جستجو در سایت

1396/05/18 00:00

طوفان پس از آرامش

طوفان پس از آرامش

مهران مدیری؛ همین اسم کافیست بیاید کنار هر چیزی که فکرش را می کنید تا آن «چیز» محبوب شود. مدیری خودش نيز می داند تبدیل به یک برند شده است. بازار برندینگ و تیپ سازی و شخصیت سازی را نيز از بر است و به خوبی نقش آفرینی اش در پرده نقره ای، در آن بازی می کند. حرف زدن راجع به مدیری و انتقاد از او کار سختی است؛ چرا که او در بین مردم جامعه، محبوبیت بسیاری دارد. روند تولید فیلم ساعت 5 عصر برای خودش یک فیلم سینمایی دیگر است. فیلمی با این همه نابازیگر و به اصطلاح سیاهی لشکر در سکوت خبری کامل ساخته می شد و هیچ کس به درستی نمی دانست موضوع فیلم چیست. پاپاراتزی های عکاس از پشت صحنه فیلم تعداد انگشت شماری عکس گرفته بودند که حال بعد از اکران می‌توان حدس زد تمام این عکس‌ها با همکاری تیم سازنده به بیرون درز پیدا کرد بود. در راستای مرموز شدن فیلم و برچسب سیاسی زدن به این اثر سینمایی ، مدیری در آخرین روزهای باقی مانده به اکران فیلم سینمایی ساعت 5 عصر، مصاحبه ای با رسانه ها داشت که در آن اذعان کرد فیلم من سیاسی نیست و آن را به مسائل سیاسی ربط ندهید بلکه اجتماعی است؛ مصاحبه ای کوتاه که در بین های و هوی و حاشیه های سیاست زدگی فیلم گم شد. مدیری دلش می‌خواست همه فکر کنند با یک فیلم سیاسی طرف هستند. تیزر یک دقیقه ای فیلم که یک ماه قبل اکران، در شبکه های مجازی پخش شد، کاملا حاکی از علاقه‌مندی وی به سیاسی نشان دادن فیلمش است.حتی اکران ویژه فیلم در سینما که پر از ميهمانان سیاسی و چهره های مطرح بود، در راستای همین اقدامات توسط تیم هوشمند پشت پرده تبلیغات فیلم انجام شده بود. بعد از پخش دو اپیزود آخر سریال پاورچین که الحق یکی از سیاسی ترین موضوع ها و نقد ها را در زمان خود در بین سریال های طنز داشت (البته نه بیشتر از سریال شاهکاری به اسم کاکتوس) و سپس پخش شاهکار شب‌های برره و سریال خوب ولی بی سرانجام قهوه تلخ (که تا جایی که خاطرم هست، هیچ‌گاه عذرخواهی و توضیح درست و درمانی برای این بی احترامی به مخاطب و نصفه و نیمه رها كردن اين سريال از سوی تیم سازنده آن مطلبی در رسانه ها ندیدم) همگان از مدیری انتظار طنز سیاسی داشتند. ولی رویه مهران مدیری در کارهای بعدی عوض شد و انگشت انتقاد را به سوی مسائل اجتماعی گرفت. با ساخت طنزهای آیتمی، مسائل روز رادر جامعه ، مورد نقادی و طنازی سبک خود قرار داد و سپس بعد از ورود به تلویزیون بسیار محتاط‌تر از قبل شد. زمزمه ها و تبلیغات و پوسترهای ساعت 5 عصر، نوید از یک بازگشت خوب با طنز سیاسی فاخری از مدیری می داد که بعد از اکران به خیالی باطل تبدیل شده است. ساعت 5 عصر فیلم خوبیست ولی نه چیزی که قرار بود باشد یا بهتر بگویم،چیزی که پیش از اکران به ما نشان دادند و ماهرانه بازاریابی کردند. فیلم با لحظات آرامش بخش و موسیقی ملایم و طراحی صحنه دل انگیزی آغاز می شود. بسیار کند حرکت می کند و سکانس نسبتا طولانی رقص سیامک انصاری، این خوشی ظاهری را تقویت می کند. سپس ضرباهنگ فیلم شروع می شود. فیلم درست مثل سقوط یک لوستر عظیم کریستال به روی سالن است؛ البته به طور اسلوموشن. این شکوه و آرامشی که بلورهای کریستالی در حین سقوط دارند، سپس بعد از برخورد به زمین به ریزترین و بدترین شکل ممکن متلاشی