جستجو در سایت

1395/05/31 00:00

بـ مثل بابا

بـ  مثل بابا

نقدی بر فیلم دهلیز- مصطفی سیدآبادی

 

کارگردان: بهروز شعیبی

بازیگران: رضا عطاران ـ هانیه توسلی ـ محمدعلی شیرخانلو و …

فیلم نامه: علی اصغری براساس طرحی از بهروز شعیبی

۹۰دقیقه؛ سال ۱۳۹۱

 

فیلم دهلیز نمونه کامل یک فیلم خوب است، فیلمی که قدو قواره فرمش اندازه محتوی است نه کمتر و نه بیشتر، فیلمی سراسر احساس و عاطفه که حرفهایش را با منطق و درام می زند نه با فریاد و بزرگنمایی بی خود.

با اینکه مضمون دهلیز موضوعی اجتماعی و تکراری است و حداقل در همان سال اکران چهار فیلم با مضمون قصاص و گرفتن رضایت به نمایش درآمده ولی نگاه متفاوت کارگردان باعث شده دهلیز اثری خوب و قابل دفاع باشد. نگاهی که اینبار در آن نه قصاص کننده مسئله است، نه قصاص شونده بلکه تاثیر آن بر روابط خانواده موضوع است، و اینبار مسئله یک کودک است و دنیای بدون پدرش.   

فیلم از همان ابتدا مسئله را به یکباره بیان نمی کند، بلکه کم کم و آرام مخاطب را درگیر مسئله خودش می کند، در همان سکانس های اولیه غیرمستقیم و با استعاره ای زیبا به مخاطبش می فهماند که فیلم درباره خانواده است؛ در سر کلاس امیرعلی معلم می گوید؛ ب کوچک با ب بزرگ که مامانش است یه خانواده کوچلو می شن و وقتی کنار آ می آیند می شوند با،  با مثل؟ ... ، اولین کلمه ای که به ذهنت می آید «بابا» است اما بچه ها تمام کلمه ها را می گویند غیر از بابا و کارگردان غیر مستقیم و به زیبایی مسئله فیلمش را بیان می کند؛ «جای خالی بابا»

دهلیز فیلمنامه دقیقی دارد ومنظم است تمام گره ها نقطه عطف ها و گره گشایی دقیقا در جای درست خودش است. اطلاعات در ان به طور قطره چکانی داده می شود و همین ایجاد کنجکاوی باعث می شود مخاطب تا پایان داستان همراه فیلم بماند.

مهمترین بحث فیلم یعنی ارتباط میان پدر و پسر به زیبایی به تصویر کشیده شده، نزدیک شدن آرام مخاطب به این ارتباط و در تعلیق گذاشتن آینده این ارتباط با بخشیده شدن یا نشدن پدر

همه خرده داستان ها نیز بسیار بجا و در کمک به داستان اصلی بیان شده اند، کارکرد دارند و فقط برای پر کردن داستان نیستند. مثل داستان شکستن شیشه همسایه و عذر خواهی کردن که در بطن اصلی فیلم و در خدمت پیشبرد قصه اصلی است. یکی از صحنه های موفق فیلم صحنه ورود پدر به منزل است، درست در نقطه ای که پسر محتاج یک پشتیبان است، شیشه خانه همسایه را شکسته و ترس از برخورد همسایه دارد، پدر از راه می رسد. صحنه ای که به آغوش کشیدن پدر و اشتیاق و آرامش امیرعلی اوج آن است.

شخصیت پردازی ها مخصوصا شخصیت پردازی دقیق کودک و انتخاب درست بازیگران از نقاط قوت فیلم است. شیرینی و بامزگی کودک با بازی بسیار خوب محمدرضا شیرخانلو باعث شده تا فیلم دهلیز تلخ نباشد، و به نوعی تعادل داشته باشد، همچنین با انتخاب رضا عطاران برای این نقش به نوعی تعادل در شخصیت ایجاد کرده یک بازیگر با پیشینه طنز برای یک نقش تراژیک و انصافا بازی تحسین برانگیز رضا عطاران نیز کمک دو چندان به نقش کرده است. البته شعیبی با کارگردانی دقیق و فضا سازی مناسب باعث ایجاد این تعادل در همه ارکان و مناسبات فرم و محتوی شده است؛ فضای سفید اتاق ملاقات، که فضای سنگین روبرو شدن پدر و پسر را تعادل می بخشد. یا در سکانس احساسی فیلم که اوج احساس را در بازی فوتبال حیاط زندان با فیلمبرداری از پشت فنس ها شادی را کنترل می کند. حتی در محتوی و موضوع قصاص هم یکجانبه حکم نمی کند و به طرف دیگر دعوا هم می پردازد. 

صحنه پایانی فیلم نیز، پایان باز به معنای مصطلح نیست، معنای بخشش به وضوح در اشک مادربزرگ معنا می گیرد. و پدر از چشم مخاطب بخشیده شده است، حتی نبخشیدن خانواده مقتول نیز دخالتی در تاثیرفیلم ندارد.