هنری جینز فوندا بازیگر حرفهای تئاتر و سینمای آمریکایی به مدت پنج دهه در هالیوود فعالیت داشت. همهی آنچه او بود و انجام داد، این بود که او در چندین و چند فیلم کلاسیک، تصویری نیرومند و گیرا پدید آورد و نتیجهی تلاشهایش را با دو نامزدی اسکار که در یکی از آنها برنده شد، در رشته بهترین بازیگر مرد گرفت.
هنری فوندا در آغاز، بازیگر برادوی بود. و در سال ۱۹۳۵ بازیهای سینماییاش در هالیوود را آغاز کرد. رشد شتابندهی هنری فوندا با بازی در نقشهایی مانند نامزد بت دیویس در فیلم اسکاریِ «جِزیبِل» (Jezebel) و فیلم «جسی جیمز» (Jesse James) و «آقای لینکلن جوان» (Young Mr. Lincoln) آغاز شد و با نامزدی اسکار به خاطر بازی در نقش تام جاد در «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) ادامه یافت.
این فیلم که بر اساس رمانی به همین نام از جان اشتاینبک (برنده جایزه نوبل ادبیات) در تاریخ سینمای آمریکا یکی از بهترین فیلمهای آمریکایی به شمار میرود.
در ۱۹۴۱ در نقش مقابل باربارا استانویک در فیلم کمدی کلاسیک «بانو ایو» (The Lady Eve) بازی کرد. در ۱۹۴۳ و ۱۹۴۶ و ۱۹۴۸ به ترتیب در سه فیلم وسترن به نام «حادثه آکسبو» (The Ox-Bow Incident) و «عزیزم کلمنتاین» (My Darling Clementine) و«قلعه آپاچی» (Fort Apache) بازی کرد.
پس از وقفهای هفت ساله که طی آنهنری فوندا بر تولیدات نمایشی و تئاتر متمرکز بود، در سال ۱۹۵۵ با فیلم «مستر رابرتز» دوباره به سینما بازگشت. یک سال بعد، در سن پنجاه و یک سالگی، در نقش نقش مانی بالسترروی ۳۷ ساله در فیلم «مرد عوضی» (The Wrong Man) از آلفرد هیچکاک بازی کرد.
در ۱۹۵۷ در نقش یکی از اعضای هیئت منصفهی یک دادگاه در فیلم «۱۲ مرد خشمگین» (12 Angry Men) بازی کرد. هنری فوندا که تهیهکنندهی این فیلم نیز بود برنده جایزه بفتا در رشته بهترین بازیگر مرد خارجی شد.
فوندا در ۱۹۶۸ سراغ نقشهای منفی نیز رفت و فیلم وسترن «روزی روزگاری در غرب» (C'era una volta il West) بازی کرد که در زمان خودش از آن استقبال نشد اما اکنون به عنوان یکی از بهترین وسترنها شناخته میشود.
او سرانجام در پنجاه و چهارمین دوره جوایز اسکار و در سال ۱۹۸۱ در فیلم «کنار برکه طلایی» (On Golden Pond) برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد شد اما برای شرکت در مراسم بسیار بیمار بود. او چند ماه بعد بر اثر بیماری قلبی درگذشت.
هنری فوندا پدرسالار یک خانوادهی بزرگ از بازیگران مشهور بود: دخترش جین فوندا، پسرش پیتر فوندا، نوههی دختریاش بریجت فوندا و نوهی پسریاش تروی گاریتی.
خانواده و دوستان نزدیکش او را "هنک" صدا میزدند. هنری فوندا در سال۱۹۹۹ از طرف مؤسسه فیلم آمریکا به عنوان ششمین اسطوره بزرگ سینمای مرد دوران کلاسیک هالیوود نام گرفت.
هنری جینز فوندا زادهی ۱۶ مه ۱۹۰۵ و درگذشتهی ۱۲ اوت ۱۹۸۲ بود. او، که در جزیره گرند در نبراسکا زاده شد، پسر ویلیام بریس فوندا و هربرتا جینز بود. خانواده، یک سال پس از تولد هنری فوندا به اوماهای نبراسکا مهاجرت کردند.