می شوند. هرچه در روایت داستان ساعت از صبح می‌گذرد و به پنج عصر نزدیک تر می شویم، آشوب ها و بدبختی های شخصیت اصلی قصه یعنی پرهام، بیشتر شدت می گیرد. او باید تا پنج عصر خود را به بانک برساند وگرنه خانه زیبایش در برج بالاشهر تهران مصادره می شود. او نامزدی شکاک و شیزوفرنی به نام مهناز با بازی آزاده صمدی دارد که در پاریس مشغول به درس خواندن است و دایما با تماس تصویری پرهام را مورد مواخذه قرار می‌دهد که کجاست و چه می کند! پرهام در گیر و دار رفتن به بانک، دچار سلسله ماجراهایی می شود که هر کدام به سبک اپیزودیک روایت می شوند.مشکل، اپیزودیک بودن فیلم نیست. بسیاری از شاهکارهای سینما با توسل به این سبک، داستان فیلم‌شان را بیان می کنند. مشکل از اپیزودی بودن است! واضح تر اینکه مهران مدیری، کارگردان تلویزیونی ‌محسوب‌مي‌شود و تا کنون اثر سینمایی روی پرده سینما نداشته است. با وجود صحنه های بسیاری که پتانسیل یک لانگ شات سینمایی خوب را دارد، فیلمبرداری فیلم محدود به همان قاب کوچک تلویزیون می شود. خرج‌ها و زحمات بی دریغی که برای خلق این صحنه‌ها شده، بر هیچ‌کس پنهان نیست (مثل سکانس اعتراض کارگران و حضور نیروهای امنیتی ویژه یا سکانس متروسواری در خیل عظیم جمعیت مسافر) اما متاسفانه دوربین کارگردان آن ها را به خوبی به تصویر نکشیده است. ایده های خامی نيز در فیلم وجود دارد که به خوبی ‌به‌آن‌پرداخته نشده و مثل سریال های نیمه کاره مدیری گویا در هوا مانده است. شخصیت زن پرستار در سکانس بیمارستان و یا شخصیت معتاد امیر جعفری(اعتیاد تنها معضیلست که مدیری نتوانسته آن را هیچ وقت به خوبی نشان و مورد نقد قرار دهد و رقیب و دوست دیرینه او یعنی رضا عطاران، همیشه در این زمینه بهتر عمل کرده است) و حضور افتخاری رسول نجفیان، بی معنی است و اصلا به قصه فیلم کمکی نمی‌کند و توجیهی ندارد و گویا فقط استفاده از چهره و صدا بازیگران‌شان مد نظر بوده است که اگر نيز هدف این بوده، فقط امیر جعفری طبق معمول از این غایت سربلند بیرون می‌آید و بازی رسول نجفیان و نگین معتضدی بسیار تصنعی است. البته جایگاه کاراکتر پرستار در این وانفسای ناامیدی در لباسی سفید که به معنای امید است، فی نفسه امر بدی نیست ولی استفاده از بازیگر‌هاو دیالوگ‌هایی بهتر می توانست این امید را (که در آخر فیلم بار دیگر در کالبد معاون رییس بانک خود را نشان می دهد) به خوبی به تصویر بکشد. بازی های بد در فیلم کم نیستند. تقریبا به جز سیامک انصاری و خود مهران مدیری، بقیه بازیگران هیچ کدام بازی خوبی را ارائه نمی کنند. البته که شخصیت بی احساس و رو اعصاب کاراکترهای دیگر فیلم ،کاملا تعمدی نوشته شده و احتمالا به بازیگران از قصد گفته شده که سبک بازی سرد و خشکی داشته باشند تا اعتراضی باشد به جامعه و مردم بی احساس و بی تفاوت به مسائل پیرامون‌شان ولی همین خشک بازی کردن نيز، درک خوبی از بازیگری می‌خواهد که متاسفانه بازیگران فیلم از پس آن بر نیامدند (نمونه بارز خوب این سبک بازی ها در فیلم خرچنگ ساخته یورگوس لانتی‌موس به بهترین شکل ممکن یافت می شود) . آزاده‌صمدی که در کمال تعجب ورکشاپ بازیگری نيز گذاشته، نمونه بارز بازیگریست که به مثابه چهره و میمیک صورتش مطرح شده و نه فن بیان درستی دارد و نه بازی درستی و در کارنامه بازیگری اش به نقش آفرینی