جستجو در سایت

1394/11/18 00:00

کمی تعلیق، لطفاٌ!

کمی تعلیق، لطفاٌ!

فیلمی که فیلمنامه ی دندانگیری داشت، عناصر درام در آن به درستی و در جای مناسب خود قرار گرفته بودند و تعلیق مد نظر فیلمساز در فیلم درآمده بود و ضمناً بازی ها نیز چشمگیر و تکان دهنده بودند. اما این اتفاق در دو فیلم بعدی او رخ نداد. همان قدر که «مستانه» در واقع نمایی رویدادهایش و ایجاد حس تعلیق ناموفق بود، «آبنبات چوبی» نیز به همین مسیر وارد می شود.
«آبنبات چوبی» را می توان یک درام خانوادگی – جنایی به حساب آورد؛ رویکردی که فرحبخش به آن علاقه مند است و د اولین فیلم خود در این زمینه به تجربه موفقی دست زد. اما «آبنبات چوبی» فیلمی از دست رفته است که چه در متن و چه در اجرا با اشکالات متعددی دست و پنجه نرم می کند. اولین و بارزترین اشکالِ فیلمنامه ای کار، مقدمه طولانی آن است. مدت زمان نسبتاً زیادی می گذرد تا فیلم از بخش مقدمه عبور کند و به بحران ها وارد شود بنابراین اگر بخواهیم رویدادها را بر اساس ساختار سه پرده ای قضاوت کنیم درخواهیم یافت که اجزای درام به هم ریخته اند و گره فیلمنامه دیرتر از آنچه باید بسته می شود. یک جور ابهام و گنگی در سراسر فیلمنامه به چشم می خورد که به اعتقاد من چیزی فراتر از تعلیق است ؛ چیزی که نباید وجود می داشت. فیلمساز تمام تلاش خود را می کند تا کُدی دست مخاطب ندهد و به اصطلاح داستانش را لو ندهد اما این لو ندادن با عدم ارائه ی کد و اطلاعات فرق می کند و به سخت فهمی فیلم منجر می شود. با توجه به حجم اندک داده ها و گنگ بودن بسیاری نکات به نظر می رسد فیلم پتانسیل لازم برای روایت غیرخطی را هم نداشته است که فیلمساز از آن استفاده می کند.
طبیعتاً پدیده ی غافلگیری، در سینمای جنایی امری مرسوم است اما این غافلگیری در «آبنبات» به شخصه برای من رخ نداد؛ زیرا از همان ابتدای ورود شخصیت فرهاد (رضا عطاران) متوجه شدم که حضور او نمی تواند همین حضور کوتاهِ کمرنگِ مهربان باشد و قطعاً او رابطه ی پیچیده تری با دیگر شخصیت های داستان دارد و در میانه های داستان که مشخص شد هویت مسعود بر هیچ کس فاش نیست دیگر حدس این که مسعود همان فرهاد است سخت نبود.
حجم موسیقی در فیلم بسیار بالاست. موسیقی تمِ رعب آور و تعلیق آوری دارد که اتفاقاً انتخاب بدی نیست اما گاه موسیقی از درام پیشی می گیرد و فریاد می زند که "شما دارید یک فیلمِ جنایی با پایان تلخ نگاه می کنید". کات های کارگردان برخی جاها اشتباه اند و موجب می گردند برخی بخش های حساس فیلم تأثیری که باید را بر تماشاگر نگذارند.
تدوین فیلم، قابل قبول است اما قطع به یقین نمی توان آن را جزو بهترین کارهای مستانه مهاجر به حساب آورد.
و اما در مورد بازی ها؛ فیلم بازی های یکدستی ندارد. بزرگترین ریسک فرحبخش انتخاب رضا عطاران برای بازی در نقشی این چنین متفاوت است، نقشی که به رغم تلاش بازیگر درنیامده و نمی تواند تکرار تجربه موفقیت آمیز عطاران در فیلم جدیِ «دهلیز» باشد. عطاران در بسیاری از جاهای فیلم خودش است و حتا واکنش ها و دیالوگ گویی هایش بار کمیک ناخواسته ای دارند. سحر قریشی ضربه ی بزرگی را به فیلم وارد می کند، بازی بسیار تصنعی، نحوه ی ادای دیالوگ ها با آن لحن کودکانه و لوس(!) که هرگز به کاراکترِ نگین نمی آید و در کل فکر می کنم انتخاب او برای بازی در چنین نقشی از ابتدا انتخابی اشتباه بوده است. هنگامه حمیدزاده بازیگر خوبی ست و نمی گویم عالی، اما گلیم خود را به خوبی از آب بیرون کشیده و بازی نسبتاً خوبی را در فیلم ارائه می دهد و اما شقایق فراهانی؛ او قرار است در یک تک سکانس بازی تأثیرگذاری از خود به جا بگذارد اما متأسفانه نتیجه عکس آن است. بازی به شدت اغراق شده و بیرونی او در نقش مادر نگین (سحر قریشی) که داغدار فرزندش شده به شدت توی ذوق مخاطب می زند و حتی او را به شک وامی دارد که آیا او واقعاً فرزندش را از دست داده است؟! او مدام لب می گزد و میمیک چهره اش به شدت مصنوعی و اغراق شده است. بازیگران فرعی تر کار همچون صفا آقاجانی و نگار عابدی بازی های بهتری دارند و حداقل بازی های واقعگرایانه ای را ارایه می دهند.
و درباره ی سکانس پایانی فیلم و مرگ فرهاد باید گفت این سکانس هم درنیامده و شوکی را که قرار بوده به مخاطب وارد کند، وارد نمی کند و متأسفانه در سالن برج میلاد واکنشهای منفی به این سکانس زیاد بود و خود من نیز آن را نپسندیدم. فرحبخش شاید بتواند با تغییرات اندکی در فیلم، آن را برای اکران عمومی آماده تر کند اما «آبنبات چوبی» فیلم ضعیفی است که حتا از نمونه های مشابه قدیمی خود در دهه های 60 و 70 مثل «شبهای تهران» جا می ماند و نمی تواند اسالیب ژانری خود را رعایت کند و به نمونه ای موفق در گونه ی خود بدل شود.