نیاکان پدریاش از اهالی جنوای ایتالیا بودند که در سدهی پانزدهم به هلند هجرت کرده بودند. در سال ۱۶۴۲ شاخهای از این نیاکان به سرزمینهای مستعمرهی هلند (نیو هلند) به ساحل شرقی آمریکای شمالی مهاجرت کردند. آنها از نخستین جمعیت هلندی بودند که در مناطقی ساکن شدند که اکنون در شمال ایالت نیویورک قرار دارد و شهر فوندا در نیویورک را تأسیس کردند.
در سال ۱۸۸۸ بسیاری از نوادگان آنها نیز به نبراسکا نقل مکان کردند. و نسلهای بعدی نیز به ایالات متحده مهاجرت کردند. آنها در آغاز در نیویورک و سپس بیشترشان در نبراسکا ساکن شدند.
خانوادهی هنری فوندا خیلی با هم نزدیک و صمیمی و در مواقع حساس، به ویژه وقتی که بیمار میشدند، بسیار پشتیبان یکدیگر بودند. علتش این بود که مذهبشان (کریسچن ساینس) از مراجعه به پزشکان پرهیز میکرد.
هنری فوندا در کودکی و حتی در جوانی، پسری خجالتی و کوتاه قد بود؛ به همین علت معمولاً از دختران (به جز خواهرانش) دوری میکرد. اما در ورزشهای انفرادی مانند اسکیت و شنا و دو مهارت داشت و از طراحی و نقاشی نیز لذا میبرد و در پیشاهنگی پسران نیز فعال بود.
بعدها بعد از مدرسه در شرکت تلفن کار میکرد. مدتی نیز به صورت نیمهوقت در کارخانهی چاپ پدرش کار میکرد؛ در عین حال، دائم دغدغهی شغل روزنامهنگاری داشت.
در آخرین سال دبیرستان، قد او به بیش از ۱.۸۰ متر رسیده بود اما همچنان خجالتی بود. وقتی که به دانشگاه مینه سوتا رفت، به آرزویش رسید و در رشته روزنامهنگاری تحصیل کرد اما تحصیلاتش را نیمهکاره رها کرد و در شرکت اعتباری خردهفروشی شروع به کار کرد.
وقتی که ۱۴ ساله بود، در کنار پدرش صحنهی دلخراشِ لینچکردنِ وحشیانهی ویل براونِ سیاهپوست را دید که در جریان شورش نژادی اوماها در سال ۱۹۱۹ اتفاق افتاده بود. این صحنهی دلخراش هنری فوندای نوجوان را بسیار خشمگین کرد.
هنری فوندا صاحب سه فرزند از پنج ازدواج بود که یکی از آنها ناتنی بود. در ۱۹۳۱ با مارگرت سالوان ازدواج کرد که دو سال بعد رسماً طلاق گرفتند.
در ۱۹۳۶ با فرانسیس فورد سیمور بروکا بیوهی جورج تاتل بروکا (صنعتگر ثروتمند) ازدواج کرد. جین و پیتر حاصل این ازدواج بود. جین و پیتر، هر دو، بازیگران موفقی شدند. جین برندهی دو اسکار، و پیتر دو بار نامزد اسکار شد.
در ماه اوت ۱۹۴۹ هنری فوندا و فرانسیس فورد پس از ۱۳ سال زندگی نه چندان خوشایندِ مشترک، با درخواست هنری فوندا طلاق گرفتند. فرانسیس فورد در ۱۴ آوریل ۱۹۵۰در بیمارستان روانی خودکشی کرد. هنری فوندا یک مجلس ترحیم کاملا خصوصی ترتیب داد که فقط خودش و مادر فرانسیس فورد بودند.
سالها بعد، دکتر مارگرت گیبسون، پزشک معالج فرانسیس هنری فوندا را یک انسان سرد و یک خودشیفتهی کامل توصیف کرد.
در ۱۹۵۰ هنری فوندا هنگام فیلمبرداری از فیلم «بالهای صبح» با سوزان بلنچرد، دختر یک طراح داخلی استرالیایی، آشنا شد و با او ازدواج کرد اما فقط سه سال با وی زندگی مشترک داشت. آنها یک دختر را به فرزندخواندگی پذیرفته بودند.
هنری فوندا بیدرنگ با شرلی می آدامز ازدواج کرد و تا آخر عمر با او بود.
دودی براندو (مادر مارلون براندو و دوست و رفیق مادرش) به هنری فوندای جوانِ ۲۰ ساله توصیه کرد که برای یکی از نقشهای جوانِ نمایشنامهی "من و تو" در انجمن تئاتر اوماها تست بازیگری بدهد. او کمکم وارد دنیای بازیگری شد و از این طریق، شخصیت کمحرفِ خودش را پوشش میداد و مدیریت میکرد.