قابل تحسینی برنمی‌خوریم. سوژه های فیلم همگی خوب و به نوبه خود در سینما اورجینال و ناب هستند. راننده تاکسی‌های بی ملاحظه ، همسایگان خشمگین و فقر و فرهنگ عزاداری و مرده‌پرستی و مترو سواری واعتراض کارگران و حقوق ندادن به آن‌ها و بازجویی‌ها و شبکه های اجتماعی و... . بسیار نکات ریز و درشت دیگر در جای جای صحنه های فیلم به چشم می خورد؛ به ‌گونه‌اي که این حجم از انتقادات در یک سکانس واقعا بی نظیر است. ولی گاهي همان‌گونه که گفته شد، این سوژه ها تبدیل به خاکستر می شوند که تنها کمی داغ است و می شد که آتشی باشند و زبانه بکشند. بهترین مثال این مورد، صحنه رویارویی دو بازیگر مطرح فیلم یعنی مدیری و انصاری است. صحنه بازجویی با گریم خوب مدیری و دیالوگ های بامزه‌اش یک سکانس خوب است که متاسفانه بایدگفت می شد عالی باشد و محتاطی مدیری در این سکانس بیداد می کند؛ محتاطی که البته در بعضی صحنه‌های فیلم کاملا نقض غرض آن را می‌بینیم. بازگشت تاریخ فیلم به سال 92 ، بیشترین زمانیست که کارگردان میتوانسته به عقب برگردد و دچار ممیزی نشود! صحنه های درگیری خیابانی که گویا چندین بار از نو فیلمبرداری شده اند تا مشکل ساز نشوند، هسته اصلی فیلم را تشکیل می دهند و وقایع قبل و بعد از آن حاشیه های این سکانس و سکانس بازجویی که بعد از درگیری رخ می‌‌دهد، هستند. عکس گرفته شده از پرهام و فیلم‌های خبری شبکه‌های ماهواره ای بیگانه از وقایع رخ‌داده در طول فیلم‌و... به سیاسی بودن تمام این صحنه‌ها تا جایی که کارگردان اجازه می دهد، دامن می زند. ساعت 5 عصر حسنی که دارد، این‌است که لوده بازی و مسخره بازی در آن جایگاهی ندارد. ما با فیلمنامه ای پر از جزییات (و البته اشکالات به ویژه در زمره ریتم قصه) طرف هستیم که با حساسیت هر چه تمام تر کارگردان به تصویر کشیده شده‌اند و انتقادات خود را یک‌ریزروانه پرده سینما می کند. در کنار این ها، بازی خوب سیامک انصاری و همچنین پایان شوک آور فیلم را داریم که با چرخش دوربین به سمت تماشاگران، کاملا ما را در مرحله کمیک و طنز سرتاسر موقعیت(که مدیری استاد این جور طنزهاست و این را با مرد هزار چهره اش ثابت کرده) ساعت 5 عصر درگیر می‌سازد. تمام این عوامل گفته شده، فیلم را یک سروگردن از اکثر فیلم های کمدی ساخته شده این سال ها بالاتر قرار می دهد. بانک یا همان سرزمین موعود پرهام که تمام این سختی‌ها را برای رسیدن به آنجا کشیده، بسته است و در کمال آرامش پیشنهاد می کند که فردا کارهای دفتری او را انجام دهند. همین آرامشی که برخلاف روز پرتلاطم پرهام است و تضادی که در این سکانس بین او و کارمند بانک وجود دارد، بهترین مثال برای وجه تمایز فیلم و کارگردان آن از سایر رقباست. مدیری، همان بانک است که در کمال آرامش توانسته فیلمی بسازد که به زعم مشکلات عدیده اش تمام کارگردان های آثار طنز را برای به مدیری رسیدن فرا می خواند. او می‌داند که یک برند است. تا آنجایی که برای اسم خود، لوگو طراحی کرده و زیر نام خودش با فونت درشت تری نسبت به سایر دست اندرکاران فیلم، آن را حک می کند تا در آغاز فیلم نام و لوگوی مدیری نقش ببندد. شاید این آغاز راه طوفانی یک برند به اسم مدیری باشد که سینما را محک می‌زند تا بتواند در آینده ای نه چندان دور خودش را واقعا همان گونه که استعدادش را دارد و می خواهد، نشان دهد.