نیکول کیدمن در نقشی منزوی و غیرقابل شناسایی
ترجمه اختصاصی سلام سینما- نیکول کیدمن با نقشی تقریبا منزوی و غیرقابل شناسایی، این تصور را که بیننده به یک قهرمان دوست داشتنی نیاز دارد از بین می برد.
هيچ یکی از بازی های قبلی نیکول کیدمن شما را آماده ی دیدن او در چنین نقشی نمی کند- به حدی که پس از چند دقیقه از تماشای فیلم تازه متوجه می شوید که چنین صورت آفتاب سوخته ای همان صورت زیبایی است که در فیلم های BMX Bandits و "دور و دورتر" شاهد آن بوده اید و این تنها ظاهر آن است. "ویرانگر" ممکن است "زن کثیف" هم خوانده شود. فیلمی با سبک ضد قهرمانی "دان سیگل"، که از "هری" قاتل هم کثیف تر ( اشاره به فیلم" هری قاتل" اثر دان سیگل ) و از شخصیت اصلی داستان" قاتلین"( اشاره به فیلم "قاتلین" اثر دان سیگل ) هم کشنده تر است.
تغییر از یک مامور تازه کار اف بی آی به سمت خدمتکار "رولینگ استونز"، این همان تغییری است که در مورد شارلیز ترون در فیلم" هیولا "نیزدیده شد- نه تنها این تغییر در ظاهر او دیده می شود بلکه در تمام شخصیت وی نیزجاری است: طرز حرکت چشم هایش: مانند حیوانی بی رحم که به دنبال شکار می گردد، طرز راه رفتنش: پاهایش را می کشد، به شدت تاثیر گذار است، روشی که اسلحه اش را نگه می دارد: مانند یک مرد یا شخصیت فیلم های "مایکل مان". نیکول کیدمن همواره فیلم های متفاوتی بازی کرده است اما در اینجا فقط رنگ موهایش را تغییر نداده است( یا اینکه فقط از بینی مصنوعی استفاده کرده باشد مانند فیلم "ساعت ها ")، او به درون یک پوسته جدید وارد شده است، درونش را تغییر داده است تا کاملا متناسب با پوسته پنهانی و سخت شخصیت داستان شود.
شخصیت" ارین بل"، یک کارآگاه که دچار فروپاشی روانی شده است و رفتار عجیب و غریبی دارد، مانند" جودی فاستر" در فیلم "سکوت بره ها" که با مرگ همکارش مشغولیت ذهنی پیدا کرده است و مرتب به این فکر می کند که چه کارهایی می توانست انجام دهد تا از مرگ همکارش جلوگیری کند. این همان آسیب روانی است که "برد پیت" بعد از پیدا کردن سر "گویینت " در جعبه و در پایان فیلم "هفت" با آن مواجه شد. در این فیلم، ارین نزدیک ترین فرد به قهرمان است. از چنین فیلمی که سرشار از وقایع ناراحت کننده است انتظار پایان خوشی نداشته باشید." ویرانگر" از کری کوساما کارگردان فیلم “Girlfight” ، مانند فیلم" زندگی و مرگ در لس آنجلس" نگاهی کورکورانه و کاملا منفی به قضاوت در لس آنجلس دارد که در آن جنایتکاران مانند موریانه هایی در شکاف های شهر پنهان می شوند و قانون پر از فساد است. ارین با اینکه مست و نامرتب و بی توجه به همکاران و مافوقش است ولی همچنان شغلش را حفظ کرده، وقتی به صحنه قتل می رسد انگار که در ماشین اش خواب است( توضیح دقیق این رفتار او ممکن است دوساعت زمان ببرد ). از چهره سایر پلیس ها می توان فهمید که درباره او چه فکر می کنند: سعی می کنند تا از او کناره گیری کنند، و به گونه ای با او صحبت می کنند که انگار آلودگی او به آنها هم سرایت می کند.
ارین درباره مردی به نام "سیلاس" صحبت می کند، که ممکن است یک قاتل سریالی باشد و سیلاس فرد مهمی در زندگی گذشته او بوده است، فردی بسیار خطرناک که ارین تلاش داشته تا بدون کمک دوستانش او را پای میز محاکمه بیاورد. در ادامه، بیننده به سمت افشای این دو راز بر می آید: اول اینکه چه اتفاقی افتاده است که منجر شده تا ارین این چنین کشتی اش غرق شود، این چنین تغییر کند که تنها سایه ای از خود قبلی اش باقی بماند. سوال بعدی این است که برای متوقف کردن سیلاس، چارلیز منسون( با بازی توبی کبل ) تا کجا پیش می رود.