او بعدها به دماغهی کاد رفت و به کار تئاتر ادامه داد و خیلی زود عضو شرکت تئاتر تابستانی بین دانشگاهی به نام یونیورسیتی پلیرز شد. اودر آنجا با مارگرت سالوان همسر آیندهاش کار میکرد. آنها سالها کار تئاتر کردند و به نیویورک آمدند و سالها در برادوی مشغول شدند.
در ۱۹۲۹ در نمایش «بازی عشق و مرگ»، در ۱۹۳۲ در نمایش «من تو را دوست داشتم»، در ۱۹۳۴ در نمایش «چهرههای جدید سال» بازی کرد.
هنری فوندا نخستین حضورش در هالیوود را در سال ۱۹۳۵ در فیلم «کشاورز زن میگیرد» (The Farmer Takes a Wife) ساخته ویکتور فلمینگ تجربه کرد. او در این اثر کمدی، در نقش اول و برای کمپانی فاکس قرن بیستم ظاهر شد.
هنری فوندا در نسخهی تئاتریِ این فیلم نیز که قبلا در تئاتر برادوی اجرا شده بود، در همین نقش بازی کرده بود و به همین خاطر توجه منتقدان را به خود جلب کرد و ناگهان و به یکباره هفتهای ۳۰۰ دلار نصیبش شد و با ستارههایی چون کارول لومبارد شام میخورد.
در همین سال باز هم در یک فیلم کمدی به نام «من زیادی خیالبافم» (I Dream Too Much) ساخته جان کرامول با ستاره اُپرا لیلی پانس همبازی شد. نیویورک تایمز او را به عنوان "هنری فوندا دلپذیرترین بازیگر جوانان فراوانِ تازهوارد در فیلمهای رمانتیک" معرفی کرد.
هنری فوندا وقتی موتورِ پیشرفتش به طور شتابان روشن شد که در فیلم وسترن و ماجراجویی و رمانتیک «مسیر تکدرخت کاج» (The Trail of the Lonesome Pine) بازی کرد. این فیلم، نخستین فیلمِ "تکنی کالر" در فضای باز بود که فوندا با سیلویا سیدنی و فرد مک موری همبازی شد.
۱. فیلم کمدی «ماه خانهی ما است» (The Moon's Our Home) به کارگردانی ویلیام آ سیتر. در این فیلم با همسرِ جداشدهاش مارگرت سالوان همبازی شد و باعث بهبود موقت رابطهشان شد.
۲. فیلم درام و جنایی «فقط یک بار زندگی میکنی» (You Only Live Once) به کارگردانی فریتز لانگ و در کنار سیدنی
در سال ۱۹۳۷ در یک فیلم انگلیسی درام به نام «بالهای صبح» (Wings Of The Morning) به کارگردانی هارولد دی. شوستر بازی کرد. در ابتدا کارگردان اصلی گلن تریون بود اما بعد از اخراج او، هارولد کارگردان شد. در همین سال در نمایشنامهی «بادبزن» نیز اجرای نقش کرد.
در ۱۹۳۸ فقط در فیلم کمدی «جزبِل» (Jezebel) در کنار بت دیویس (که برندهی جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول زن شد) بازی کرد. در همین سال در نمایشنامهی «محاصره» نیز اجرای نقش کرد.
۱. در نقش اصلی فیلم «آقای لینکلن جوان» (Young Mr. Lincoln) که نخستین همکاریاش با جان فوردِ کارگردان بود.
۲. در فیلم زندگینامهای «جسی جیمز» (Jesse James) به کارگردانی هنری کینگ و اروینگ کامینگز.
۳. در فیلم Drums Along the Mohawk به کارگردانی فورد.
هنری فوندا پیوسته در حال رشد و پیشرفت و موفقیت بود و جان فورد به خوبی شاهد این مسئله بود. لذا او در ۱۹۴۰ فوندا را برای نقش تام جود در نسخهی سینمایی «خوشههای خشم» (The Grapes of Wrath) که بر اساس رمان جان اشتاینبک بود، انتخاب کرد.
