش رفت که احتمال داشت در همان ابتدای راه هنری‌اش حذف شود. با این‌حال او هرگز ساکت نشد و به فعالیت‌هایش علیه مک‌کارتیسم ادامه داد. 

رئیس‌جمهور نیکسون او را به خاطر فعالیت‌های لیبرالی‌اش در لیست دشمنان جای داد اما نیکسون خودش با افتضاح واترگیت سقوط کرد و نتوانست بیش از این گریگوری پک را آزار بدهد. 

به طور کلی گریگوری پک به ‌شدت دموکرات و لیبرال بود و همیشه از صنف‌های کارگری و جامعه‌ی سیاهان حمایت می‌کرد و در تجمعاتشان شرکت می‌کرد. او از مخالفان جدی جنگ ویتنام نیز بود و در فعالیت‌های ضد جنگ شرکت می‌کرد؛ در حالی که از پسرش، استفن، که در آن‌جا می‌جنگید حمایت می کرد.

در دهه‌ی هفتاد، به او پیشنهاد شد که در نامزد انتخاباتی حزب دموکرات برای رقابت با رونالد ریگان برای فرمانداری کالیفرنیا شود اما این پیشنهاد را نپذیرفت. 

در سال ۱۹۴۷ بسیاری از چهره‌های هالیوود را به علت فعالیت‌های سیاسی در لیست سیاه قرار دادند. و گریگوری پک نامه‌ای را امضا کرد و این کار را محکوم کرد.

در سال ۱۹۷۴ به آلاباما محل فیلم‌برداری فیلم "کشتن مرغ مقلد" سفر کرد تا به سود نامزد دموکرات سنای ایالات متحده، دونالد دبلیو. استوارت از آنیستون تبلیغ کند تا بتواند نامزد جمهوری‌خواه، جیمز دی. مارتین، را شکست دهد. 

در سال ۱۹۸۷ وقتی که در قسمت تبلیغات تلویزیونی صداپیشه شده بود، با نامزدی قاضی محافظه‌کار رابرت بورک توسط رئیس جمهور ریگان در دادگاه عالی مخالفت کرد و سرانجام این نامزد شکست خورد. او همچنین حامی سرسخت ممنوعیت جهانی سلاح‌های هسته‌ای و مدافع کنترل اسلحه بود. 

 

حواشی زندگی گریگوری پک

ـ سر و صورت و لباس گاوچران‌های غرب وحشی 

گریگوری پک و هنری کینگ پیش از شروع فیلم‌برداریِ فیلم "ششلول‌بند" (The Gunfighter) تحقیقات عکاسی فراوانی درباره دوران غرب وحشی انجام دادند و متوجه شدند که اغلب گاوچران‌های آن زمان صورت را نمی‌تراشیدند. گریگوری پک نیز متعاقباً هنگام فیلمبرداری سبیل گذاشت. رئیس استودیو با دیدن سبیل پک، خواستار فیلمبرداری مجدد شد اما به دلیل هزینه‌هایی که مدیر تولید افزایش داده بود، از نظر خود برگشت. 

 

ـ ناخن‌کشیِ جنیفر جونز بر صورت گریگوری پک

در طول فیلمبرداری صحنه‌ای از فیلم "مردی در لباس خاکستری" که گریگوری پک و جنیفر جونز با هم جر و بحث می‌کردند، جونز با ناخن‌هایش روی صورت گریگوری پک چنگ زد. گریگوری پک به کارگردان اعتراض کرد و گفت: "این، بخشی از بازی نبود. این، جنبه شخصی داشت."

 

ـ در آستانه‌ی غرق‌شدن

در طول فیلم‌برداری از "موبی دیک"، گریگوری پک تقریباً دو بار در آب و هوای طوفانی در سواحل دریای ایرلند در آستانه‌ی غرق‌شدن پیش رفت و چندین بازیگران و خدمه دیگر مجروح شدند.

 

ـ سخن‌رانی ۹ دقیقه‌ای در دادگاه

سخنرانی ۹ دقیقه‌ای گریگوری پک در سکانسِ دادگاه از فیلم "کشتن مرغ مقلد"، بسیار درخشان و طبیعی و تأثیرگذار انجام شد و تنها در یک برداشت ضبط شد. پس از ساخت فیلم، هارپرلی (نویسنده‌ی رمانِ "کشتن مرغ مقلد") ساعت پدرش را (که گریگوری پک در نقش او بازی کرده بود) به پک هدیه داد.