اولین چیزی که کوساما در کیدمن به ما نشان می دهد قرمزی چشمان او به همراه تورم پلک هایش به دلیل مصرف زیاد الکل، صورت کک و مک دار تیره اش و برآمدگی در بالای بینی اش است، انگار که بینی اش شکسته و هیچ وقت به درستی جوش نخورده است. ارین شبیه به فردی است که تمایلی برای ادامه زندگی ندارد، روش زندگی 17 سال گذشته اش به خوبی این را تایید می کند، این درست مدت زمانی است که وی همکارش کریس( سباستین استن )را از دست داده است. آن دو قرار بود که به دار و دسته سیلاس نفوذ کنند اما در میانه راه او زخمی می شود و میمیرد و ارین را با احساس گناه تنها می گذارد. برای ارین به دام انداختن سیلاس تنها راهی است که می تواند با آن کفاره گناهانش را بپردازد، اگرچه دختر 16 ساله ای نیز( جید پتیجان ) دارد که به او فکر کند.
فیلمنامه با نویسندگی فیل هی و مت منفردی( که شخصیت بسیار خوبی را خلق کرده اند و داستان گیج کننده ای را روایت می کنند )تریلری شجاعانه و کاملا غیرمعمول را به وجود آورده است که برخی از ترفند های آن با مرور زمان روی صفحه ظاهر می شود. از این ویژگی به این دلیل استفاده شده است تا تعمدا بیننده را به سمت مجموعه ای از اتفاقات گمراه کند- این اتفاقات عجیب و غریب اند، درحالیکه معقول تر بود تا این حوادث به جای آنکه به طور غیرمنتظره ای حول تصاویر آغازین بچرخند با یکسری از تصاویر حماسی آغاز شوند. با استفاده از قدرت چهره پردازی( نظارت شده به وسیله بیل کروسو، طراح پروتز فیلم" ددپول" ) و جلوه های بصری لولا، نه تنها کیدمن بلکه تمامی عوامل قبل و بعد از دستبرد بانکی که سرنوشت همه شان را عوض کرد متحمل تغییرات قابل ملاحظه ای شدند.
کوساما تقریبا تا پایان فیلم این سرقت را افشا نمی کند، اما با مرگ کریس و باقی ماندن پول های رنگی شده در صحنه و تغییر ارین می توانیم متوجه شویم که چه اتفاقی افتاده است. به ندرت فیلمی اینگونه در به تصویر کشیدن یک تجربه تلخ، که جوانی زن زیبایی را از بین برده است و تنها پوسته ای خشکیده از آنچه که قبلا بوده به جا گذاشته، موفق بوده است - تصویری تاثیرگذار از زنی که تمام این مدت در حال تنبیه خودش بوده است که این تنبیه مانند خودزنی راهبان با تازیانه می تواند این چنین زیانبار باشد. تاثیر باقی مانده بسیار گیج کننده است، به خصوص اینکه کیدمن در گذشته همواره چین و چروک هایش را از دید طرفدارانش پنهان می کرده است.
از آنجایی که تنها مردان می توانند این چنین شخصیت های خشن و پیچیده اخلاقی را بازی کنند- مانند این که تنها مردان چنین فیلمنامه هایی را کارگردانی می کنند، ارین نیز در این جا تقریبا به صورت متناسبی با "کلینت ایتسوود "مقایسه می شود، فردی با چین و چروک اطراف چشم که نشانه ای از آسیب طولانی مدت پوست در اثر نور آفتاب است. کوساما همواره با تریلرهایش بیننده را هیجان زده می کند، که تقریبا در اکثر این فیلم ها زنان نقش آفرینی می کنند. "ویرانگر" این ایده را که برای ساخت چنین فیلم هایی نیاز به یک مرد است از بین برده است. اما کوساما هدف بزرگتری داشته است: بصیرت. داستان هرچه که به انتها نزدیک می شود اسرار کمی را فاش می کند، محدودیت های یک بازیگر زن را در مقابل دوربین از بین می برد، به او این اجازه را می دهد تا دوست داشتنی نبوده و در عین حال سرسخت و کاملا مستقل باشد.
منبع: ورایتی
مترجم: مهتاب عیوضی