داریل زانوک (تهیه کننده) در آغاز موافق حضورهنری فوندا نبود و انتخابش تایرون پاور بود اما کمکم نظرش برگشت و به هنری فوندا اصرار کرد قراردادی هفت ساله با استودیوی او (فاکس قرن بیستم) ببندد. وی موافقت کرد و این موافقت برایش نامزدی اسکار به ارمغان آورد. و حق نیز همین بود؛ زیرا بسیاری از منتقدان، این بازی را بهترین بازیاش میدانستند.
۱. فیلم وسترن «بازگشت فرانک جیمز» (The Return of Frank James) ساخته فریتز لانگ، که با جین تییرنی همبازی شد.
۲. فیلم زندگینامهای، موزیکال، و درام «لیلیان راسل» (Lillian Russell) به کارگردانی اروینگ کامینگز
در ۱۹۴۱ در فیلم «بانو ایو» (The Lady Eve) به کارگردانی پرستن استرجس مقابل باربارا استنویک ظاهر شد.
۱. فیلم کمدی «حلقه ها بر انگشتان او» (Rings on Her Fingers) که باز هم در کنار جین تییرنی قرار گرفت.
۲. فیلم کمدی ـ رمانتیک «حیوان نر» (The Male Animal) ساخته الیوت نیوجنت
۳. فیلم درام «داستانهای منهتن» (Tales of Manhattan) ساخته ژولین دوویویه
۴. فیلم درام «خیابان بزرگ» (The Big Street) به کارگردانی اروینگ ریس
در ۱۹۴۳ در پنجمین همکاریاش با استودیوی فاکس، در فیلم تاریخی و وسترن «حادثه آکس بو» (The Ox-Bow Incident) به کارگردانی ویلیام ولمن بازی کرد و توسط بسیاری از منتقدان تحسین شد.
هنری فوندا برای خدمت در جنگ جهانی دوم به نیروی دریایی ایالات متحده رفت و نامنویسی کرد. پیش از آن، او و بهترین دوستش استوارت، برای پشتیبانی از بریتانیا کمکهای مالی جمع کرده بودند. او سه سال در پستهای مختلف به خدمت پرداخت و از این نظر، چند نشان لیاقت گرفت.
بعد از جنگ، مدتی از سینما فاصله گرفت و استراحت کرد و گاهی در مهمانیهای هالیوود شرکت میکرد و از زندگی غیر نظامی لذت میبرد.
در سال ۱۹۴۶ در ششمین همکاریاش با فاکس و سومین همکاریاش با فورد، در وسترن «کلمنتاین عزیز من» (My Darling Clementine) بازی کرد.
در ۱۹۴۷ در آخرین همکاریاش با فاکس، در فیلم رمانتیک «دِیزی کنیون» (Daisy Kenyon) به کارگردانی اتو پرمینجر و در مقابل جُوآن کرافورد ظاهر شد. همچنین در فیلم «فراری» (The Fugitive) که نخستین فیلم جان فورد با استودیوی جدیدش آرگوزی پیکچرز بود، بازی کرد.
در ۱۹۴۸ باز هم با جان فورد همکاری کرد و در فیلم وسترنِ دیگری از همین کارگردان و استودیو، به نام «دژ آپاچی» (Fort Apache) در نقش یک سرهنگ سختگیر ارتش، در مقابل جان وین و شرلی تمپل بازی کرد.
هنری فوندا تا ۱۹۵۵ سینما را رها کرد و به تئاتر برادوی بازگشت و به طور گسترده به کار نمایش پرداخت و در نمایشهایی مانند «آقای رابرتز» و «نقطه بدون بازگشت» اجرای نقش کرد. و پس از هشت سال دوری، دوباره به سینما بارگشت.
او در ۱۹۵۵ در ادامهی الگوی جانبخشیدن به نقشهای جذاب تئاتر بر روی پردهی بزرگ سینما، در نسخهی سینماییِ نمایش کمدی ـ درام «آقای رابرتز» (Mister Roberts) در کنار جیمز کاگنی، ویلیام پاول و جک لمون بازی کرد. در این فیلم، جان فورد بر سر یکی از صحنهها به هنری فوندا مشت میزند. هنری فوندا نیز بیپاسخ نمیگذارد و میانشان درگیری رخ میدهد. او پس از این درگیری، قسم خورد که دیگر با این کارگردان کار نکند.
سال بعد، در فیلمِ اقتباسیِ کمپانی پارامونت پیکچرز از رمان حماسی «جنگ و صلح» (War and Peace) اثر لئو تولستوی ظاهر شد.