 

ـ مشکل بداهه‌گویی بازیگران

معروف است که ویلیام وایلر (کارگردان "سرزمین بزرگ") بیش‌تر، به بداهه‌گویی بازیگران در سر صحنه معتقد بوده است و بسیاری از بازیگران از این شیوه آسیب می‌دیدند. جین سیمونز بعدها در باره فیلم "سرزمین بزرگ" گفت که آن‌ها دائماً فیلمنامه را بازنویسی می‌کردند و همین مسئله، بازیگری در این فیلم را بسیار دشوار می‌کرد. گرگوری پک و وایلر، که دوستان خوبی بودند، دائماً در صحنه فیلمبرداری با هم جنگ داشتند و سه سال با هم مشاجره کردند. اگرچه بعداً آشتی کردند.

 

ـ گریه‌ی شدید نویسنده‌ی فیلم

روزی هارپر لی نویسنده‌ی رمانِ "کشتن مرغ مقلد" سر فیلم‌برداریِ نسخه‌ی سینماییِ رمانش رفت که برداشت‌های شخصیتِ آتیکاس فینچ (با بازی گریگوری پک) را می‌گرفتند. پس از فیلم‌برداری، هارپر لی به ‌شدت به گریه افتاد و به گریگوری پک گفت: او بی‌نهایت شبیه پدرش است.

 

ـ گریگوری پک و ترور مارتین لوتر کینگ

در سال ۱۹۶۷ گریگوری پک به عنوان مسئول برگزاری اسکار برگزیده شد و در چند جامعه‌ی هنری و اجتماعی نیز بر مسئولیت پذیرفت. اما نکته جالب این است که در ۱۹۶۸ وقتی که دکتر مارتین لوترکینگ ترور شد، او برگزاری اسکار را که وقوعش نزدیک بود، به تأخیر انداخت. و گریگوری پک در عمل نشان داد که چقدر به کاراکترِ آتیکاس فینچ در فیلم "کشتن مرغ مقلد" نزدیک است! 

 

جوایز و افتخارات گریگوری پک

۱۹۴۶: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای کلیدهای پادشاهی

۱۹۴۷: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای گوزن یک‌ساله

۱۹۴۷: برنده گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر، برای گوزن یک‌ساله

۱۹۴۸: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای توافق شرافتمندانه

۱۹۵۰: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای دوازده ساعت پرواز

۱۹۵۱: برنده جایزه افتخاری هنریتا در گلدن گلوب، در رشته بهترین بازیگر محبوب مرد   

۱۹۵۴: نامزدی بفتا در رشته بهترین بازیگر خارجی، برای تعطیلات رومی

۱۹۵۵: برنده جایزه افتخاری هنریتا در گلدن گلوب، در رشته بهترین بازیگر محبوب مرد   

۱۹۶۳: برنده اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای کشتن مرغ مقلد

۱۹۶۳: برنده گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر در فیلم‌های درام، برای کشتن مرغ مقلد

۱۹۶۴: نامزدی بفتا در رشته بهترین بازیگر خارجی، برای کشتن مرغ مقلد

۱۹۶۴: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر در فیلم‌های درام، برای کاپیتان نیومن ام.دی.

۱۹۶۸: برنده افتخاری جایزه‌ی اسکارِ "ژان هرلشات" برای نیک‌نام‌ترین هنرمندان تاریخ سینما

۱۹۶۹: برنده جایزه افتخاری سیسیل بی. دمیلِ گلدن‌گلوب

۱۹۷۱: برنده جایزه افتخاری دست‌آورد زندگی در انجمن بازیگران

۱۹۷۸: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد در فیلم‌های درام، برای مک‌آرتور

۱۹۷۹: نامزدی گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر مرد در فیلم‌های درام، برای پسران برزیل

۱۹۹۸: نامزدی جشنواره اِمی در رشته بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در مینی‌سریال، برای موبی دیک

۱۹۹۹: برنده گلدن‌گلوب در رشته بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در مینی سریال، برای موبی دیک
  
 

گالری تصاویر
اخبار