او در همین سال با آلفرد هیچکاک همکاری کرد و در «مرد عوضی» (The Wrong Man) نقش مردی را بازی کرد که به اشتباه متهم به دزدی شده است.
در ۱۹۵۷ هنری فوندا با فیلم «دوازده مرد خشمگین» (12 Angry Men) برای نخستین بار به تهیهکنندگی فیلم پرداخت و خودش نیز در آن بازی کرد. در واقع، هنری فوندا از سوی اتحادیهی هنرمندان آمریکا موظف به تهیهی فیلم شده بود. فیلم بر اساس یک نمایش تلویزیونی و فیلمنامهای از رجینالد رُز بود که سیدنی لومت آن را کارگردانی کرد.
فیلمبرداری این فیلمِ کمهزینه، فقط در ۱۷ روز کامل شد؛ آنهم بیشتر در فضای کوچک یک اتاقِ مخصوصِ هیأت منصفه. فوندا و رجینالد رُز برای تهیهی فیلم به طور مشترک نامزد جایزه اسکار و گلدنگلوب شدند. هنری فوندا جایزه بهترین بازیگر بفتا را نیز برای بازی در نقش عضو هشتم هیأت منصفه دریافت کرد.
در آغاز اکران، استقبال از فیلم ضعیف بود ولی پس از تحسینهای فراوان منتقدان و دریافت چند جایزه، به موفقیت خوبی رسید. با اینهمه، باز هم هنری فوندا با خود عهد بست که دیگر به تهیهکنندگی نپردازد زیرا نگران بود که مبادا شکست در تهیهکنندگی باعث شود حرفه بازیگریاش از دست برود.
در همین سال ۱۹۵۷ بار دیگر به دنیای وسترن بازگشت و در فیلم وسترن«ستاره حلبی» (The Tin Star) به کارگردانی آنتونیمان بازی کرد.
در ۱۹۵۹ نیز در فیلم وسترن «جادوگر» (Warlock) به کارگردانی ادوارد دمیتریک ظاهر شد. او همچنین دست به تهیهی سریال تلویزیونی وسترن «معاون کلانتر» زد و خودش در نقش کلانتر سایمن فرای بازی کرد.
در ۱۹۶۲ در فیلم جنگی و حماسی «طولانیترین روز» (The Longest Day) به کارگردانی کن آناکین، اندرو مارتون و برنهارد ویکی ظاهر شد.
در ۱۹۶۳ در فیلم وسترن «چگونه غرب تسخیر شد» (How the West Was Won) ساخته جان فورد، هنری هاتاوی و جرج مارشال ظاهر شد.
در همین سال ۱۹۶۳ در فیلم درام خانوادگی «کوهستان اسپنسر» (Spencer's Mountain) به نویسندگی، کارگردانی و تهیهکنندگی دلمر دیوز بازی کرد. این فیلم، بازگشتی بود به سینمایی بانشاطتر، که
اتفاقا الهامبخش ساخت سریال «خانواده والتون» در دهه ۱۹۷۰ بر اساس رکود بزرگ اقتصادیِ دهه ۱۹۳۰ از خاطرات ارل همنرِ پسر بود.
۱. فیلم معمایی و هیجانانگیز و مربوط به جنگ سرد به نام Fail-Safe ساخته سیدنی لومت و در نقش رئیس جمهور آمریکا. این فیلم بر اساس رمانی ساخته شده است به همین نام از یوجین بوردیک و هاروی ویلر در سال ۱۹۶۲. فیلم، روایتی تخیلی از یک بحران هستهای را به تصویر میکشد.
در سال ۲۰۰۰ نیز این رمان، دوباره به عنوان یک نمایش تلویزیونی با بازی جورج کلونی اقتباس شد و به صورت سیاه و سفید از شبکه CBS پخش شد.
۲. فیلم کمدی «رابطه و دختر مجرد» (Sex and the Single Girl) به کارگردانی ریچارد کواین
۳. فیلم کمدی ـ درام «بهترین مرد» (The Best Man) به کارگردانی فرانکلین جی. شافنر
۱. فیلم وسترن «راندرز» (The Rounders) به کارگردانی برت کندی
۲. فیلم «نبرد تانکها» (Battle of the Bulge) ساخته کن آناکین
۳. فیلم درام و جنگی «در راه خطر» (In Harm's Way) به کارگردانی اوتو پرمینجر
۴. فیلم جاسوسی «بازی کثیف» (Spione unter sich) به کارگردانی کارلو لیتزانی و ترنس یانگ
در ۱۹۶۷ در فیلم وسترن «به عصر سختیها خوش آمدید» (Welcome to Hard Times) ساخته برت کندی ظاهر شد.
هنری فوندا در سال ۱۹۶۸ در فیلم حماسی و ایتالیاییِ «روزی روزگاری در غرب» (C'era una volta il West) در کنار چالرز برانسون بازی کرد. او در این فیلم، بر خلاف همیشه در نقشی منفی و پست و شرور ظاهر شد. او در آغاز نقش را رد کرد اما با پافشاری ایلای والک و سرجو لئونه که برای قانعکردنش از ایتالیا به آمریکا پرواز کرده بودند، پذیرفت که نقش را بازی کند.
- فیلم وسترنِ Firecreek به کارگردانی وینسنت مک ایتی
- فیلم اکشن و پلیسی و معمایی The Boston Strangler به کارگردانی ریچارد فلایشر
۱. بار دیگر به همراه دوستش جیمز استوارت در وسترن کمدی «باشگاه اجتماعی شاین» (The Cheyenne Social Club) بازی کرد. این فیلم، بهترین فیلمش در این سال بود.
۲. سپس برای نخستین بار در کنار جیمز استوارت در فیلم کمدی «روش بانشاط ما» (On Our Merry Way) بازی کرد.
۳. هنری فوندا پس از سالها بازی در نقش اصلی، در این سال در فیلم «برای قهرمانان خیلی دیر است» (Too Late the Hero) در نقش فرعی بازی کرد.
کهنسال پرکار!
هنری فوندا در دههی ۱۹۷۰، یعنی دههای که خیلی از بازیگران سالخوردهی سینما از کمکاری یا بیکاری رنج میبردند، همچنان به فعالیت ادامه میداد. او در این دهه، افزون بر بازی در سینما و تئاتر، به محصولات تلویزیونی و خارجی نیز روی آورد.
هنری فوندا در سال ۱۹۷۱ در فیلم «گاهی فکری بزرگ» (Sometimes a Great Notion) به کارگردانی و بازیگری پل نیومن بازی کرد. این فیلم در ایران به نام «تبانی» شناخته میشود.
در میانهی سالهای ۱۹۷۱ و ۱۹۷۲ از طریق شبکهی ایبیسی (ABC) در سریال تلویزیونی «خانواده اسمیث» (The Smith Family) بازی کرد.
هنری فوندا در سال ۱۹۷۳ برای بازی در فیلم تلویزیونی «اسب قرمز» (The Red Pony) به کارگردانی رابرت تاتِن که اقتباس از رمان جان اشتاینبک (در سال ۱۹۳۷) بود، نامزد دریافت جایزۀ امی شد.
در همین سال در یک فیلم ملودرام ناکام و ناموفق به نام «چهارشنبه خاکستری» (Ash Wednesday) در هالیوود بازی کرد. او سپس در یک فیلم موفق ایتالیایی ـ فرانسویـآلمانی ظاهر شد به نام «اسم من هیچکس است» (My Name Is Nobody) که در آن در نقش کمدی یک تفنگدار پیر ظاهر شد که نشان میدهد نقشههای او برای بازنشستگی توسط یک طرفدار، هر بار به نوعی خنثی میشود. او سپس در همین سال در فیلم جاسوسی «افعی» (The Serpent) به کارگردانی آنری ورنوی بازی کرد.
در سال ۱۹۷۴ به برادوی بازگشت و برای یکی از اجراهایش نامزد دریافت جایزه تونی شد. اما تنِ هنری فوندا سالها بود که رو به ضعف گذاشته بود. او در یکی از یک اجرایش در ماه آوریل از شدت خستگی بیهوش شد. و سرانجام مشخص شد که سرطان پروستات دارد. او به توصیهی پزشکش بازی در تئاتر را رها کرد اما در میانهی بیماریاش فعالیتهای سینمایی و تلویزیونیاش را که سبکتر از فعالیتهای تئاتری بود متوقف نکرد.
هنری فوندا در همین سال در یک محصول تلویزیونیِ ضبط شده از یک نمایشنامهی یک نفره به کارگردانی جان ریچ به نام «کلارنس دارو» (Clarence Darrow) نیز بازی کرد. هنری فوندا در نقش وکیلمدافعِ مشهور، کلارنس دارو ظاهر شد.
در ۱۹۷۶ در فیلم رنگی و جنگیِ بسیار موفق «میدوی» (Midway) به کارگردانی جک اسمیت بازی کرد. این فیلم که در بریتانیا با نام «نبرد میدوی» اکران شد، درباره نبرد میدوی در ژوئن ۱۹۴۲ است که نقطه عطفی در جنگ جهانی دوم در اقیانوس آرام بود.
در همین سال در چند محصول تلویزیونیِ قابل توجه ظاهر شد. اولینش فیلم تلویزیونیِ «مسیر برخورد» (Collision Course) بود که درباره رویارویی رئیس جمهور ترومن (با بازی ای. جی. مارشال) و ژنرال ارتش مکآرتور (با بازی فوندا) است.
سپس در سریال حماسی «کاپیتانها و پادشاهان» (Captains and Kings) بازی کرد که بر مبنای رمان تیلور کالدوِل بود. سه سال بعد نیز در سریال «ریشهها: نسلهای آینده» (Roots: The Next Generations) ظاهر شد.
در سال ۱۹۷۷ در فیلم ایتالیایی - آمریکایی «شاخکها» (Tentacles) ساخته اُویدیِس جی. اَسونایتِس که درباره یک اختاپوس قاتل بود؛ و نیز در فیلم اکشن، نئو نوآر، مهیج، و معمایی آمریکایی«تِرن هوایی» (Rollercoaster) به کارگردانی جیمز گلداستون بازی کرد.
در ۱۹۷۸ در فیلم ترسناک و علمی – تخیلی «یورش زنبورها» (The Swarm) به کارگردانی ایروین آلن بازی کرد.
در همین سال در کنار جولیانو جما در فیلم ایتالیایی ـ آلمانی ـ یوگسلاویِ «یورش بزرگ» (Il grande attacco) به کارگردانی اومبرتو لنتسی بازی کرد. این فیلم در کشورهای انگلیسیزبان با نام «بزرگترین نبرد» (The Greatest Battle) پخش شد.
باز در همین سال در فیلم درام «کلاهشاپو» (Fedora) به کارگردانی بیلی وایلدر ظاهر شد.
در ۱۹۷۹ در فیلم اکشن، علمی – تخیلی، و ماجرایی «شهاب سنگ» (Meteor) به کارگردانی رونالد نیم که درباره یک فاجعهی جهانی بود. او برای دومین بار در نقش رئیس جمهور ایالات متحده بازی کرد.
در همین سال در فیلم کانادایی «شهر در آتش» (City on Fire) ساخته آلوین راکوف، و نیز در فیلم «واندا نوادا» (Wanda Nevada) به کارگردانی و بازیگری پسرش پیتر فوندا، در نقش کوچکی ظاهر شد.
هنری فوندا روز به روز سلامتیاش افت میکرد و فاصلهی بین فیلمهایش بیش از حد شده بود و منتقدان نیز در این راستا کمکم به کلیت و مجموعهی گستردهی آثار او نقد کردند. و لذا در سال ۱۹۷۹ به پاس دستاوردهایش در برادوی به تالار مشاهیر تئاتر آمریکا راه یافت. و نیز به دنبال آن در ۱۹۸۰ و ۱۹۸۱ به ترتیب جایزهی دستاورد هنری گلدن گلوب و اسکار را دریافت کرد.
هنری فوندا از سال ۱۹۸۰ تا مرگش در که سال ۱۹۸۲ بود، به بازی ادامه داد اما به جز یکی، همهی آثارش تلویزیونی بودند. اجرای زنده او در «پیرترین فارغ التحصیل زنده» نوشته پرستون جونز بسیار تحسین شد.
بازی او در «ترومپت گیدین» که درباره تلاش کلارنس گیدین برای به دست آوردن حقِ داشتنِ مشاور حقوقی با هزینه دولت برای افراد تهیدست بود، او را نامزد دریافت جایزه امی کرد.
در سال ۱۹۸۱ هنری فوندا در سن ۷۶ سالگی، در فیلم درام «روی برکه طلایی» (On Golden Pond) به کارگردانیِ مارک رایدل بازی کرد. این فیلم، اقتباسی از نمایشنامه ارنست تامسون بود که آخرین و بزرگترین موفقیت حرفهایاش را رقم زد. هنری فوندا در این اثر، برای نخستین بار با کاترین هپبورن، و نیز با دخترش جین فوندا همبازی شد.
هنری فوندا نقش پدری را برای جین فوندا بازی کرد که از نظر احساسی شکننده و کنارهگیر است و اکنون در پایان زندگیاش دست یافتنیتر شده است. و این نقش، تقریبا بازتابی از زندگی واقعیاش بود.
دخترش جین فوندا گفته است که عناصر این داستان شبیه رابطه آنها در زندگی واقعی است. جین فوندا خیلی دوست داشت که پدر پیر و ناتوان و مریضش در این فیلم بازی کند؛ لذا به این امید، حق ساخت این فیلم را خرید و بعدها آن را با این جمله به پدرش هدیه کرد: "هدیهای به پدرم که به طرز باورنکردنی موفق بود".
فیلم با کسب ۱۰ نامزدی اسکار و فروش ۱۲۰ میلیون دلاری به موفقیتی غیرمنتظره دست یافت و هنری فوندا اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی خود را به دست آوردند. او پیرترین برندهی تاریخ اسکار بود. او افزون بر این جایزه بسیار مهم، یک جایزه گلدن گلوب نیز برای این نقش دریافت کرد.
هنری فوندا در آن زمان به اندازه ای بیمار بود که نتوانست در مراسم شرکت کند و دخترش جین به نمایندگی او جایزه را دریافت کرد. بعد از مرگ فوندا، برخی منتقدان بازی او را در این فیلم "آخرین و بهترین نقش او" نامیدند.
آخرین نقشآفرینی هنری فوندا در یک درام تلویزیونی به نام «انقلاب تابستانی» در سال۱۹۸۱ و در کنار میرنا لوی بود. این درام، پس از اتمام فیلمبرداری «روی دریاچه گلدن پاند» آغاز شد.
هنری فوندا در ۱۲ اوت ۱۹۸۲ در خانهاش در لس آنجلس درگذشت. همسرش شرلی، دخترش جین و پسرش پیتر در آن روز در کنار او بودند. او با اینکه به سرطان پروستات مبتلا بود بر اثر حمله قلبی درگذشت. او درخواست کرده بود که هیچ مراسمی برای او برگزار نشود و بلافاصله سوزانده و خاکستر شود.
نویسنده آل آرونویتس یک بار از هنری فوندا در باره روش بازیگریاش پرسید. او گفت: "من نمیتوانم درباره روش بازیگری خودم چیزی بگویم زیرا من هرگز آن را مطالعه نكردهام. من نمیدانم روش خودم چیست و برایم مهم هم نیست که چیست. همه نمیتوانند در مورد روش خودشان حرفی بزنند."
"فیلم ۱۲ مرد خشمگین" نخستین تجربهی هنری فوندا در مقام تهیهکننده بود. لذا او پس از شکست فیلم در گیشه گفت که این نخستین و آخرین تهیهکنندگیای بوده است که کرده است و همینطور هم شد.
ساختن یک فیلم زندگینامهای درباره شخصیتهای مشهور، با حضور بازیگری که شباهتی به آن شخصیت ندارد، یک ریسک بزرگ است. و جان فورد برای ساختن فیلم "آقای لینکلن" آن را پذیرفت. او از انتخاب هنری فوندا (که هیچ شباهتی به لینکلن نداشت) بسیار راضی بود. او در گفتوگویی درباره این انتخابش چنین گفت: هنری فوندا را به خاطر چشمانش انتخاب کردم.
۱۹۴۱: نامزدی اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای خوشههای خشم
۱۹۵۸: نامزدی اسکار در رشته بهترین فیلم، برای ۱۲ مرد خشمگین
۱۹۵۸: نامزدی گلدنگلوب در رشته بهترین بازیگر، برای ۱۲ مرد خشمگین
۱۹۵۸: برنده بفتا در رشته بازیگر خارجی، برای ۱۲ مرد خشمگین
۱۹۸۰: برنده جایزه افتخاری سیسیل بی. دمیلِ گلدنگلوب
۱۹۸۱: برنده افتخاری اسکار به عنوان دستآورد هنری اسکار
۱۹۸۲: برنده اسکار در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای روی دریاچه گلدن پاند
۱۹۸۲: برنده گلدنگلوب در رشته بهترین بازیگر نقش اول مرد، برای روی دریاچه گلدن پاند
۱۹۸۳: نامزدی بفتا در رشته بهترین بازیگر در فیلمهای درام، برای روی دریاچه گلدن پاند